وقتی «مرد»ی زنی را دوست دارد! — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۳۸۵
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۸ خرداد ۱۳۹۳ | ۵:۵۶ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۸ خرداد ۱۳۹۳ | ۵:۵۶ ب ظ
موضوع: عشق

  • وقتی «مرد»ی زنی را دوست دارد!

‏«عشق» را به گونه‌هایی متفاوت و گاه بس متضاد تأویل و تفسیر کرده‌اند. و در این میان ‏‏«مرد» در مقام عاشق نیز به صورت‌های متفاوت توصیف شده است: از «دیوانه» و «شیدا» تا ‏‏«شهوت‌پرست» درنده‌‌خویی که برای ارضای میل خود از انجام دادن هیچ‌ خشونت و بیرحمی ‏فروگذاری نمی‌کند! برای اثبات هر نظری البته می‌توان نمونه‌هایی از تاریخ واقعی و ادبیات ‏آورد. در اینجا من می‌خواهم نمونه‌ای را از قول ابوحیان توحیدی گزارش کنم که در قرن چهارم ‏هجری اتفاق افتاده است و از قضا بی‌آنکه قصد داستا‌ن‌پردازی در آن بوده باشد جان می‌دهد برای ‏آفریدن داستان یا فیلمنامه‌ای که برخی ارزش‌های والای انسانی را در هر دوره و زمانه‌ای و در ‏هر مکان و در میان هر قومی به‌خوبی به نمایش می گذارد.‏

ابوحیان توحیدی در جلد سوم کتاب «الامتاع و المؤانسة» (خوشی و خوشگذرانی) توصیفی ‏از آشوب و غارتگری در بغداد به دست می‌دهد که در سال ۳۶۲/۹۷۲ روی داد. حکومت بغداد ‏در اثر حملۀ رومیان دچار ضعف و سستی شده بود و کار از دست خارج شده بود. در این میان، ‏دزدان و باجگیران و عیاران فرصتی برای گرد آوردن ثروت یافته بودند. توحیدی روایت ‏‏(الامتاع، ج ۳، ص ۶۱–۱۶۰) می‌کند که در قنطارة‌الزبد برده‌ای نیمه‌عریان و ژنده‌پوش بود به ‏نام اسودالزبد. این مرد مردم را سرگرم و در عوض از آنها غذا درخواست می‌کرد. «فتنه و ‏آشوب در شهر فرصتی به دست او داد تا مسلح شود و افراد ناتوانتر از خودش را غارت کند. ‏توحیدی می‌گوید که او، با وجود این اعمال، نیک‌سیرت بود. او کنیزکی زیبا به هزار دینار خریده ‏بود، اما کنیزک به آمیزش با وی تن نمی‌داد. وقتی که اسود از کنیزک خواست تا آرزویش را بر ‏زبان آورد، کنیزک آزادی خود را خواست و اسود نیز او را آزاد کرد و هزار دینار هم به او داد. ‏این مرد بعدها به انجمن حمایتی ابو احمد موسوی پیوست که وی را به شام فرستاد و او در ‏همانجا درگذشت». (به نقل از: کرمر، «احیای فرهنگی در عهد آل بویه»، ص ۱۵۴–۱۵۳). ‏

خواننده حق دارد از خود بپرسد در جامعۀ قرن چهارم هجری، در جامعه‌ای که زن باید بنا ‏به حکم شریعت در برابر شوهرش «تمکین» کند، کنیز دیگر چه حقی می‌تواند داشته باشد که از ‏همخوابگی با مالک خود خودداری کند؟ شاید برای اینکه همواره چیزی فراتر از «قوانین ‏حقوقی» مرسوم در هر جامعه‌ای وجود دارد، چه «شریعت» باشد و چه «رسم» و «سنت» یا ‏‏«عرف» و «قانون». بر دل ما آن قوانین نانوشته‌ای حکم می‌راند که هیچ‌کس نمی‌تواند آنها را از ‏لوح دل ما پاک کند، هرچند می‌توان آنها را سرکوب یا پنهان کرد. نشان آدمیت در هر انسانی، ‏حتی رذل‌ترین فرد، همین قوانین نانوشته است و «مردانگی» یکی از همین قوانین، همچون ‏‏«عشق مردی به زنی». کنیزک چیزی را که واقعا می‌خواست درخواست کرد و «مرد» هم به ‏قولش وفا کرد و آرزویش را برآورد. ‏امروز همۀ آن بازیگران دیروز مرده‌اند، کسی نمی‌داند آن کنیزک چه شد، یا آن مرد چگونه ‏زندگی را گذراند. اما یک چیز از یک «مرد» باقی ماند، و ما تا امروز آن را گرامی می‌داریم و ‏ارج می‌گذاریم، و آن همان اندک «انسانیت»ی بود که دست کم یک جا مردی از خود نشان داد. ‏

 



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=385
مشاهده [ ۵۲۰۴ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9