چرا «ادونيس»؟ — فلُّ سَفَه
دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Sunday, 28 April 2024 | 
شماره: ۴۵
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: سه شنبه، ۱۵ آذر ۱۳۸۴ | ۳:۳۷ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۵ آذر ۱۳۸۴ | ۱۰:۱۱ ق ظ
موضوع: روشنفکری

  • چرا «ادونيس»؟

اين يکی دو روز در مطالبی که در روزنامه‌ها و خبرگزاريها و سايتهای اينترنتی ايرانی درباره‌ی شاعر عرب «ادونيس» منتشر می‌شد چيزهايی وجود داشت که واقعاً مايه‌ی تمسخر بود و شاهدی بود بر اينکه وقتی پای نوشتن مطالب تخصصی و مصاحبه با شخصيتهای فرهنگی و ادبی در ميان باشد «روزنامه‌نگاری» در اين ديار تا چه اندازه فقير و نازل و حقير است. روزنامه‌نگاران ما در حيطه‌ی سياست و اجتماع گاهی خوب قلم می‌زنند، اما وقتی کار به نوشتن درباره‌ی ادبيات و هنر و فرهنگ و فلسفه و اين قبيل چيزها می‌شود سطح نوشته‌های آنان آن قدر نازل است که آدم بی‌اختيار به اين فکر می‌افتد که چرا گاهی در محافل علمی با لفظ تحقيرآميز «ژورناليستی» از نوشته‌ای به ظاهر علمی ياد می‌کنند. در «ژورناليسم» يا «روزنامه‌نگاری» چه چيزی وجود دارد که آن را حقير و مبتذل و بی‌مايه می‌کند؟ گمان می‌کنم اين بحثی باشد که بيارزد به آنکه وقتی ميان ارباب قلم در مطبوعات و استادان «روزنامه‌نگاری» در دانشگاهها و ارباب قلم در رشته‌های تخصصی علوم انسانی و ديگر علوم و نيز اصحاب فرهنگ و هنر و ادب به طور عام مطرح شود. و اما يکی دو نکته‌ در باب «ادونيس».

ديروز وقتی نيمی از صفحه‌ی اول روزنامه‌ی «شرق» به «ادونيس» اختصاص يافت، مانند ديگر مواردی در اين سالها که اين روزنامه صفحه‌ی اول خود را به واقعه‌ای فرهنگی اختصاص می‌داد، همچون روز قبل از آن در خصوص شجريان، حس ناخوشايندی به آدم دست می‌داد از تظاهر و تفاخر (snobbism) فرهنگی و در عين حال عامه‌پسندسازی شخصيتهای فرهنگی با بت‌پرستيها و بت‌سازی (fetishism)های متداول در کارهای تبليغاتی. ستون وسط روزنامه که در آن تصويری از چهره‌ی ادونيس، با سيگار برگ و دود غليظ حاصل از آن، قرار گرفته بود نوشته‌ای داشت از سام فرزانه، شاعر بزرگ عرب در ايران. البته عنوان بالاتری هم برای اين عنوان وجود دارد و آن اينکه ادونيس ديروز «مهمان شرق بود». نوشته با پذيرش و ارائه‌ی قالبهای رايج و عوامانه از شاعر آغاز می‌شود:

لازم به معرفى نبود. از همان شال گردن مشكى، موهاى پريشان و سيگار برگى كه در دست داشت، معلوم بود كه شاعر است: آدونيس.

در کشور ما که مردمش، چه متدين و چه نامتدين، چه روشنفکر و چه متحجر و چه عالم و چه عامی، بيشتر با لباس و ادا و اطوار مشخص می‌شوند، با توصيفی بهتر از اين نمی‌شد «شاعری بزرگ» را معرفی کرد! بلی، شاعری به يک شال گردن و يک سيگار و موهای پريشان پيداست، اما آيا کسی تی اس اليوت يا پابلو نرودا يا اکتاويو پاز را به اين وضع ديده است؟ شايد داشتن يک «بغلی» و کمی خماری، و استعمال مواد افيونی هم، لازم باشد تا برای عوام شاعری کاملاً محرز شود. آيا از اين عوامانه‌تر تصور شاعری و رواج آن ممکن است؟ متن ادامه می‌يابد:

«على احمد سعيد» مشهور به آدونيس شاعر برجسته جهان عرب روز جمعه به ايران آمده بود و روز گذشته مهمان ما در شرق بود. او را نمى توان شاعرى سورى دانست. هرچند كه در روستايى در اين كشور به دنيا آمده است. شاعرى لبنانى نيز نيست. گرچه تابعيت آن كشور را دارد. به عربى مى سرايد پس شاعر فرانسوى هم نيست، هرچند مقيم آن كشور است. يونانى هم نيست هرچند در اساطير يونان جوانى به اين نام خواهان آفروديت (الهه عشق يونانيان) بوده است. او شاعرى متعلق به همه جهان عرب و همه مردمى است كه شعر را دوست دارند، مى خوانند و مى پرستند.

لازم نيست در اين مقدمه‌چينی‌ها برای فهم «جهانی بودن» شاعر درنگ کنيم، چيزی که گويی امروز برای برخی به حسرتی بزرگ تبديل شده است، اين را می‌توانيد از پرسشهای حاضران در مجلس، در ادامه‌ی همان متن به خوبی دريابيد، اما اگر دست کم خواهان کمی هم اطلاعات از اين نوشته باشيد، بهتر است اين جمله را از ذهن‌تان به کلی بيرون کنيد که «در اساطير يونان جوانى به اين نام [ادونيس] خواهان آفروديت (الهه عشق يونانيان) بوده است». شايد نخستين پرسشی که برای هر خواننده‌ی ناآشنا با اين نام بيگانه پيش آيد همين باشد که چگونه عربهايی که در تمامی قرن بيستم به داشتن ايدئولوژيهای ملی‌گرايانه مشهور بوده‌اند راضی شده‌اند چنين نامی را برای «علی احمد سعيد» انتخاب کنند، يا خود علی احمد سعيد برای خود چنين نامی را انتخاب کند؟ «ادونيس» نام پسر جوان خوش‌قيافه‌ای در اساطير يونانی است که آفروديت (الهه‌ی عشق جنسی) و نيز پرسفونه (الهه‌ی رويش گياهان در جهان زيرين) عاشق او می‌شوند (و نه اينکه «ادونيس» عاشق آفروديت باشد). «ادونيس» را گرازی می‌‌درد و او پس از مرگ به جهان زيرين می‌رود، اما زيوس (خدای خدايان) به او فرمان می‌دهد که مدتی را در جهان زيرين با پرسفونه همآغوش باشد و تابستانها به روی زمين آيد و با آفروديت همآغوش باشد. اين نام بدين طريق، صرف نظر از دلالت اساطيری‌اش، معنای «پسر زيبا» را می‌يابد. اما اينها با «علی احمد سعيد» و «سوريه» چه ربطی دارد؟

ربطش اين است که «ادونيس» در اصل از کلمه‌ای فنيقی (ساکنان قديم سوريه) گرفته شده است، و اين اسطوره احتمالاً منشأ فنيقی دارد، يعنی «ادونی» که به معنای «سرور من» يا «پروردگار من» است، از «ادون» به معنای «سرور» يا «پروردگار». بنابراين، از نظر سوريها، اين کلمه می‌تواند «پلی» باشد ميان فرهنگ قديم «فنيقی»، که شايد امروز بيشتر از «فرهنگ اسلامی» برايشان مايه‌ی مباهات باشد، و «فرهنگ يونانی» که امروز برای «فرهنگ جهانی» مايه‌ی مباهات است.

سرمقاله‌ی شرق هم به «ادونيس» اختصاص دارد، و اين نوشته گرچه کمی بهتر از نوشته‌ی ميانی صفحه است، اما با جمله‌ای ختم می‌شود که آدم متحير می‌ماند، بعد از اين کشف، سرنوشت «نقد ادبی» چه خواهد شد؟ محسن آزرم در شهسوار کلمات شگفت، می‌نويسد:

سفر آدونيس را به تهران بايد به فال نيك گرفت، چرا كه فتح بابى است براى آشنايى بى واسطه با آدم هايى كه تابه حال آنها را از روى نوشته هايشان شناخته ايم و چه كسى هست كه نداند بين خواندن و ديدن تفاوتى از زمين تا آسمان است؟

من نمی‌دانم چگونه می‌شود با «ديدن شاعر» شعر او يا حتی خودش را شناخت؟ آيا اگر شعر کسی را بخوانيم و بعد «خودش» را ببينيم او را بهتر می‌شناسيم و «شعر»ش را بهتر می‌فهميم؟ اگر اين طور باشد تمامی فهم ما از شاعران ناديده، و تمامی هنرمندان و متفکران، بی‌بنياد است. نمی‌دانم اين سخن را بايد «شعر» خواند يا چيز ديگر. اما اگر خبرنگاران ايرانی جرأت نمی‌کردند پرسشهای جدی از «شاعر» بکنند، در عوض، شاعر خوب حال آنان را گرفت، وقتی در خانه‌ی هنرمندان، سؤال‌های ادونيس و ونوس از ايرانيان، از حاضران پرسيد:

ذهنيتی كه درباره‌ی ايران در خارج از ايران وجود دارد، معمولاً غلط است . می‌خواستم از خودتان بپرسم كه بخش رسمی و دولتی در ايران با خلاقيت چگونه برخورد می‌كند؟

خانم جوانی از ايران، به فرانسه شاعر را خطاب قرار داد و گفت : ما در اين مدت، در برابر همه‌ی محدوديت‌هايی كه بر ما اعمال كردند، ايستاديم و انگار كه راه اصلی ويران شده باشد،‌بيراهه‌ها و روش‌های مختلفی كشف كرديم تا هر بار حرفمان را بزنيم. يك روش جديد برای بيان احساسات هنری مان پيدا كرده‌ايم و از اين نظر خوشحاليم. فكر می‌كنم دنيا جای اين كه نظر منفی درباره‌ی ما داشته باشد، بهتر است به احترام ما كلاه از سر بردارد!

و ونوس، شاعره و نويسنده‌ی لبنانی همراه آدونيس، گفت: هنرمندان حرف‌های خود را به زبان استعاره می‌گويند و از همين ميان‌برها كه شما گفتيد می‌‌روند. من به خاطر اين راه‌ها كه شما پيدا كرده‌ايد، كلاه از سر برمی‌دارم.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=45
مشاهده [ ۶۶۲۶ ] :: دنبالک [ ۴۵۲۵ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9