درباره‌ی «به آهستگی» — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۲۷ دی ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 15 January 2025 | 
شماره: ۸۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: پنجشنبه، ۲۹ تير ۱۳۸۵ | ۱۲:۵۱ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲۹ تير ۱۳۸۵ | ۲:۰۱ ق ظ
موضوع: سينما

  • درباره‌ی «به آهستگی»

ديشب حدود ساعت ۸ از جلوی سينما فرهنگ رد می‌شدم، ديدم برای فيلم «به آهستگی» در ساعت ۸:۳۰ بليت می‌فروشد، بليتی گرفتم و رفتم تو. من چندان علاقه‌ای به ديدن فيلمهای ايرانی ندارم و مدتها بود که اصلا سينما رفتن از يادم رفته بود. اما سال گذشته چندباری سينما رفتم و اين يکی دو ماه هم چندتايی فيلم ديدم. باری، «به آهستگی» هم فيلم دلچسبی برای من نبود. داستان و فيلم‌نامه (که ديپلم افتخار هم گرفته بود) و کارگردانی فيلم ضعفهای جدی داشت و مضمون هم نه ابتکاری بود و نه خوب پرورده شده بود. فيلم به‌طور ناشيانه‌ای «نصفه» بود و جز يک شخصيت، «مرد»، هيچ مرکز ثقل ديگری نداشت. داستان دچار اين مشکل جدی بود که هيچ توضيحی برای رفتار «زن» نداشت، جز اينکه او مبتلا به بيماری عصبی است و از هشت‌سالگی قرص می‌خورده است، اما اينکه اين بيماری عصبی چه تأثيری در رفتار او می‌گذارد هرگز در فيلم مشخص نمی‌شود. زن خانه را به قصد سفر ترک می‌کند و بچه‌اش را نيز در حوالی خانه‌ی مادربزرگش رها می‌کند و به همسرش نيز هيچ اطلاعی نمی‌دهد و به صاحبخانه‌اش نيز هيچ چيز نمی‌گويد و می‌رود چندماهی در مشهد می‌ماند و برای بچه و شوهرش هم دلش تنگ نمی‌شود و هيچ اطلاعی هم به آنها نمی‌دهد تا اينکه شوهر، که کسی ديگر را به جای او به عنوان «مرده» دفن کرده، به‌طرز معجزه‌آسايی از محل اقامت او باخبر می‌شود و «زن» با شنيدن صدای شوهرش تازه به فکر بازگشت به سر خانه و زندگی‌اش می‌افتد! داستان‌نويس فراموش کرده است که بايد توضيح محتمل و معقولی برای رفتار «زن» داشته باشد، زنی که می‌تواند چندماه به تنهايی در شهری زندگی کند و به تنهايی سفر کند و برای مخارج سفر خود پول فراهم کند، از صاحبخانه وديعه‌ی اجاره را بگیرد، و دلتنگ فرزند و همسرش نيز نشود خيلی بايد اعصابش قوی باشد! جالب توجه اينکه در بازگشت هم «مرد» از او نمی پرسد «چرا به من يا به کسی ديگر نگفتی و بچه‌ات را رها کردی و خودت را گم و گور کردی!» اين رفتار چه توجيهی می‌تواند داشته باشد؟ اگر مردی همين کار «زن» را بکند، يعنی بدون اطلاع همسر و خويشان و همکاران‌اش ناپديد شود، ديگران چه فکری درباره‌ی او می‌کنند؟ بياييد «فمنيستی» فکر کنيم، گيريم سفر «زن» محتاج اجازه‌ی شوهر نباشد، اما آيا نيازمند «اطلاع» او هم نيست؟ مرد و زنی که با هم زندگی می‌کنند می‌توانند هروقت دلشان خواست بدون «اطلاع» ديگری برای چندروزی يا چندماهی خودشان را گم و گور کنند؟ کدام زندگی مشترکی می‌تواند بدين گونه دوام بياورد؟ حتی کدام رابطه‌ی کاری؟ باری، فيلم «فقط» می‌تواند در «حاشيه»اش موفق باشد، يعنی «حرف مردم» و تأثير آن در زندگی خصوصی يک فرد. تازه اين هم چندان موجه نيست. فيلم روشن نمی‌کند که اگر کسی به مرد اطلاع نمی‌داد و او به خانه‌اش برنمی‌گشت، زن چند وقت ديگر به سر خانه و زندگی‌اش بازمی‌گشت؟ اما فيلم «گاف»هايی هم داشت. در صحنه‌ای از فيلم دوستی که به مرد زنگ زده به کرج بازگردد، به او می‌گويد «تو در جنوب» کار می‌کنی و حال آنکه صحنه‌ی آغازين فيلم در برف محيط ديگری را به ذهن می‌آورد. در صحنه‌های مربوط به نماز خواندن پدر مرد او هربار در جهتی مخالف با جهت قبل نماز می ‌خواند! به هر حال، نمی‌دانم چرا هروقت فيلمی ايرانی می‌بينم ياد فيلمی خارجی نيز می‌افتم. ضعف اين فيلم و درونمايه‌اس را وقتی می‌توانيم بهتر بفهميم که آن را با فيلمی مقايسه کنيم که مضمونش چندان هم به اين فيلم بی‌شباهت نيست!

چندسال پيش فيلمی ايتاليايی ديدم به نام رسپيرو. فيلم درباره‌ی ماهيگيری فقير در يکی از جزاير زيبای سيسيل است. مرد به همراه خانواده و مادر و خويشان نزديک خود در يک جا زندگی می‌کند. او سه فرزند از زنش دارد. اما زن او بسيار غيرمتعارف است و دوست دارد با مردها حرف بزند و آبجو بخورد و شوخی کند و به بازيهای ورزشی يا بازی ورق بپردازد. او هروقت شوهرش در سفر است، دست دو پسرش را می‌گيرد و می‌زند به جاده. سوار ماشينهای غريبه می‌شود تا خودش را به رم برساند. خانواده‌ی مرد می‌کوشند او را متقاعد کنند که همسرش ناراحتی روحی و روانی دارد و بايد همسرش را بفرستد به شهر تا در جايی بستری و معالجه شود. فيلم بدين گونه درباره‌ی زنی است که جان آزاده‌ای دارد و در فشار سنت و آداب و رسوم خرد می‌شود. پايان فيلم فوق‌العاده درخشان و زيباست. اين فيلم را که ديديد با «به آهستگی» مقايسه‌اش کنيد. آن وقت فرق «مدرن» بودن و «سنتی» فکر کردن روشن می‌شود و فرق فيلمساز با فيلمساز نيز.

پيوندگاه:

بی ‌بی‌سی چهار: درباره رسپيرو

نقدهايی درباره‌ی «رسپيرو»



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=80
مشاهده [ ۶۳۱۸ ] :: دنبالک [ ۱۱ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۲۷ دی ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9