سارتر به روايت بی بی سکينه — فلُّ سَفَه
سه شنبه، ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Monday, 13 May 2024 | 
شماره: ۳۵
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۹ آبان ۱۳۸۴ | ۱۱:۲۵ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۰ آبان ۱۳۸۴ | ۴:۲۷ ق ظ
موضوع: روشنفکری

  • سارتر به روايت بی بی سکينه

ديروز صبح از اتفاق به «پيوند»ی برخوردم به نوشته‌ای درباره‌ی سارتر در سايت فارسی «بی بی سی». عنوان نوشته چنين بود: «سارتر، بر فراز معبد روشنفکری». عنوان مطلب مانند سنگی به سرم خورد و گيج و منگ شدم. اما به خواندن ادامه دادم و هرچه جلوتر رفتم بيشتر متعجب شدم. با خودم گفتم چگونه ممکن است کسی چنين چيزهايی را نوشته باشد و «بی بی سی» هم منتشر کرده باشد. بالاخره، تصورم اين بود که در «بی بی سی» افرادی نخبه و حرفه‌ای کار می‌کنند. اما بالاخره، ايرانی ايرانی است و هرکجای دنيا هم که برود، سهل‌انگاری و بی‌خيالی‌اش معلوم است. کی به کی است! آيا می‌پنداريد اينهايی که در خارج‌اند اگر به ايران بيايند، بهتر از اين احمقهايی‌اند که در داخل «سوار»ند (البته دور از جان شما!). اگر اين طور بود که در اين مملکت «انقلاب» نمی‌شد! اما سخت نگيريم. خُب پيش می‌آيد ديگه و البته اين هم از ضعفهای کار روزنامه‌نگاری است. بی بی سی انگليسی هم شايد همين عيبهايی را داشته باشد که بخش فارسی‌اش دارد. به دستگاههای خبری و روزنامه‌نگاری اصلاً نبايد اعتماد کرد، حالا هر نامی می‌خواهند داشته باشند، حالا همه همه‌کار می‌کنند و هرکس آن قدر برای در آوردن يک لقمه نان می‌دود که ديگر حتی نمی‌فهمد چه می‌نويسد يا چه می‌خواند. خوانندگان هم ان شاء الله هرچه می‌خوانند زود فراموش می‌کنند و اين چيزها تأثير چندانی در ذهن‌شان نمی‌گذارد که بخواهيم نگران سلامتی فکری آنان باشيم، و مگر در عصر «دريدا» و «دريداخوانی» ديگر درست و غلطی وجود دارد که کسی نگران «درست» و «غلط» باشد؟ اما خب، شايد خود کسانی که اين جور چيزها را می‌نويسند و کسانی که اين جور چيزها را منتشر می‌کنند، امر به خودشان مشتبه شود و متوجه نشوند چه دسته‌گلهايی به آب می‌دهند، و برای اينکه نگويند کسی نمی‌فهمد، يا کی به کيه، و بالاخره کمی مواظب آنچه می‌نويسيم باشيم، سنگها و سوزنهايی را که رفت زير دندانم به شما نشان می‌دهم، تا بعد از اين آشپزباشيها بيشتر دقت کنند. (برای فروتنی: اين البته معنايش اين نيست که من خودم خيلی می‌فهمم!) هيچ وقت يادم نمی‌رود يک روز سال ۵۸، خانه‌ی يکی از آشنايان در تهران، داشتم پلو قورمه سبزی می‌خوردم که ناگهان متوجه شدم يک سوزن خياطی روی زبانم است. هروقت يادم می‌افتد بدنم می‌لرزد.

۱. گيرايی عنوان

می‌دانيد که در برخی چيزها مانند کتاب و مقاله و فيلم و نمايشنامه «عنوان» خيلی مهم است و يافتن عنوانی خوب گاهی مهمترين بخش کار است. دوست ما نيز در اين نوشته سعی کرده است عنوانی رسا و گويا برای مطلب خود انتخاب کند. اما، راستش، من هرچه فکر کردم نفهميدم اين عنوان چه می‌خواهد بگويد. حالا، شايد من «سنتی» هستم و، به دنبال معنا، و از ادبيات جديد و متون «شالوده‌شکنانه» چيزی سردرنمی‌آورم و گمان می‌کنم کلمات بايد همان معنايی را داشته باشند که در فرهنگها ضبط است يا در زبان مردم رايج است.

۱.۱ وقتی عنوان مقاله را می‌خوانم: «سارتر، برفراز معبد روشنفکری»، تنها چيزی که می‌توانم در ذهن تصور کنم اين است که سارتر در آسمان و در بالای معبد روشنفکری ايستاده يا در پرواز است. چرا که «برفراز» جز اين معنايی برای من ندارد. «برفراز ابرها»، «برفراز کوهها»، «برفراز آبها»، «برفراز سرها»، و از اين قبيل. اما معبد روشنفکری کجاست که سارتر برفراز آن ايستاده يا در پرواز است؟

۱.۲ منظور از «معبد» احتمالاً بايد جايی باشد که در آنجا کسی يا کسانی را عبادت می‌کنند و می‌پرستند. آيا روشنفکران «معبد»ی دارند که در آنجا خدا يا خدايانی يا انسانهايی را عبادت می‌کنند و می‌پرستند؟ اگر چنين معبدی وجود دارد، قرار داشتن سارتر «برفراز» آن چه معنايی دارد؟ آيا سارتر به اين اعتبار «برفراز» «معبد روشنفکران» است که «بالاتر» از اين «معبد» است؟ من از اين عبارت چيزی دستگيرم نمی‌شود.

۱ من می‌توانم تصور کنم که نويسنده از «معبد روشنفکران» جايی را مقصود داشته است که در آنجا همچون معابد تنديسهايی از خدايان گذاشته می‌شود، با اين تفاوت که در «معبد روشنفکری» تنديسهايی از «روشنفکران» گذاشته می‌شود. پس آيا «تنديس» سارتر «برفراز» تنديس ديگر روشنفکران است؟

۱.۴ نويسنده احتمالاً «تشبيهی» را از زبانی اروپايی گرفته است و ترجمه کرده است، اما نتوانسته است آن را خوب بيان کند؟ بدين معنی که اين «تشبيه» می‌خواهد بگويد که سارتر در ميان روشنفکران جايگاهی بالا دارد و اگر قرار باشد معبدی ساخته شود که تنديسهای روشنفکران در آن گذاشته شود، تنديس سارتر بالاتر از همه قرار می‌گيرد؟ (به قول حافظ سارتر در «صدر مصطبه» است) خب آيا اين معنا با عبارت «سارتر، برفراز معبد روشنفکری» ادا می‌شود؟ من که از اين عبارت چنين چيزی نمی‌فهمم، اما می‌توانم حدس بزنم که نويسنده چيزی بدين معنا می‌خواسته است بگويد: «سارتر در قله‌ی روشنفکری» است يا «جايگاه بلند سارتر در ميان برجستگان روشنفکری».

۲. اطلاعات نادرست

نخستين چيزی که از يک مقاله‌ی روزنامه‌نگارانه درباره‌ی شخصيتی تاريخی و فلسفی يا سياسی انتظار می‌رود دادن اطلاعات درست و معتبر به خواننده است. اين اطلاعات در ذهن خواننده نقش می‌بندند و تا مدتها ممکن است از ياد او نروند. متأسفانه اين مقاله از همان ابتدا نشان می‌دهد که منبعی غيرموثق است. نويسنده می‌نويسد:

به خاطر مرگ زودرس پدر، در خانه پدر بزرگ مادری خود آلبرت شوايتزر دانشمند و متفکر انسان دوست، بزرگ شد.

از جمله‌بندی و استفاده‌ی نادرست از علائم سجاوندی که بگذريم، اولاً، نمی‌دانم «مرگ زودرس» يعنی چه؟ آيا مرگ هم همچون ميوه «می‌رسد» که «زودرس» يا «ديررس» باشد؟ شايد بايد گفت «مرگ زودهنگام» يا «نا به هنگام». ثانياً، نام پدربزرگ مادری سارتر کارل/شارل شوايتزر است، و نه «آلبرت شوايتزر». و البته  پدربزرگ سارتر نويسنده و معلم زبان آلمانی بوده است و نه دانشمند و انسان‌دوست. آلبرت شوايتزر پسرعموی مادر سارتر است. نويسنده می‌نويسد:

سالهای اول زندگی را در شهر بندری لوآور گذراند. پس از گرفتن ليسانس، معلم ادبيات و فلسفه شد.

مقصود از سالهای اول زندگی چيست؟ سارتر تا ۱۲ سالگی در پاريس زندگی می‌کرد و پس از اينکه مادرش دوباره ازدواج کرد به همراه او به «لاروشل» رفت و بعد از مدتی دوباره او را برای ادامه‌ی تحصيل در دوره‌ی دبيرستان به پاريس فرستادند. سارتر بعد از آنکه از دانشسرای عالی فارغ التحصيل شد برای تدريس به «لوهاور» رفت. نويسنده می‌نويسد:

با بهره گيری از بورس تحصيلی به آلمان رفت و در برلين به ادامه تحصيل پرداخت.

سارتر يک سال به برلين رفت تا در مؤسسه‌ای فرانسوی به مطالعه‌ی فلسفه‌ی آلمانی بپردازد. اين کار ادامه‌ی تحصيل به معنای مرسوم نبود. نويسنده می‌نويسد:

در جنگ جهانی دوم با حمله ارتش رايش سوم به فرانسه، سارتر لباس سربازی پوشيد، به جبهه اعزام شد و به اسارت در آمد. پس از فرار از اردوگاه اسيران، به جنبش مقاومت پيوست و در صفوف رزمندگان کمونيست به مبارزه با اشغالگران نازی پرداخت.

سارتر به سربازی احضار شد و در خط «ماژينو» در بخش هواشناسی ‌کار کرد. او در آنجا آن قدر بيکار بود که رمان می‌نوشت. او با پيشروی آلمانيها به راحتی اسير شد و از اردوگاه اسرای جنگی با تظاهر به تأثير معيوب بودن چشمش در راه رفتنش مرخص شد. سارتر در دوره‌ی اشغال با نهضت مقاومت فرانسه همکاری می‌کرد و نمايشنامه و کتاب فلسفی می‌نوشت، اما رزمنده نبود. نويسنده می‌نويسد:

سارتر اساسا بينش ايدئولوژيک را با آزادی انسانی مغاير می داند؛ با تشکيلات و تفکرات ايدئولوژيک سر سازگاری ندارد. نمايشنامه "دستهای آلوده"، نقد ديدگاه ها و شيوه های رايج در احزاب کمونيست است.

نمايشنامه‌ی «دستهای آلوده» را سارتر در سال ۱۹۴۸ نوشت و در آن موقع هنوز کمونيست يا مارکسيست نبود. سارتر در اين نمايشنامه می‌خواست بر مسأله‌ی «ناگزيری سياست» تأکيد کند و اينکه به هر حال بايد از «دست آلوده» نترسيد. او نمی‌خواست کمونيستها را محکوم کند. به همين دليل، بعد از اينکه از نمايشنامه‌ی او استفاده‌های ضدکمونيستی کردند، سارتر اجرای آن را در تئاتر ممنوع کرد. نويسنده می‌نويسد:

سارتر در سراسر عمر روشنفکری مسئول، بيدار و ستيهنده باقی ماند، و هنجارهای مسلط را رد کرد. او در زندگی خصوصی خود نيز سنت شکن بود. از سال ۱۹۲۹ تا پايان عمر به رابطه ای باز و آزاد با سيمون دوبووار نويسنده فمينيست ادامه داد. 

سارتر از سال ۱۹۳۹ به بعد ديگر رابطه‌ی جنسی با سيمون دو بوار نداشت و برای خود معشوقه‌های ديگری دست و پا می‌کرد. حال سيمون دو بوار نيز به همين گونه بود. نويسنده می‌نويسد:

مهمترين اثر فلسفی سارتر به نام "نقد خرد ديالکتيک" هنوز به فارسی ترجمه نشده است.

مهمترين اثر فلسفی سارتر «هستی و نيستی» است.

 

 



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=35
مشاهده [ ۶۰۷۲ ] :: دنبالک [ ۳۰۵۵ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9