آیهٔ ۳۴، سورهٔ توبه، دربارهٔ اینکه اکثر عالمان یهود (احبار) و مسیحیت (رُهبان) اموال مردم را به باطل میخورند و آنان را از راه خدا بازمیدارند و پول مردمان را در راه خدا خرج نمیکنند و به تهیدستان و نیازمندان کمکی نمیکنند و آنها را برای خود ذخیره و گنج میکنند مشهور است، و البته این پولی است که آنان به نام خدا و از برای خدا از مردم گرفتهاند یا مردم به این نیت به آنان دادهاند که در راه خدا، یعنی، کمک به مردم نیازمند، خرج کنند. اکنون تصور کنید که این «عالمان دین» به «دولت» و «خزانهٔ مملکت» و «ثروتهای ملی» و «منابع عمومی»، زمینی و زیرزمینی، نیز دست یابند، آنگاه چگونه ثروت ملتی را از روی زمین و زیر زمین به یغما خواهند برد، یا در نتیجهٔ جهالت و نادانی و اسراف و تبذیر به باد فنا خواهند داد، و برای اکثر مردم نه نانی خواهند گذاشت و نه آبی! قرآن البته از «علمای آیندهٔ اسلام» (فقیهان و وعاظ و شیوخ یا بهطور کلی آخوندها) در این باره چیزی نمیگوید که آنان با اموال مردم و، صد البته خون مردم، چهها خواهند کرد! اما اکنون میتوانیم بپرسیم که اگر محمد (ص) در روزگاری و در جامعهای زندگی میکرد که علمای اعلام و آیات عظام یهودیت و مسیحیت همچون علمای اعلام و آیات عظام اسلام در روزگاران آینده «دولت» تشکیل داده بودند، یا دولتی پشت و پناهشان بود، و «شحنه و محتسب» و «دشنه و تفنگ» و «اراذل و اوباش» و «سپاه» و «یگان ویژه» هم در اختیار داشتند، آنگاه او احتمالاً به دلیل آوردن چنین آیههایی با اتهاماتی از قبیل «تهمت و افترا» و «اهانت به آیات و مراجع عظام»، «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» و «همکاری با دولت متخاصم» (اهالی مدینه) و «هنجارشکنی» و «توهین به مقدسات مردم» و «ارتداد» و «بدعت» و «تجدید نظرطلبی» و «نفرتپراکنی» و هزاران عنوان امروزی و پوچ و عوامفریب و بیمسمای دیگر رو به رو میشد و هرگز قادر به انجام رسالت خود نمیشد. پیامبری هم در هر زمانه و جامعهای ممکن نیست! به همین دلیل بوده است که نه هر زمانه و نه هر جامعهای پیامبری داشته است و نه همهٔ پیامبران در هر زمانه و جامعهای پیروز شدهاند! اما، خوشبختانه، محمد (ص) در جامعهای ابتدایی و قبیلهای زاده شده بود که هنوز نهادهای دینی و دولتی در آن شکل نگرفته بودند و چیزی به نام «دولت» و محدودیت برای انتشار و «مجوز» و کذا و کذا در آن نبود، و البته قرآن هم ابتدا نوشتنی و چاپی نبود که برای انتشار نیاز به «مجوز» داشته باشد، بلکه شنیدنی بود و هرکس میشنید به خاطر میسپرد و برای دیگران هم میخواند، و«احبار» یهود در جامعهٔ عربی آن روزگار هم نه مانند روزگار مسیح در یهودیه میتوانستند او را به نام «برانداز» و «مدعی پادشاهی یهود» به رومیان اشغالگر بفروشند و نه مانند «رُهبان» مسیحیت در دوران بالادستیشان در امپراتوری رومی ـ مسیحی و «سلطنت روحانی پاپ»ها او را به نام «جادوگری» و «بدعت» و «کُفرگویی» به میان هیمههای آتش بفرستند، کافران هم که بی دست و پاتر و بیزبانتر از آن بودند که کاری از دستشان برآید. باری، آنچه علمای رسمی و لباسدار و درباری هر دینی با دین پیامبران گذشته کردهاند، و آنچه نظریهپردازان و روشنفکران درباری هر ایدئولوژی حاکمی با آن ایدئولوژی کردهاند از درسآموزترین نکتههای تاریخ بشری است. و آنچه علمای اسلام از گذشته تا امروز با جان و مال و دین و آیین مسلمانان ایرانی کردهاند به شهادت آثار نویسندگان و شاعران ایرانی دست کمی از آنچه در مسیحیت دوران رومی و اروپایی رخ داده است نداشته است. اما، هیهات، که چه فراموشکار بودیم از آن تاریخ خونباری که شاعران و نویسندگان کهن ما به نیکی گزارش کرده بودند. چه خوش میگوید خیام در «خونخواری» اینان: ای صاحب فتوی زتو پُرکارتریم با این همه مستی ز تو هشیارتریم تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بده، کدام خونخوارتریم! و چه خوش میگوید حافظ دربارهٔ «نان حلال» اینان:
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شیخ ز آب حرام ما یا فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام، ولی به ز مال اوقاف است! خدایا رحمت و لطف خود را از درماندگان و محرومان و ستمدیدگان این سرزمین دریغ مدار. لعنةالله علیالقوم الظالمین و اعوانهم و انصارهم اجمعین.
|