شاهنشاهی: «ستون هویت» یا «میراث شوم»؟ — فلُّ سَفَه
شنبه، ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Saturday, 20 April 2024 | 
شماره: ۵۹۵
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ | ۹:۳۷ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ | ۹:۳۷ ب ظ
موضوع: سیاست

  • شاهنشاهی: «ستون هویت» یا «میراث شوم»؟

هویت تاریخی سرزمین بزرگ پارس یا ایران را از آغاز تا امروز چه چیزی ساخته است؟ ــــ دین، مذهب، زبان، قومیت، دولت، شاهنشاهی؟ دین و مذهب و زبان و قومیت و دولت سرزمینی که ما در آن چشم به جهان گشود‌ه‌ایم در طی هزاران سال دستخوش دگرگونی بسیار شده است، اما در طی تمامی این دگرگونی‌ها تنها جزء ثابت هویت تاریخی ما «پادشاهی» و «شاهنشاهی» بوده است، نظامی سیاسی که هر دولت یا سلسله و دودمانی را با «اصول» و «سنّت» خود منطبق کرده است و به کشوری به نام «پارس» یا «ایران»، با اقوام گوناگون و گستردگی سرزمینی و پیشینه‌های زبانی و فرهنگی و دینی و مذهبی متفاوت یگانگی و یکپارچگی بخشیده است، و حتی آن‌گاه که تازیان و کوچ‌نشینان و قبایل بدوی و غارتگر «ترک» و «مغول» بدان تاختند، باز سر از گور برداشت و به تازیان ناآشنا با نظام مدنی و سیاسی و سلطهٔ «دولت» آیین کشورداری و سیاست آموخت و «خلافت» را به «سلطنت» دگرگون کرد تا جهانی را که فتح کرده است «اداره» کند و با «خانان» ترک و تاتار و دیگر مهاجمان نیز همین کرد.  

تازیان «شاهنشاهی ساسانی» را برانداختند و «دین» خود را به «ایران» آوردند و «دین» زرتشتی رفته رفته کاستی گرفت و به حاشیه و به هجرت رفت. زبان پهلوی با خط خاص خود به کناری رفت و فارسی جدید با خط عربی جای آن را گرفت، پس از یکی دو قرن بعد از حملهٔ عرب سلسله‌های ایرانی رفته رفته سر برافراشتند، زبان فارسی قوت گرفت، شاعران و فیلسوفان و صوفیان و متکلمان و فقیهان و دانشمندان ایرانی سر برآوردند و راه خود را از «خلافت عربی ـ اسلامی»  جدا کردند و آن را در قلب خود، «بغداد»، به محاصره درآوردند. شاهان ایرانی «مذهب شیعه» را رواج دادند تا «مرجعیت مذهبی» را «بومی» کنند و زمام آن را به دست گیرند و هرگونه پیوند عاطفی و دینی رعایا با اکثریت مسلمانان در بیرون از قلمرو خود را بگسلند که گفته‌اند: الناس علی دین ملوکهم. تازیان توانستند «ساسانیان» را براندازند، اما نظام پادشاهی و شاهنشاهی را نتوانستند براندازند. آنان خود نیز در پی پادشاهی و شاهنشاهی رفتند.  

با این همه، با وجود تمامی آنچه در طی این سه هزاره گذشته است، از جنگ‌ها و تاخت و تازها و شکست‌ها، و هرآنچه از شکوه و جلال گذشتهٔ پادشاهی و شاهنشاهی برای این سرزمین و هویت آن مانده است، می‌باید این پرسش را به‌ناگزیر پیش کشید: آیا «پادشاهی» و «شاهشناهی» برای «ایران» در نهایت حاصلی داشته است؟ آیا این فراز و فرودها در تاریخ ایران خود ناشی از ضعف‌های بنیادی نظامی نبوده است که هرچه به دست خود آباد کرده است، باز به دست خود به باد داده است؟ چرا شاهان این سرزمین با وجود تمامی آبادانی‌ها و کشورگشایی‌ها که انجام داده‌اند، باز در نگهداری این سرزمین و مردمانش و دینش و زبان و فرهنگش ناتوان بوده‌اند؟ ریشهٔ تباهی در کجاست و در این نظام چه عیبی هست که چنین در برابر تندباد حوادث ناتوان است؟ چگونه می‌توانیم از «پادشاهی» و «شاهنشاهی» فراتر رویم، بی‌آنکه هرآنچه را این «نظام» در طی هزاره‌ها برای این سرزمین از قلمرو تا زبان و فرهنگ و دین و مذهب و فرهنگ به ارمغان آورده است از کف بدهیم؟    
           



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=595
مشاهده [ ۱۰۰۹ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / شنبه، ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9