روشنفکران و دانشگاهيان — فلُّ سَفَه
شنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Saturday, 4 May 2024 | 
شماره: ۶۶
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: شنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵ | ۸:۴۸ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵ | ۸:۵۱ ب ظ
موضوع: روشنفکری

  • روشنفکران و دانشگاهيان

تفاوتهای «روشنفکران» (intellectuals) و «دانشگاهيان» (academics) مدتهاست که ذهنم را اشغال کرده است، از دو جهت، هم برای اينکه تکليفم را با خودم روشن کنم و هم تحقيقی در اين خصوص منتشر کنم. امروز که نوشته‌ی دکتر حسين پاينده را با عنوان «تأملی درباره‌ی عنوان استاد» در شرق ‌خواندم، با خودم گفتم شايد بد نباشد که عجالةً به اين موضوع بپردازم. دکتر پاينده نکته‌ها‌ی درستی را در خصوص چگونگی ارتقای اداری استادان دانشگاه و برخورداری آنان از مزايای اين ارتقا بيان می‌کند و بعد به کار چندتن از مترجمان و محققانی می‌پردازد که با وجود شايستگی بسيار دارای مدارک دانشگاهی بالايی نيستند و عنوان می‌کند که آيا ما در دانشگاههايمان کسانی را داريم که به اندازه‌ی اين افراد توانايی در ترجمه يا تحقيق داشته باشند و برای فرهنگ عمومی و علمی و ملی کشور کاری انجام داده باشند؟ اشخاصی که او نام می‌برد، و سزاوار لقب استاد می‌شمرد، همه از غيردانشگاهيان‌اند: ابوالحسن نجفی و رضا سيدحسينی و احمد سميعی و عبدالله کوثری و مراد فرهادپور. او در اين ميان از تنها استثنايی که ياد می‌کند و دانشگاهی است، دکتر سعيد ارباب شيرانی است که به تازگی بازنشسته شده است. می‌توان به فهرست خبرگان بی‌مدرک دکتر پاينده، که سزاوار لقب استاد باشند، افراد بسيار ديگری را نيز افزود، از جمله: نجف دريابندری، مهندس حسين معصومی همدانی (که بحمدالله دکتر شد!)، داريوش آشوری، اسماعيل سعادت، محمدعلی موحد، جلال ستاری، کامران فانی، بهاء‌الدين خرمشاهی، عبدالحسين آذرنگ، مصطفی ملکيان و ... و البته هستند دانشگاهيانی نيز که بحق سزاوار استادی باشند، البته در دوران حاضر، از جمله: دکتر شفيعی کدکنی، دکتر ضياء موحد، دکتر نصرالله پورجوادی، دکتر غلامحسين ابراهيمی دينانی، دکتر کريم مجتهدی، دکتر محسن جهانگيری، دکتر عبدالکريم رشيديان، دکتر طاهره صفارزاده، دکتر آذر نفيسی و ...

اما نکته‌ای که متأسفانه دکتر پاينده بدان نمی‌پردازد اين است که چرا در کشور ما، و فقط کشور ما، وضع دانشگاه بدين گونه است که «مدرک» بالاترين حق را برای اشتغال در دانشگاه و برخورداری از امتيازات آن دارد و چرا افرادی، با اين همه  توانايی در ترجمه و تحقيق، قيد گرفتن «دکتری» را می‌زنند و حتی به نداشتن آن افتخار نيز می‌کنند، با همه‌ی زيانهايی که ممکن است در زندگی از اين رهگذر نصيب خود و خانواده‌شان شود؟

گمان من بر اين است که يکی از مهمترين عناصری که در تبيين شکست انقلاب مشروطه و سپس انقلاب کنونی کمتر مد نظر قرار گرفته يا اصلا بدان توجه نشده است، همين فاصله‌ی ژرف ميان «روشنفکران» غيردانشگاهی و «روشنفکران» دانشگاهی است، يا به تعبير دقيقتر، ميان «روشنفکران» و «دانشگاهيان». چرا در اروپا و امريکای امروز ديگر تقريباً حتی در رشته‌های هنری نيز افراد غيردانشگاهی وجود ندارد و شاعران و رمان‌نويسان نيز استاد دانشگاه شده‌اند و حال آنکه ما در زمينه‌هايی همچون فلسفه مدعی هستيم که افراد غيردانشگاهی برترند؟ اين برتری «روشنفکران» بر «دانشگاهيان» از کجا می‌آيد و آيا اين برتری اصلاً به سود فرهنگ عمومی کشور است، يا حتی به سود خود «روشنفکران»؟ پاسخ به اين پرسشها روشن‌کننده‌ی تاريخ بخش بزرگی از انحطاط فرهنگ و انديشه و سياست در جامعه‌ی ما خواهد بود.       



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=66
مشاهده [ ۴۷۱۵ ] :: دنبالک [ ۳۶۳۹ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / شنبه، ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9