آشوب — فلُّ سَفَه
دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Monday, 29 April 2024 | 
شماره: ۶۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲۰ اسفند ۱۳۸۴ | ۸:۴۵ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۴ اسفند ۱۳۸۴ | ۲:۵۰ ق ظ
موضوع: زندگی

  • آشوب

دو چيز را نمی‌توانم مدت زيادی تحمل کنم: نشستن و ايستادن. اما راه رفتن را می‌توانم. به همين دليل بود که وقتی جمعه‌ی گذشته در يک مهمانی شلوغ مجبور شدم مدت زیادی، نزديک ۴ ساعت، سرپا بايستم و بعد هم يکی دو ساعتی بنشينم، وقتی آخرشب به خانه برگشتم، درد خفیفی در کمرم احساس می‌کردم. صبح ظاهراً ديگر اثری از درد شب گذشته نبود، اين بود که تصميم گرفتم به تميز کردن خانه بپردازم. ميز رايانه اولين جایی بود که تصميم به تميز کردنش گرفتم. همه چيز را از روی ميز برداشتم و گذاشتم روی تخت و بعد مانيتور و کی‌برد را از اتاق خوابم بردم بيرون در اتاق پذيرايی و بعد هم «کيس» را از زير ميز بيرون کشيدم و به آنجا بردم. سپس جاروبرقی را روشن کردم و ميز و داخل «کيس» را جارويی زدم. بعد دستمال برداشتم و همه چيز را تا جايی که می‌توانستم ساييدم. نوبت به انتقال مجدد وسايل به اتاق خواب رسيد. همينکه خم شدم که «کيس» را از روی زمين بردارم، «کيس» ميان زمين و هوا بود که احساس کردم کمرم نمی‌خواهد ديگر راست شود، به سختی «کيس» را به جای اولش بردم و همه چيز را مرتب کردم، اما ديگر نمی‌توانستم راحت نفس بکشم و درست راه بروم. افتادم روی تخت. عصر قرار بود دوستم بيايد دنبالم برويم استخر. نمی‌دانستم برنامه را لغو کنم يا منتظر باشم ببينم تا چند ساعت ديگر چه می‌شود. تصميم گرفتم بروم استخر، چون جکوزی و سونا هم خودش مرهم و مسکنی بود. استخر چندان به من خوش نگذشت. دوستم اصرار داشت که بروم دکتر. چون چندبار ديگر هم اين جوری شده بودم. اما من می‌دانستم که چيز مهمی نيست و فقط ناشی از گرم نکردن بدن و انجام دادن کارهای غيرمعمول است. ديگر گذشت (سال ۵۸) آن زمانی که دوتا گالن ۲۰ ليتری نفت را از سر درکه تا خانه‌ی سيدعباس، ته درکه، تک و تنها می‌بردم. شام رفتيم «پاراديزو» و آخر شب که به خانه رسیدم ديگر رمقی نداشتم. رفتم کمی روغن زيتون برداشتم و ماليدم به کمرم. بعد هم کمی مالش دادم تا گرم شد — روغن زيتون برای اين جور دردها بسيار بهتر از پماد «پايروکسيکام» (برای گرم کردن موضع درد) و قرص «ايبوپروفن» (مسکن درد) است. خب، بعد هم ديگه اونقدر خسته بودم که مثل مرده بيفتم و بخوابم.

از يکشنبه تا سه‌شنبه، صبحها، کلاس دارم. صبح يکشنبه کمرم کمی بهتر بود، اما هنوز نمی‌توانستم راست راه بروم. هرکس مرا می‌ديد متوجه می‌شد که کمرم درد می‌کند. رفتم و وظايف روزانه را انجام دادم. و شب هم از خانه دايی‌جان سردرآوردم تا فسنجانی را به خانه ببرم که روز جمعه خورده بودم، اما نتوانسته بودم بقيه‌اش را به خانه ببرم، چون از آنجا بايد می‌رفتم همان مهمانيی که کمرم را درد آورد. دوشنبه را هم به يک مهمانی خصوصی سينمايی رفتم تا فيلمی از برسون را برای مهندسان معماری تأويل و تفسير کنم (تأويل و تفسير اين فيلم را يکی دو هفته پيش برای «سينما ۴» انجام داده‌ بودم و احتمالاً اوايل سال آينده پخش خواهد شد) و سه‌شنبه بعد از ظهر هم رفتم کتابخانه‌ی فرهنگستان هنر و به استخر نرسيدم. چهارشنبه بعد از ظهر رفتم انجمن فلسفه مجلس نکوداشت دکتر مجتهدی و بعد هم رفتم تئاتر شهر، نمايشنامه‌ی «عادلها»، از آلبر کامو، و به کارگردانی قطب‌الدين صادقی. در بازگشت از تئاتر، شام را هم در خدمت دکتر نيک‌پی بودم در «هانی». پنجشنبه صبح اولين هديه‌ی سال نو را دريافت کردم: يک کارت پستال زيبا به همراه يک شيشه ادکلن «پير کاردن»، با اسمی با‌مسمی: Revelation. اين سوغات «صنم» خانم از سفر حج بود. حجش قبول باد و دستش درد نکند. پنجشنبه هم شام رفتم به منزل يکی از دوستان و با جناب آقای ملکيان از نزديک آشنا شدم که مرئ نازنينی است. خانم صاحبخانه هم بسيار زحمت کشيده بود و من هم به پيروی از سقراط تا جايی که جا داشتم خوردم. در مجموع می‌توانم بگويم هفته‌ی پرماجرا، خوش، اما اندکی دردناک داشتم. در هفته‌ی گذشته با افراد بسياری ديدار کردم و آشنا شدم، کمردرد بدی کشيدم، غذاهای خوبی خوردم، و مثل هميشه از دانشگاه با تمام وجودم متنفر شدم، اما هيچ کاری نکردم و در پيش طلبکاران «ترجمه»‌ای و «مقاله‌ای» و انتشاراتی باز شرمنده شدم. مدتی است که ديگر تنهايی‌ام را از دست داده‌ام و وقت مثل برق از دستم می‌رود. اما نه من می‌خواهم باز تنها باشم. امسال خيلی دلگی کردم. بس است ديگر، از امروز کار خواهم کرد. 



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=60
مشاهده [ ۳۹۷۵ ] :: دنبالک [ ۲ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9