چرا «مهسا امینی» نمودگار شد؟ — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Thursday, 25 April 2024 | 
شماره: ۶۲۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۳ مهر ۱۴۰۱ | ۷:۱۵ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۳ مهر ۱۴۰۱ | ۷:۱۸ ب ظ
موضوع: سیاست

  • چرا «مهسا امینی» نمودگار شد؟

«مهسا امینی» نه چریک و فعال سیاسی بود، نه از «دختران چهارشنبه‌های سفید»، نه کسی که بخواهد با «حجاب» مبارزه کند و نه «فمنیست» و نه از آن دسته کسانی که بخواهند برای حزبی یا مرامی تبلیغ کنند و یا در راه عقیده‌ای «جهاد» کنند. پس چرا «جان سپردن» او «در هنگام بازداشت» باید بر مردم چنین گران بیاید؟ در مقایسه‌ای تاریخی می‌توانیم بگوییم که او هیچ شباهتی به زنان «مبارز» و «انقلابی» قرن بیستم نداشت، نه برای آزادی سرزمبنی مبارزه می‌کرد و نه برای پیش‌برد «عقیده‌»ای. او نه «جمیله بوپاشا» بود و نه «لیلا خالد»، و نه «اشرف دهقان» و نه «محبوبه متحدین» که در سال‌هایی دور برای بسیاری قهرمانان مبارزه و پیکار در راه آزادی سرزمینی یا عقیده و ایدئولوژی بودند، اما اکنون شاید از خاطر بسیاری کسان رفته باشند یا دیگر از چشم افتاده باشند، چون آرمان‌هایی که آنان برایشان جنگیدند یا به چنان نتایج ناخوشایندی انجامیدند که اکنون مردم را از «اصل مبارزه» نیز بیزار کرده‌اند یا به دست وارثان مبارزات آنان به چنان منجلابی افتاده‌اند که جز حماقتی پوچ به نظر نمی‌آیند.

صبا کرد افشاری که آگاهانه و عامدانه روسری از سر برداشت و به دلیل برداشتن روسری در ۱۹ سالگی نخست به ۲۴ سال و سپس به ۵ سال زندان محکوم شد و اکنون چند سال آن را سپری کرده است، آن گونه در این جامعه و در میان جهانیان همدلی برنینگیخت که «مهسا امینی» برانگیخت؟ جان سپردن دستی دستی بکتاش آبتین در بیمارستان یا جان سپاری بسیاری کسان دیگر، از جمله ستار بهشتی یا نوید افکاری، این‌گونه همدلی برنینگخت؟ چرا باید دل مردم برای دختری بیش‌تر بسوزد که هیچ‌گونه آگاهی و عمدی در رفتارش نبود و فقط رهگذری بود که از اتفاق گرفتار کسانی شد که گرفتن این و آن کار هرروزی‌شان بود و همان کاری را با «مهسا» کردند که سال‌هاست دارند با هرکس می‌کنند؟

 برای هر رخدادی می‌توان علل و دلایلی جُست تا شاید بدین وسیله از رخداد دوباره آن پرهیز کرد یا در صورت نیاز آن را دوباره پدید آورد. به نظر من «دلیل» اینکه چرا «مهسا» «نمودگار» شد و این همه مبارز و جانباخته و زندانی در زندان‌های نظام قادر به آن کاری نشدند که «جان سپاری تصادفی مهسا در هنگام بازداشت» موفق به انجام آن شد یک چیز بیش نبود: «مهسا دختری معمولی بود که کاری به کار نظام نداشت. پس چرا می‌باید با او چنین رفتاری می‌شد؟» مردم عادی از خود چنین می‌پرسند

«نظام‌ها» می‌توانند در تبلیغات‌شان مخالفان‌شان را درست یا نادرست «جاسوس»، «برانداز»، «مرتد»، «منافق»، «کافر»، «فاسد»، «فاسق»، «فاجر»، «معاند»، «قاچاقچی»، «دزد»، «راهزن» و از ابن قبیل بنامند و کسی هم نپرسد که آیا واقعاً این اتهام‌ها درست است یا نه؟ اما «مهسا» چه بود؟ مهسا دختری معمولی بود همچون بسیاری از آدم‌های عادی دیگر که از قضا چشم مأموران را گرفته بود! 

آنچه مردم عادی را به خشم می‌‌‌آورد «خشونت بی‌دلیل» است. مآموران دولت به چه حقی به خود جرئت می‌دهند که دختری را درهنگام بازداشت بزنند؟ مأموران دولت به چه حقی مردم را از ابراز نظرشان در خیابان یا روزنامه یا شبکه‌های اجتماعی باز می‌دارند؟ این همه خشونت دولتی برای چیست؟ «نظام»ها و «دولت»‌ها را روشنفکران یا احزاب سیاسی و مخالفان نیستند که سرنگون می‌کنند. خود دولت‌ها و نظام‌ها هستند که خود را با زیاده‌خواهی و گستاخی و فساد و ناکارآمدی و بی‌شرمی‌ و بی‌احترامی‌شان به مردم و حقوق آنها نابود می‌کنند. هر نظام و دولتی وقتی سرنگون می‌شود که «روی گرگ» خود را به مردم عادی نشان می‌دهد. کاری که روشنفکران باید انجام دهند آشکارسازی این «چهرهٔ گرگ» است. «احترام» کم‌ترین چیزی است که هر انسانی سزاوار آن است. اما وقتی گروهی عادت کرده‌اند که «مردم» را «عوام کالانعام» بنامند و با «مردم» همچون «چارپایان» رفتار کنند، آن‌گاه مردم برمی‌خیزند و با آنان همچون «گرگ»هایی رفتار می‌کنند که می‌باید «نابود» شوند. «نظام و دولت گرگ» باید نابود شود. تمدن بشری جای گرگ‌ها نیست. 



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=620
مشاهده [ ۹۵۰ ] :: دنبالک [ ۰ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9