کاشف فروتن ادبیات و زندگی: به یاد کاظم برگ‌نیسی، مرد آرام ادبیات عرب و ایران — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۳۴۹
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۳ آذر ۱۳۹۰ | ۳:۲۱ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۳ آذر ۱۳۹۰ | ۳:۲۱ ق ظ
موضوع: روشنفکری

  • کاشف فروتن ادبیات و زندگی: به یاد کاظم برگ‌نیسی، مرد آرام ادبیات عرب و ایران

شنبه ۸ مرداد ۹۰

از کودکی که رفته رفته به جهان فرهنگی قدم می‌گذاریم، در قصه‌ها و داستانها و تاریخهای سرزمین‌مان با بسیار کسان آشنا می‌شویم که هریک از جهاتی نمودگار جنبه‌های بی‌همتای روح بشری‌اند. ما دلیری، جوانمردی، گذشت، فداکاری، فرزانگی، خویشتنداری، اندیشمندی، صبوری، بردباری، زیبایی، عشق، دوستی، پایداری و بسیار صفات و خصایل دیگر و اضداد آنها را در بسیاری از این کسان مجسم می‌بینیم، افرادی که برای ما به نمونه‌هایی ازلی از این صفات و خصایل تبدیل شده‌اند و به‌ناگزیر به ‌نظر آسمانی و دور از دست می‌آیند. بزرگتر که می‌شویم از آنچه مشاهده و تجربه می‌کنیم می‌آموزیم که بسیار چیزها که خوانده‌ایم و شنیده‌ایم چیزهای خوبی بوده‌اند که هیچ یا کمتر نمونۀ واقعی برای آنها در جهان هرروزی ما هست. آن وقت می‌گوییم آنها افسانه و قصه بوده‌اند، قصه‌های خوبی که باید بچه‌های خوب را تربیت می‌کردند. اما این بچه‌های خوب وقتی بزرگتر شدند فهمیدند که آن قهرمانان خوب در این جهان چندان هم زیاد نیستند. با این همه، گاهی پیش می‌آید که یکی از این قهرمانان خوب افسانه‌ای را پیش چشم خودمان مجسم می‌بینیم، قهرمانی که می‌تواند برخی از همان عظمتهای بی‌همتای انسانی را به ما نشان‌ ‌دهد. اما با خود می‌گوییم شاید این همه موقتی باشد، باید مطمئن‌تر شویم. کسی چه می‌داند. شاید او یا خودمان را تباه کنیم. آخر درست نیست خیلی چیزها را به خود شخص بگوییم، یا طوری بگوییم که خودش هم بشنود. این گونه است که زمان می‌گذرد و ما یک روز می‌بینیم که آن آدم دیگر نیست. و حالا هرچه ما دربارۀ او بگوییم «افسانه» است. چون دیگر در «جهان خارج» آن کسی که ما در باره‌اش سخن می‌گوییم وجود ندارد تا صدق و کذب سخن ما معلوم شود. باشد، هر طور می‌خواهند قضاوت کنند. حالا من می‌خواهم قصۀ یکی از همان آدمهای خوب را بگویم، آدمی که ده دوازده‌سالی با او در یک جا کار می‌کردم و چند سالی نیز با او هم‌اتاق بودم.

تا جایی که می‌توانم به‌طور مشخص به یاد بیاورم و تاریخی تعیین کنم از سالهای ۶۷ به بعد یا همین حدود بود که گاهی جوان مؤدب و کم‌حرف و خوش‌سیما و بلند‌قدی را در مرکز نشر دانشگاهی می‌دیدم، با او سلام و علیکی می‌کردم و می‌گذشتم. ‌می‌دانستم از دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی آمده است، دانشجوی مهندسی دانشگاه پلی‌تکنیک بوده است، عربیدان است و در چشم رئیس مرکز بسیار محترم. در سال ۶۹، وقتی از مرکز نشر دانشگاهی استعفا دادم و عزم بازگشت به زادگاهم را کردم با او خداحافظی کردم و او کارم را ستود، اما وقتی یک سال بعد به‌ناگزیر دوباره به مرکز نشر بازگشتم، در استقبالم مصرعی از حافظ را بر زبان آورد: «چه شکرهاست در این شهر خدایا ...» از این دوره به بعد بود که ما به هم نزدیکتر شدیم.

ابوکاظم مردی آرام، کم‌حرف، کم‌خوراک، کم‌خواب و خویشتندار بود. هرگز ندیدم خشمگین و پرخاشگر باشد یا به زمین و زمان بتازد، گرچه گاهی ناآرام و پریشان می‌نمود — لبهایش را می‌جوید، سبیلهایش را می‌تاباند و سرتاسر اتاق را به سرعت می‌پیمایید. و این همه، درست برخلاف آن سیمای پرهیبت و بدن قوی و ورزیده‌اش به نظر می‌آمد. و حتی برخلاف آن فشارهایی که در زندگی خصوصی‌اش تحمل می‌کرد. متولد ۱۳۳۵ خرمشهر، ورودی سال ۵۴ مهندسی برق دانشگاه پلی‌تکنیک (امیرکبیر)، هیچ‌گاه نتوانست تحصیلاتش را به پایان ببرد و از امتیازهای قانونی مدرک تحصیلی‌اش بهره‌مند شود. چون دانشجوی ستم‌ستیز و عدالت‌طلب ما، هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب، مدتی را در زندان گذراند. و پس از بازگشایی دانشگاهها دیگر امکان ادامۀ تحصیل نیافت. گویی این هم بخشی از زندگی یا دورۀ آموزشی روشنفکران و ادیبان ماست که مدتی را در زندان سپری کنند، یا از ادامۀ تحصیل منع شوند. آیا زمانی خواهد رسید که دیگر زندان جای دانشجویان و روشنفکران و هنرمندان نباشد؟ نمی‌دانم. اما این تنها ستمی نبود که دانشجوی انقلابی ما می‌باید تا آخر عمر زیر فشار آن خم می‌شد. با شروع جنگ خانوادۀ پدری‌اش از خرمشهر آواره شدند، و او ناگزیر شد نان‌آور خانواده‌ای بزرگ شود، اما همۀ اینها از چه راه و با چه کار؟ مهندس آیندۀ ما گرچه مهندس نشد، هنرهای دیگر بسیار داشت، هنرهایی که خریدار داشت: ترجمه، ویرایش، مقاله‌نویسی برای دایرة‌المعارف. اما پرواضح است که با این کارها نمی‌توان آن‌قدر درآمد داشت که خانواده‌ای بزرگ و بدون مسکن را بتوان در شهری بزرگ چون تهران اداره کرد. با این همه، ابوکاظم هرچه در توان داشت انجام داد و بی‌دریغ از بسیاری آرزوها و استعدادهای بی‌بدیل خود چشم پوشید تا مهمترین رسالت خود را انجام دهد.

امروز که به کارنامۀ سی‌سالۀ ابوکاظم نگاه می‌کنیم شاید از کمی آنچه می‌بینیم با توجه به پرکاری او به شگفت آییم. اما اینها همۀ آن کارهایی نیست که او انجام داده است. ابوکاظم علایق بسیار داشت: مطالعات اسلامی و تاریخی، پژوهشهای قرآنی، مطالعات زبان‌شناختی، شعر و رمان. او در همۀ این زمینه‌ها قلم زده است و با وسواسی مثال‌زدنی کار کرده است. او نیک آگاه بود که بسیاری از چیزها که می‌نویسد «اکنون» امکان انتشار ندارد. با این همه، می‌نوشت و آنها را در زیرزمین خانه‌ به انتقاد جوندۀ موشها می‌سپرد، اجازه نمی‌داد که یکسره در زندگی هرروزی غرق شود و فقط به انجام دادن سفارشهای دیگران مشغول شود. او می‌کوشید میان ضرورتهای زندگی و خواستهای روح پلی بزند. و شاید از همین رو گاهی در وفا به عهد و پیمانها ناکام می‌ماند، همچون فرهنگ لغات عربی – فارسی که وعده‌اش را به فرهنگ معاصر داده بود.

امروز که کاظم برگ‌نیسی در میان ما نیست جا دارد از خودمان بپرسیم که چگونه دانشجوی اخراجی مهندسی برق دانشگاه پلی‌تکنیک به یکی از مشاهیر فرهنگ و ادب ما تبدیل شد؟ «خودآموزی» در بیرون از دانشگاه چگونه ممکن است؟ «دانشگاه‌ها»ی ما چه چیزی برای آموزاندن دارند و چگونه فارغ‌التحصیلانی دارند؟ و معیارهای ما برای آموختن و آموزاندن در دانشگاهها چیست؟ در ایران امروز، چه در دانشگاه و چه در حوزه‌های علوم دینی، چند نفر هستند که می‌توانند مقاله‌ای همچون ««ت‍أم‍ل‍ی‌ در ت‍ش‍ب‍ی‍ه‌ آی‍ۀ ۳۱ س‍ورۀ‌ ح‍ج» (م‍ع‍ارف‌، ش‌ ۲ (م‍رداد ـ آب‍ان‌ ۱۳۷۵): ص‌ ۳۱- ۳) بنویسند؟ روزی به ابوکاظم گفتم چرا نمی‌رود «دکترا» بگیرد تا معاش زندگی را برای خودش کمی راحت‌تر کند؟ با شگفتی گفت: «چه کسی می‌خواهد به من درس بدهد؟» و راست می‌گفت و سخنش از روی غرور یا تکبر نبود. چه کسی می‌تواند به کسی درس بدهد که خودش می‌خواند و خودش می‌آموزد، و برای خودش می‌آموزد و جانش را می‌پرورد و هیچ اعتنایی به اینکه که چه گفت یا که چقدر می‌گیرد ندارد؟

کارنامۀ کاظم برگ‌نیسی:

۱. مقالات در دايرة المعارف بزرگ اسلامی:

۱. ج ۱: «آل بو کرد»، «آل بوسعيد»، «آل خليفه»، «آل خميس»

۲. ج ۲: «آل صباح»، «آل قدامه»، «آل کثير»، «ابراهيم بن يحيی»، «ابرهه»، «ابناء»، «ابن ابی العلاء»، «ابن ابی رندقه»، «ابن بلخی».

۲. مقالات در مجلات ادبی و فرهنگی:

۱. «ف‍ص‍ل‍ی‌ از ی‍ک‌ ت‍رج‍م‍ه»، ن‍ش‍ر دان‍ش‌، س‍ال‌ ۱۵، ش‌ ۶ (م‍ه‍ر، آب‍ان‌ ۱۳۷۴): ص‌ ۲۹-۲۶.

۲. «واژه‌ه‍ای‌ دخ‍ی‍ل‌ ق‍رآن‌ و دی‍دگ‍اه‍ه‍ا»، م‍ع‍ارف‌، ش ۱ و ۲ (ف‍روردی‍ن‌ ـ آب‍ان‌ ۱۳۷۴): ص ۱۱۹- ۹۳.

۳. «ت‍ح‍ق‍ی‍ق‍ی‌ در س‍اخ‍ت‍م‍ان‌ ص‍رف‍ی‌ واژه‌ه‍ای‌ م‍ل‍ک‌ و م‍لائ‍ک‍ه»، م‍ع‍ارف‌، ش‌ ۳ (آذر ـ اس‍ف‍ن‍د ۱۳۷۴): ص‌ ۲۹-۱۵.

۴. «ت‍أم‍ل‍ی‌ در ت‍ش‍ب‍ی‍ه‌ آی‍ۀ ۳۱ س‍ورۀ‌ ح‍ج»، م‍ع‍ارف‌، ش‌ ۲ (م‍رداد ـ آب‍ان‌ ۱۳۷۵): ص‌ ۳۱- ۳.

۳. ترجمه‌ها:

۱. بن نبی، مالک، م‍ش‍ک‍ل‌ ف‍ره‍ن‍گ‌، [ت‍رج‍م‍ه‌ با نام مستعار ج‍واد ص‍ال‍ح‍ی]، ت‍ه‍ران‌: شرکت انتشارات قلم‏‫، ۱۳۵۹.‬

۲. روزشمار ت‍ج‍اوز اس‍رائ‍ی‍ل‌ ب‍ه‌ ل‍ب‍ن‍ان‌: اس‍ن‍اد و ت‍ص‍اوی‍ر [م‍رک‍ز اطلاع‍ات‌ ع‍رب‍ی‌]، [ت‍رج‍م‍ه‌ با نام مستعار ج‍واد ص‍ال‍ح‍ی]، ت‍ه‍ران‌: ان‍ج‍ام‌ ک‍ت‍اب‌، - ۱۳۶۲.

۳. صدی‍ق‍ی‌، ع‍ب‍دال‍ح‍م‍ی‍د، تفسیر ت‍اری‍خ، [ترج‍م‍ه‌ با نام مستعار ج‍واد ص‍ال‍ح‍ی‌]، ته‍ران‌: دف‍ت‍ر ن‍ش‍ر ف‍ره‍ن‍گ‌ اس‍لام‍ی‌‏‫، ۱۳۶۲.‬

۴. صلیبا، جمیل، واژه‌ن‍ام‍ه‌ ف‍ل‍س‍ف‍ه‌ و ع‍ل‍وم‌ اج‍ت‍م‍اع‍ی‌: ف‍ارس‍ی‌ - ع‍رب‍ی‌ - ف‍ران‍س‍ه‌ - ان‍گ‍ل‍ی‍س‍ی‌ - آل‍م‍ان‍ی‌ - لات‍ی‍ن‌، همراه با ص‍ادق‌ س‍ج‍ادی‌. ت‍ه‍ران: ان‍ت‍ش‍ار، ۱۳۷۰.

۵. فخری، ماجد، «پیدایش و گسترش تصوف»، ترجمۀ فصل هشتم از کتاب سیر فلسفه در جهان اسلام، ترجمۀ گروه مترجمان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۲، ص ۲۷۶-۲۵۲. ترجمه از انگلیسی.

۶. ادون‍ی‍س‌ (ع‍ل‍ی‌اح‍م‍د س‍ع‍ی‍د)، پ‍ی‍ش‍درآم‍دی‌ ب‍ر ش‍ع‍ر ع‍رب‍ی‌، ت‍ه‍ران‌: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۷۶.

۷. ——. ت‍ران‍ه‌ه‍ای‌ م‍ه‍ی‍ار دم‍ش‍ق‍ی، ت‍ه‍ران‌: ن‍ش‍ر ک‍ارن‍ام‍ه‌، ۱۳۷۸.

۴. تصحیح‌ها:

۱. دی‍وان‌ ح‍اف‍ظ ب‍ر اس‍اس‌ ن‍س‍خ‍ه‌ ن‍وی‍اف‍ت‍ه‌ ب‍س‍ی‍ار ک‍ه‍ن‌، ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌ ص‍ادق‌ س‍ج‍ادی‌، ع‍ل‍ی‌ ب‍ه‍رام‍ی‍ان‌، ت‍وض‍ی‍ح‌ واژه‌ه‍ا و م‍ع‍ن‍ای‌ اب‍ی‍ات‌ از ک‍اظم‌ ب‍رگ‌ن‍ی‍س‍ی‌، ت‍ه‍ران‌: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۷۹.

۲. غ‍زل‍ی‍ات‌ س‍ع‍دی ‌[ب‍ر اس‍اس‌ چ‍اپ‌ه‍ای‌ ش‍ادروان‍ان‌ م‍ح‍م‍دع‍ل‍ی‌ ف‍روغ‍ی‌، ح‍ب‍ی‍ب‌ ی‍غ‍م‍ای‍ی‌]، م‍ق‍اب‍ل‍ه‌، اع‍راب‌گ‍ذاری‌، ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌، ت‍وض‍ی‍ح‌ واژه‌ه‍ا و اص‍طلاح‍ات،‌ م‍ع‍ن‍ای‌ اب‍ی‍ات‌ و ت‍رج‍م‍ه‌ ش‍ع‍ره‍ای‌ ع‍رب‍ی‌ از ک‍اظم‌ ب‍رگ‌‌ن‍ی‍س‍ی‌، خط از عباس صدیق، ت‍ه‍ران‌: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۸۰.

۳. ک‍ل‍ی‍ات‌ ش‍م‍س‌ ت‍ب‍ری‍زی‌، م‍ولان‍ا ج‍لال‌ال‍دی‍ن‌ م‍ح‍م‍د روم‍ی، ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ و اع‍راب‌ گ‍ذاری‌ ه‍م‍راه‌ ب‍ا ش‍رح‌ ح‍ال‌ م‍ول‍وی‌ از ک‍اظم‌ ب‍رگ‌‌ن‍ی‍س‍ی‌، ت‍ه‍ران‌: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۸۱.

۴. ح‍ک‍ی‍م‌ ع‍م‍رخ‍ی‍ام‌ و رب‍اع‍ی‍ات، [ب‍ات‍رج‍م‍ه‌ ان‍گ‍ل‍ی‍س‍ی‌] ف‍ی‍ت‍ز ج‍رال‍د، گ‍ردآوری‌ و ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ ک‍اظم‌ ب‍رگ‌‌ن‍ی‍س‍ی‌، خ‍ط از ع‍ب‍اس‌ ص‍دی‍ق‌، ت‍ذه‍ی‍ب‌ و م‍ی‍ن‍ی‍ات‍ور از اردش‍ی‍ر م‍ج‍رد ت‍اک‍س‍ت‍ان‍ی، ت‍ه‍ران: ف‍ک‍ر روز، ۱۳۸۳.

۵. ش‍اه‍ن‍ام‍ه‌ ح‍ک‍ی‍م‌ اب‍وال‍ق‍اس‍م‌ ف‍ردوس‍ی‌، ت‍ص‍ح‍ی‍ح‌ و ت‍وض‍ی‍ح‌ واژه‌ه‍ا و م‍ع‍ان‍ی‌ اب‍ی‍ات‌ از ک‍اظم‌ ب‍رگ‌‌ن‍ی‍س‍ی‌، ت‍ه‍ران: ف‍ک‍ر روز، - ۱۳۸۴.

۶. شرح و تفسیر پارسی گردان ادویه قلبیه بوعلی‌سینا در باره فلسفه شادمانی و داروهای شادی‌آور، حسین رضوی ‌برقعی، متن رساله ویراستۀ کاظم برگ‌نیسی، تهران: نشر نی‏‫، ۱۳۸۷.

۵. آثار منتشرنشده:

از مرحوم برگ‌نیسی آثار منتشرنشدۀ بسیاری (به ادعای یکی از ناشرانش حدود ۵۰ اثر، که شاید مبالغه باشد) نیز باقی مانده است که امیدواریم در آینده‌ای نه چندان دور شاهد انتشار آنها باشیم.

* این یادداشت، در شهروند امروز، دورۀ جدید، ش ۵، شنبه ۸ مرداد، ۱۳۹۰، ص ۶۶، منتشر شده است.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=349
مشاهده [ ۴۲۱۹ ] :: دنبالک [ ۱ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9