جرأت «ديدن» داشته باش! — فلُّ سَفَه
پنجشنبه، ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Thursday, 9 May 2024 | 
شماره: ۹۰
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی
درج: يكشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۸۵ | ۱۲:۲۹ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۸۵ | ۱۱:۴۲ ب ظ
موضوع: نقد فيلم

  • جرأت «ديدن» داشته باش!

ديشب را با ديدن دو فيلم «ترسناک» به صبح رساندم. فيلم اول ساخته‌ی ژرژ فرانژو، چشمان بدون چهره (۱۹۶۰)، بود که از «سينما ۴» پخش شد و فيلم دوم ساخته‌ی ماتيو کاسوويتس، رودخانه‌های سرخ (۲۰۰۰)، بود که از شبکه‌ی ۳ پخش شد. هردو فيلم تقريباً مضمونی مشترک داشتند: زن در مقام قربانی/قاتل. و البته هفته‌ی پيش هم از «سينما ۴» فيلمی هيچکاکی از ژاک ريوت، دفاع سری (۱۹۹۸)، پخش شد که آن هم زنی قربانی/قاتل را در مرکز داستان خود داشت. به هر حال، چون هنوز در هوای دو فيلم ديشب هستم و به «نقد تفسيری/تأويلی» هم بسيار علاقه‌مندم، دوست دارم چيزی درباره‌ی اين دوفيلم بنويسم.

چشمان بدون چهره

ژرژ فرانژو فيلمسازی است که اهميتش را بيشتر در «تاريخ سينما» می دانند تا در «فيلمسازی». اما عجالةً مرا به داوری در اين خصوص کاری نيست. فيلم «چشمان بدون چهره» داستانی خوب داشت که امکان می‌داد چيزهايی گفت درباب خانواده و مرد و همسر و فرزندش. داستان فيلم در «ژانر» علمی - تخيلی و ترسناک می‌گنجد و آن را می‌توان شبيه به داستانهای فيلمهايی همچون «فرانکشتاين» و «دکتر مابوزه» و «مطب دکتر کاليگاری» و «گولم» و «تخم مار» دانست — داستانهايی درباره‌ی دانشمندان ديوانه و جاه‌طلب که درصددند از راه آفريدن انسانهايی قوی به قدرت دست يابند. اما اين فيلم با آنها تفاوتی اساسی دارد و آنچنان واقعگرايانه و بی‌اغراق داستان خود را روايت می‌کند که چيزی از جامعه‌ی معاصر در آن گم نمی‌شود و فاصله‌ها به چشم نمی‌آيد. پزشکی دانشمند و سرشناس و حاذق و ثروتمند در خانه‌ی خود اتاق و آزمايشگاهی برای جراحی دارد. او درصدد است برای دختر خود چهره‌ای فراهم کند، چهره‌ای که دختر در يک تصادف از دست داده است. تلاش پزشک (پی‌ير براسو)، به همراه همسرش (آليدا والی)، برای يافتن چهره‌ای مناسب برای دخترشان به کشته‌شدن دخترانی می‌انجامد که پای پليس را هم به ماجرا باز می‌کند. اما پليس «طعمه»ای را که برای شکار مجرم فريفته بی‌دفاع و بی‌هيچ حمايتی تسليم پزشک جنايتکار و همسرش می‌کند و فقط  بيرون رفتن پزشک از اتاق عمل و به هوش آمدن دختر قربانی بر روی تخت عمل و درنتيجه بيداری وجدان دختر پزشک است که به داستان پايان می‌دهد — دختر بی‌چهره‌ی پزشک با کشتن مادر و پدرش هم به رهايی دست می‌يابد و هم آنان را کيفر می‌دهد. اما اين داستان را چگونه بايد تأويل کرد؟

نفاوت اساسی داستان اين فيلم با ديگر داستانهای منداول در همين «نوع» اين است که پزشک دانشمند کار خود را صرفاً به عنوان پيشه‌ای علمی و تحقيقی و يا طرحی جاه‌طلبانه انجام نمی‌دهد — او کار خود را فقط برای دو نفر انجام داده است: همسرش و دخترش. و البته سگهايش هم در اين راه او را ياری داده‌اند. اما اگر کار او در بخشيدن «چهره»‌ای زيبا به همسرش با موفقيت قرين بوده است، و در آزمايش با حيوانات نيز، در خصوص دخترش با موفقيت قرين نيست، چرا؟ پزشک پاسخ اين پرسش را هرگز نمی‌يابد. اما آيا برای ما نيز اين معما بی‌پاسخ است؟ به گمان من تمام داستان فيلم را بايد با همين نشانه‌هايی که فيلمساز به ما می‌دهد تأويل کنيم. اما آن نشانه‌ها چيست؟ پزشک توانسته است به «همسرش» چهره‌ای زيبا ببخشد و زن نيز از چهره‌اش راضی است و برای پوشاندن محل بخيه‌ها از گردنيند مرواريد پهنی نيز استفاده می‌کند. زن بدين وسيله نه تنها رام شوهرش است، بلکه او را ياری نيز می‌کند. سگان نيز به راحتی پيوندهای پوست را می‌پذيرند. از اين حيث ظاهراً ميان «همسر» پزشک و سگهايش تفاوتی نيست — جز اينکه به گردن سگها «قلاده» می‌اندازند و به گردن «زنها» گردنبند! راز موفقيت «پزشک» نيز در همين است. ثروت و موقعيت اجتماعی برای «شوهر» اين امتياز را فراهم می‌کند که به گردن هر زنی «قلاده» (البته بايد از طلا و جواهر باشد) بيندازد، از همين روست که پزشک به‌راحتی می‌تواند چهره‌ی همسرش را تغيير دهد و زن هم هرگز از اين چهره‌ی عاريه «عار» نداشته باشد و کاملا در شوهرش فانی شود و حتی وجدان نيز نداشته باشد. اما دختر چنين نيست. دختر چهر‌ه‌اش را در تصادف از دست داده است و وقتی مادرش می‌گويد کسی جز خودش مسئول اين عمل نيست، او به اعتراض می‌گويد «پدرش بايد از او مراقبت می‌کرده است». دختر چهره‌اش را از پدرش می خواهد. اما رفته رفته پی می‌برد که پدرش نمی‌تواند به او چهره‌ای بدهد. دختر در عملی نمادين هنگامی که آخرين قربانی را آزاد می‌کند چاقوی جراحی را در گردن مادر در همان جای گردنبند، محل بخيه‌ها، فرو می‌کند و مادرش را می‌کشد. مادر نمی‌فهمد چرا او بايد چنين کاری کند. و دختر سگها را نيز آزاد می‌کند تا پدر را بدرند. در پايان پدر با صورتی متلاشی شده بر زمين افتاده است و دختر آزاد شده است. از اين بهتر نمی‌شد فيلمی درباره‌ی چهره‌های تحميلی خانوادگی ساخت. ژرژ فرانژو پانژده سال بعد باز مجموعه‌ای تلويزيونی بر اساس همين داستان ساخت.

ناقدان و جرأت «ديدن»          

ناقدان «سينما ۴» درباره‌ی اين فيلم سخنان بسياری گفتند. حسن حسينی به‌ويژه بامطالعه آمده بود. اما می‌توان پرسيد چقدر از آنچه آنان گفته‌اند حاصل مواجهه‌ای شخصی با فيلم بود؟ بسياری از ناقدان ايرانی چيزهای بسياری درباره‌ی فيلمها می‌دانند و معمولا به مسائل «فرمال» علاقه‌ی زيادی نشان می‌دهند، اما چيزی که در نهايت از آن عاجزند دادن تأويلی از نشانه‌ها و گسترش معنا در فيلم است. آنچه ناقدی را برجسته می‌سازد نه بازگويی سخنان ديگران، بلکه «مواجهه‌»ی شخصی او با فيلم است و از اين روست که بسياری از ناقدان بدون خواندن درباره‌ی فيلمی قادر به مواجهه‌ی مستقيم با آن نيستند و عجز خود از درک معنا را معمولا با توجيهات «فرمال» می پوشانند.

رودخانه‌های سرخ   

نخستين نمای رودخانه‌های سرخ (۲۰۰۰) را که ديدم متوجه شدم فيلم را مدتها قبل ديده‌ام — در عصر فيلمهای ويديويی. اما با اينکه خوابم می‌آمد نشستم و فيلم را ديدم و خوشبختانه تا آخر فيلم هم با اينکه تک تک صحنه‌ها يادم می‌آمد پايان فيلم را نمی‌توانستم حدس بزنم. فيلم پرتحرک و نفس‌گير بود. در اينجا هم قربانيان/قاتلان دختر بودند. و باز هم پای دانشمندان ديوانه‌ای در کار بود که می خواستند نژاد برتر بيافرينند — گويا «خواست قدرت» جز زن موضوع ديگری را برای اعمال قدرت خود مناسب نمی‌بيند. از اين فيلم قسمت دومی هم ساخته شد.   

و اما چيزهای ديگر

خب امروز صبح يک مطلب خوب هم از دکتر ضيا موحد خواندم در شرق، از پشت شيشه‌ها به خيابان. و امشب هم می‌خواهم بروم سينما تماشای فيلم حادثه در نيويورک (۲۰۰۶). و البته فرداشب هم يک فيلم خوب دارد شبکه‌ی ۴ در برنامه‌ی «سينما و ماوراء»: هفت (۱۹۹۵). فيلم را گرچه ديده‌ام، اما ديدن دوبله‌اش شيرينتر است. اين هم از عشقهای شبهای نيمه‌ی تابستان ما.



آدرس دنبالک اين مطلب: http://www.fallosafah.org/main/weblog/trackback.php?id=90
مشاهده [ ۳۷۶۶ ] :: دنبالک [ ۱۴۰۵ ]
next top prev
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9