پروفسور روزن، من یک عذرخواهی به شما بدهکار بودم!‏ — فلُّ سَفَه
چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
شماره: ۳۸۶
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: دوشنبه، ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ | ۸:۴۶ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۸ مهر ۱۳۹۳ | ۳:۰۲ ب ظ
موضوع: خاطره

  • پروفسور روزن، من یک عذرخواهی به شما بدهکار بودم!‏

از بعد از ظهر روز شنبه که از دوستی شنیدم استنلی روزن، فیلسوف معاصر امریکایی، درگذشته است ‏تأسفی عمیق و شرمی سنگین بر دلم نشسته است. او هشت نه سال پیش برایم کاری کرد که نتوانستم از ‏عهدۀ شکرش برآیم و بعد از آن چنان به افسردگی عمیق خودم بازگشتم که حتی نتوانستم برایش توضیح ‏دهم که علت این سکوت و بی‌خبری چه بود؟ اما داستان چه بود؟

در زمستان سال ۸۳ به پیشنهاد رئیس وقت دانشکده، دکتر فرامرز رفیع‌پور، بر آن شدم که ‏درخواستی برای استفاده از «سفر مطالعاتی» پر کنم. فرمها را پر کردم، امتیازها داده شد و درخواست ‏من به معاونت پژوهشی و امور بین‌الملل دانشگاه فرستاده شد. اما بعد از چندی از آنجا به من زنگ زدند ‏که فرم من یک امضا کم دارد و آن امضای رئیس دانشکده است که یک امضا کرده است، اما یک ‏امضای دیگر را که در صفحات بعد بوده است، نکرده است! رفتم فرم را گرفتم و به دفتر ریاست بردم ‏که امضای باقی مانده یا فراموش‌شده انجام شود. اما هرچه پی‌گیری کردم خبری نشد تا سرانجام دکتر ‏صانعی معاون پژوهشی آن وقت دانشکده به من گفت که دکتر رفیع‌پور گفته است: «من درخواست سفر ‏مطالعاتی کسی را که مدرک دکتری ندارد امضا نمی‌کنم!» من هم گفتم: «اولا ایشان یک امضا را کرده ‏است و امضای دوم را نکرده است، مگر از ابتدا نمی‌دانسته است؟، ثانیا، کجای آیین‌نامۀ سفر مطالعاتی ‏نوشته است که متقاضی «سفر مطالعاتی» باید مدرک دکتری داشته باشد و ثالثاً، اگر منع قانونی داشت ‏چرا اصلا من باید فرم پر می‌کردم و امتیاز می‌دادند و بعد فرم را ناقص می‌فرستادند به معاونت امور ‏بین‌الملل دانشگاه؟ و رابعا، اصلا کسی که مرا تشویق کرد این کار را بکنم خود دکتر رفیع‌پور بود و او ‏مگر نمی‌دانست؟» دکتر صانعی شانه‌ای بالا انداخت و گفت: «من نمی‌دانم! من چندبار به او گفته‌ام و او ‏هم گفته است که من امضا نمی‌کنم!» من هم قضیه را رها کردم و حتی به دفتر رفیع‌پور هم نرفتم تا از ‏او توضیح بخواهم. سالی گذشت.‏

در آغاز سال تحصیلی ۸۴ روزی در راهرو به دکتر رفیع‌پور برخوردم و به گونه‌ای که متعجب شده ‏باشد، گفت: «چرا سفر مطالعاتی نرفتی؟» گفتم برای اینکه شما ظاهرا یک امضا کم گذاشته بودید و بعد ‏که فرم را برگرداندند حاضر به امضا نشدید و به دکتر صانعی گفتید که حاضر نیستید درخواست کسی ‏را که دکتری ندارد امضا کنید؟» حاشا کرد و گفت نه من حتما فراموش کرده بودم. شما دوباره فرم پر ‏کن! من هم باور کردم و رفتم دوباره فرم کردم و بعد مطمئن شدم که فرم فرستاده شده است و دیگر ‏مشکلی ظاهرا نیست. با اطمینان از اینکه دیگر مشکلی نیست به مکاتبه با کسانی پرداختم که گمان ‏می‌کردم می‌توانند به من کمکی بکنند یا کارشان به من می‌خورد. از این افراد برخی پاسخ می‌دادند که با ‏همکاران کار نمی‌کنند و فقط با دانشجویان کار می‌کنند، برخی به همکاری دیگر حواله می‌کردند و ‏برخی هم راهنمایی می‌کردند که کجا بروم و چه کنم. یکی از اینان ریچارد رورتی بود. او در ۲۶ ‏ژانویۀ ۲۰۰۶ در پاسخ به درخواستم نوشت:‏


Monday, January 23, 2006 12:19 AM

I have retired from the Stanford faculty, and have no role in the ‎Philosophy Department's affairs. So I am afraid that I cannot be of use‏. ‏
But if you are planning to spend your leave in the US, I think that ‎Stanford might not be the best university for you. For one thing, it is ‎located in the most expensive suburb in the country--where the rents ‎are astronomical. For another, there is not much interest in continental ‎philosophy among its philosophy faculty. You might think about the ‎New School for Social Research in New York, for example. New York ‎City is of course expensive also, but the availability of Columbia and ‎NYU as well as the New School might make it attractive for you‏.‏
With good wishes‏,‏

کس دیگری که به سراغش رفتم رابرت سالومون در دانشگاه تکزاس بود. اما او نوشت که اکنون ‏دارد روی پروژۀ خودش دربارۀ عواطف کار می‌کند و کسی دیگر را معرفی کرد. بعد به ریچارد شاخت ‏در دانشگاه ایلینوی نامه نوشتم و او که رئیس گروه بود پذیرفت، اما او نیز کسی دیگر را معرفی کرد. ‏منشی گروه نیز مدارک لازم را برای گرفتن ویزا فرستاد.‏

اما در همین اثنا پاسخ نامه‌ای که به استنلی روزن نوشته بودم رسید. ‏

 

Tuesday, February 21, 2006 3:21 AM

Dear Mr Kashani,‎

Please send a copy of your letter and cv to professor Daniel ‎Dahlstrom, our specialist on Heidegger and hermeneutics.‎
‎ dahlstrom @bu.edu
‎ I accidentally destroyed the copy you sent me. Tell Dahlstrom I ‎suggested that you contact him. Can you get a visa, etc to visit the US? ‎
Cordially,‎


‏ او یکی از همکارانش دانیل دال‌اشتروم را معرفی کرده بود، اما من در پاسخ به او از علاقه و میلم به ‏کار با خودش نوشتم و او با مهربانی پذیرفت. نیکخواهی و مهربانی او را در این نامه هرگز فراموش ‏نمی‌کنم.‏

Tuesday, February 21, 2006 8:59 PM‎

Dear Saeed‏,‏

Thank you for your kind e-mail. I will be on campus tomorrow and ‎will ask the secretary to begin the process of receiving you at Boston ‎University. The basic situation is as follows. I would have to write a ‎letter saying that I approve your request to study with me. You would ‎have to pay all your expenses and satisfy the US goverrnment thatg ‎you have the funds to do so. You must also get a US visa. I will ask ‎the secretary to start the process by writing to the chairman. If he ‎approves your request, the secretary will write to you with further ‎instructions. You will hear from us soon. I advise you to look into the ‎question of the visa immediately‏.‏
Best wishes

منشی گروه مدارک لازم را یکی دو روز بعد فرستاد و من رفتم که آماده شوم. اما هنوز چند روزی ‏از این خبرهای خوش نرسیده بود که با نزدیک شدن به پایان سال خبرهای بد رسید.‏

درخواست من رد شده بود. چطور؟ با همان استدلال پارسالی، در معاونت بین‌الملل و با رأی‌گیری! ‏دوتن از همکاران دانشکده که در آن جلسه حاضر بودند (دکتر امیرعلی نجومیان* و دکتر علی عباسی) ‏ماجرا را بدین گونه برای من شرح دادند:‏

برای سال تحصیلی ۸۶–۸۵ چهارده متقاضی «سفر مطالعاتی» وجود داشت. بر ‏اساس امتیاز من نفر چهارم بودم. سهمیۀ دانشگاه برای اعزام به سفر مطالعاتی ۱۲ نفر بود. آقای دکتر حمیدرضا نیکبخت، ‏مشاور رئیس دانشگاه و معاون امور بین‌الملل، و رئیس آن جلسه پیشنهاد می‌کنند که مرا چون مدرک ‏دکتری ندارم کنار بگذارند. این پیشنهاد را به رأی می‌گذارند و در نتیجه مرا از چهارمی به ردۀ ‏چهاردهمی می‌برند و دانشیاری از گروه تاریخ را که از نظر امتیاز در مرتبۀ ۱۳ یا ۱۴ بوده است در ‏جایگاه هشتم قرار می‌دهند. دوستان دانشکده گفتند که ما از شما «حمایت» کردیم. اما طبیعی است که ‏وقتی رئیس جلسه‌ای چیزی را به رأی بگذارد و از آن پشتیبانی کند چندنفر حاضرند با رئیس مخالفت ‏کنند؟ ‏

شنیدن این حرف فقط سبب خنده‌ام شد. دنبال عدالت نبودم. می‌دانستم که باید تا ظهور «مهدی» ‏همچنان منتظر «عدالت» بود، این را هرکس که تا حالا نفهمیده است، اکنون باید دیگر فهمیده باشد! اما چیزی ‏که ناراحتم می‌کرد، این بود که این را چگونه برای روزن شرح دهم؟ فقط امیدوارم این بی‌خبری و ‏ناسپاسی از مرا زود فراموش کرده باشد، چون من تا آخر عمرم نمی‌توانم فراموش کنم!

* تصحیح: در برخوردی اتفاقی که روز شنبه (۵ مهر) با دکتر نجومیان در غذاخوری دانشگاه داشتم، او به من یادآور شد که او در ‏آن جلسۀ شورای روابط بین‌الملل دانشگاه حضور نداشته است و من این مطلب را از دکتر عباسی شنیده‌ام. او البته یادآور شد که ‏در جریان درخواست اول من بوده است. من گمان می‌کنم که او بعد از دکتر صانعی در سال ۸۴ و ۸۵ معاون پژوهشی دانشکده ‏بود و من این مطلب را در حضور هردو بزرگوار شنیدم که این دو تن را با هم به یاد می‌آورم؟



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=386
مشاهده [ ۴۵۲۹ ] :: دنبالک [ ۵ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9