خداوندا، اگر من بميرم چه خواهی کرد؟ — فلُّ سَفَه
سه شنبه، ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Tuesday, 23 April 2024 | 
شماره: ۴۷۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: جمعه، ۹ بهمن ۱۳۹۴ | ۲:۳۸ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۹ بهمن ۱۳۹۴ | ۲:۳۸ ق ظ
موضوع: عرفان، تصوف

  • خداوندا، اگر من بميرم چه خواهی کرد؟

امروز به مناسبتی یاد این شعر ریلکه و یادداشتی که پیشتر دربارۀ آن نوشته بودم افتادم. این شعر و یادداشت را نخست جمعه ۱۹ اردیبهشت، ۱۳۸۲، در سایت قدیمم منتشر کرده بودم. اکنون آن را بازنشر می‌کنم.

راينر ماريا ريلکه (١۹٢۶–١۸۷۵)، شاعر و نويسندۀ آلمانی، يکی از بزرگترين شاعران جديد آلمان شمرده می‌شود. او در پراگ متولد شد و پدرش کارمند راه‌آهن بود. مادرش خيلی دوست داشت او دختر به دنيا آمده بود، بنابراين، تا پنج‌سالگی به او لباس دخترانه می‌پوشاند و سوفيا صدايش می‌زد. نُه‌ساله بود که والدينش از يکديگر جدا شدند و پدرش به دليل تمايلی که به سپاهيگری داشت او را در ده‌سالگی به مدرسۀ نظام فرستاد. اما او نتوانست مدرسۀ نظام را تاب بياورد و به مدرسۀ کسب و کار رفت. مدتی را نيز در دفتر حقوقی دايی‌اش کار کرد. ريلکه سپس در دانشگاه‌های پراگ و مونيخ و برلين ادامۀ تحصيل داد.

ريلکه در ١۹ سالگی مجموعه‌ای از اشعارش را با عنوان «زندگی و سرود» (١۸۹۴) منتشر کرد. اين اشعار را او به تقليد از هاينريش هاينه سروده بود. او در مونيخ با روشنفکر روسی لو آندريا سالومه (همان زنی که نيچه به او علاقه داشت)، که از او بزرگتر بود، آشنا شد و عميقاً تحت تأثير او قرار گرفت. ريلکه به همراه سالومه و شوهرش در ١۸۹۹ به روسيه سفر کرد و با بسياری از نويسندگان روس از جمله لئو تولستوی آشنا شد. او از آنچه از عرفان روسی آموخت بسيار متأثر شد. در اثنای همين دوره بود که او نوشتن «کتاب ساعات: کتاب زندگانی رهبانی» را آغاز کرد. این کتاب در ١۹٠۵ منتشر شد. او مدتی را نيز در ايتاليا و سوئد و دانمارک گذراند....

ريلکه ذهنی عميقاً دينی دارد، اما نگاه او به هيچ وجه با آنچه به‌طور مرسوم از دين می‌شناسيم شبيه نيست. او علاقۀ بسياری به ملاقات با فرشتگان داشت و اين مضمون در قصايد او به‌طور بارزی جلوه‌گر است. شعر زير اين نگاه را به روشنی نشان می‌دهد. اين شعر را از دفتر زير برداشته‌ام که حاوی چند شعر و قصيده‌ای بلند و شرح آن بود. ترجمه‌ی اين شعر کار مشترک چند مترجم است. سيامک مهاجر نخست شعر را از آلمانی برگردانده است و دو مترجم ديگر از دو ترجمۀ انگليسی استفاده کردند و در نهايت شعر به همين صورت ترجمه شده است: جُنگ اصفهان، ويژۀ شعر، ترجمۀ ضياء موحد، سيامک مهاجر، پرويز مهاجر، تهران، تابستان ١٣۵٢، ص ۷۹– ۷۸.

خداوندا، اگر من بميرم چه خواهی کرد؟

راينر ماريا ريلکه
ترجمۀ ضياء موحد، سيامک مهاجر، پرويز مهاجر

خداوندا، اگر من بميرم چه خواهی کرد؟
کوزۀ توام، چه می‌کنی اگر شکسته شوم؟
شراب توام، چه می‌کنی اگر بگردم؟
کسب و کسوت توام،
تو بی من معنايی نخواهی داشت.

پس از من ترا خانه‌ای نخواهد بود که در آن
کلمه‌ها، گرم و نزديک، به تو سلام کنند.
پوزار مخملی که منم،
از پای خسته‌ات بيرون خواهد آمد.
ردای عظيمت از دوش خواهد افتاد.
نگاه گذرايت که من آن را به گرمی چون بالشی
بر گونۀ خود پذيرا می‌شوم،
پايين خواهد آمد، زمانی دراز مرا جستجو خواهد کرد،
و شامگاهان در دامان صخره‌ای غريب فرو خواهد آراميد.
خداوندا، چه خواهی کرد؟ من بيمناکم.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=470
مشاهده [ ۲۸۸۱ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / سه شنبه، ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9