چهارشنبه، ۲۶ دی ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 15 January 2025 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۳۵۳۶۳۷۳۸

۳۹

۴۰۴۱۴۲۴۳۴۴۴۵>آخر

: صفحه


شماره: ۴۹۱
درج: جمعه، ۴ مهر ۱۳۹۹ | ۸:۱۴ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۶ مهر ۱۳۹۹ | ۹:۵۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • بازگشایی

از آخرین نوشتۀ من در اینجا چند سالی گذشت و نتوانستم چیزی منتشر کنم چون به دلیلی فنی وبگاهم دچار مشکل شده بود. به ناگزیر مدتی به تلگرام (https:/t.me/fallosafah) پناه بردم  و پس از چندی نیز به لطف دوستی ملکوتی در آستان ملکوت صاحب حجره‌ای شدم: فل‌سفه. اکنون وبگاهم تا حدودی بهبود یافته است و البته همچنان در تلگرام هستم. امیدوارم باز در اینجا بیش‌تر به فعالیت بپردازم.

 


۰

شماره: ۴۹۰
درج: دوشنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ | ۸:۰۸ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۳ مهر ۱۳۹۹ | ۲:۳۷ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • در بارۀ «کلکسیون»

اواخر جمعه شب، ۱۸ اسفند، به لطف دوستی خبردار شدم که مروری یا نقدی بر ترجمۀ من از کتاب «فلسفۀ فرانسوی و آلمانی»، نوشتۀ رابرت چ. سالومون، به قلم آقای محمد مهدی اردبیلی، با عنوان «کلکسیونی از اشتباهات در ترجمه»، در «روزنامۀ شرق»، شنبه ۱۲ اسفند ۹۶، منتشر شده است و سپس در یکی دو سایت‌ فرهنگی و غیرفرهنگی و نیز کانال تلگرامی نویسنده بازنشر شده است. جدا از اینکه انتشار مرور یا نقد «ترجمۀ» کتاب در «روزنامۀ کثیرالانتشار» چه جایگاهی دارد و با چه اهدافی صورت می‌گیرد و آیا اصلاً می‌تواند کاری علمی و دارای ضوابط حرفه‌ای و اخلاقی متناسب با کار نقد شمرده شود (نقد فنّی و علمی کتاب را برای چه کسانی می‌نویسیم؟ کدام مخاطبان؟)، یا مقصود از آن اصلاً چیزی دیگر است، اکنون پرسش نمی‌کنم، چرا که دیدن چیزهای بسیار در میان سطرهای آن نوشتار (و نیز بیرون از آن) چندان هم دشوار نیست! اگر دوستی مرا خبردار نمی‌کرد شاید تا مدت‌ها چیزی هم از آن نمی‌شنیدم. چه خوب بود که نویسنده و ناشر (دبیران روزنامه)، اگرنه پیش از انتشار دست کم بعد از انتشار، به «قربانی» یا «متهم» یا «محکوم»، هرچه در این خصوص به کسی گفته می‌شود که چیزی علیه او منتشر می‌شود، خبری می‌دادند و از او پاسخی می‌خواستند! چون همۀ مردم روزنامه نمی‌خوانند، من که هرگز نمی‌خوانم، و معلوم نیست از کجا آدم باید خبردار شود؟ شاید هم همه می‌پندارند که سرانجام خبرش می‌رسد! بله. شاید برسد، اما دیر می‌سد. باری، آیا این گونه به انصاف و برابری نزدیک‌تر نبود؟ دست کم رویّۀ قضایی این است که شاکی و متهم هردو با هم در محکمه حاضر شوند! که می‌داند، شاید هم این طوری خواسته‌اند زمان بخرند و چند هفته‌ای از پاسخ «محکوم» پیش باشند تا نوشته قبل از پایان سال نو خوب تأثیر خودش را بکند! باری، تا آنجا که من خبر دارم در کشورهای دارای رویۀ قضایی انسانی و عادلانه و نامبردار به فرهنگ، در نقدهایی که اشخاص زنده و کتاب‌های روز موضوع آن‌اند، رسم بر این است که نقد مناقشه‌انگیز بر کتابی یا نوشتۀ نویسندۀ زنده‌ای را پیش از انتشار به نویسندۀ مقابل نیز می‌دهند و پس از پاسخ هردو را با هم منتشر می‌کنند تا در این میان کسی از پیش آبی نریخته باشد که نتوان جمع کرد یا ذهن خواننده را چنان با پیش‌داوری نیالوده باشد که دیگر قضاوت منصفانه ممکن نباشد! باری، اکنون ما جایی دیگر هستیم و اینجا البته این چیزها چندان مهم نیست. پس، من هم اهمیتی نمی‌دهم و می‌روم سراغ نوشته. اما قبل از آغاز بحث دوست دارم نکته‌ای را یادآور شوم.


۰

شماره: ۴۸۹
درج: دوشنبه، ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ | ۲:۳۰ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۶ مهر ۱۳۹۹ | ۹:۱۴ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • اعلامیه

بدین وسیله اعلام می‌کنم که هرگاه نوشته‌ای از من یا مصاحبه‌ای با من در جایی منتشر شود، چه کاغذی و چه الکترونیکی، و من در اینجا به آن اشاره‌ای نکنم یا پیوندی ندهم، این بدان معناست که انتشار آن نوشته یا مصاحبه، یا بدون اجازۀ من بوده است، یا به صورتی بوده است که از نظر من بی‌اعتبار و مردود است.


۰

شماره: ۴۸۸
درج: پنجشنبه، ۲۸ دی ۱۳۹۶ | ۱۰:۲۸ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۷ بهمن ۱۳۹۶ | ۳:۴۷ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • انتشار ۴ جلد از تاریخ فلسفۀ غرب آکسفورد: ویراست دوم جلدهای ۱ و ۲ و ۷ و انتشار نخست جلد ۳

ویراست دوم جلدهای اول («اندیشۀ فلسفی در عصر باستان») و دوم («اندیشۀ فلسفی در عصر قرون وسطی») و هفتم («فلسفۀ فرانسوی و آلمانی») تاریخ فلسفۀ هشت جلدی آکسفورد (۲۰۰۱-۱۹۸۸) که ترجمۀ آن را از نیمۀ اول دهۀ ۷۰ آغاز کرده بودم (هنگامی که انتشار این مجموعه هنوز تازه آغاز شده بود و هنوز تألیف همۀ جلدها به پایان نرسیده بود!) و در سال‌های ۷۹ تا ۸۲ هرکدام دوبار به چاپ رسیده بود و پس از آن دیگر منتشر نشده بود، به دلیل بی‌میلی خودم و برخی مسائل دیگر، از دیروز یا امروز به همراه چاپ اول جلد سوم («فلسفه در عصر رنسانس») به اهتمام انتشارات روزنه منتشر شده است. امیدوارم جلدهای بعدی را نیز طی همین چند ماه آینده و تا پایان تابستان ۹۷ منتشر کنم. انتشار مجلدات بعدی به ترتیب شامل جلد چهارم با عنوان «عقل‌گرایان» و جلد پنجم با عنوان «تجربه گرایان» خواهد بود که امیدوارم در آغاز سال آینده انجام شود، تا پایان تابستان نیز ترجمۀ جلدهای ششم و هشتم منتشر خواهد شد، اگر توفیق یار بود.

پ. ن. برای خرید آنلاین می‌توانید به اینجا مراجعه کنید یا هرجای دیگر که خود جست و جو می‌کنید و به آن اعتماد دارید:

اندیشۀ فلسفی در عصر باستان

اندیشۀ فلسفی در عصر قرون وسطی

فلسفه در عصر رنسانس

فلسفۀ فرانسوی و آلمانی


۰

شماره: ۴۸۷
درج: دوشنبه، ۲۴ مهر ۱۳۹۶ | ۲:۱۶ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۲۴ مهر ۱۳۹۶ | ۲:۱۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • دکتر شیخ هم رفت!

امروز یکی از پدرهای معنوی ام را از دست دادم. استادانم برایم پدری کرده‌اند و حیات شغلی و کاری‌ام را بی‌شک مدیون لطف و حمایت استادانم بوده‌ام، هرچند نمی‌دانم واقعاً این وضعی که امروز دارم خوب است یا نه، و اگر آنان حمایتی از من نمی‌کردند و من به راهی دیگر می‌رفتم اکنون کجا بودم و به چه کار؟ باری، همواره اینان برای من عزیز و محترم‌اند، حتی اگر با آنان از هرحیث همرأی یا همعقیده نباشم یا در مقابل‌شان باشم: دکتر مجتهدی، دکتر داوری، دکتر پورجوادی، دکتر شیخ و دکتر اعوانی (عزّت و سلامت همگی پایدار) همه زمانی دست حمایت خود را در پشت سرم داشته‌اند، هرچند در ادامۀ راه، دکتر شیخ و دکتر پورجوادی بودند که بیشترین حمایت و یاری را در حقّ من کردند. مسلماً شاگرد خوبی برای آنان نبوده‌ام و از این حیث شرمنده‌ام. و البته اگر از دکتر دینانی و دکتر جهانگیری نامی نبردم، معنایش این نیست که چیزی به آنان مدیون نبوده‌ام یا لطفی در حق من نکرده‌اند. حتی دکتر حداد هم.

به هر حال، دکتر شیخ را نخستین بار در نیمسال اول ۱۳۵۸ در دانشگاه ملی دیدم، ۳۸ سال پیش. و از همان نخستین نیمسال آغاز به تحصیلم رابطۀ ما خوب بود تا وقتی که ۱۲ سال بعد در همان گروهی که او رئیسش بود استخدام شدم و بعد شدم همکار استادم. سیمای او با آن موهای سپیدش از نخستین روزی که او را دیدم تا همین چند سال پیش چندان تفاوتی نکرده بود، جز اینکه کمی خمیده‌تر و کهسنال‌تر شده بود، اما حلم و بردباری و گذشت و فروتنی و مهربانی و خوشرویی ذاتی و شوخ طبعی و خنده‌رویی و حکایت‌های شیرینش همچنان باقی بود و هیچ گاه من کاستی در آن ندیدم که افزون نیز شده بود! در این ۴۰ سال کمتر آدمی از مقامات دولتی یا اولیای امور را دیده‌ام که چون او این‌قدر با همه راحت و آسانگیر باشد و به هیچ عکس به چشم حقارت ننگرد و خود را به واسطۀ دین یا خاندان از دیگران برتر نشمارد. از دورانی دیگر بود. دورانی که هنوز آدمیت این‌قدر سقوط نکرده بود! آدم نمی‌توانست چند دقیقه‌ای در کنار او بنشیند و حکایتی شیرین و خنده‌دار از او نشنود، آن هم حکایتی واقعی نه ساختگی! همنشینی با او واقعاً پر از شادی و سرور بود و آدم هرگز نمی‌خواست زود از او جدا شود. هر بار که از اتاق او بیرون می آمدم چشمانم از خنده پُراشک بود. امروز که به گذشته می‌نگرم بسیار اندرزها و حکایت‌ها از او به یاد می‌آورم که نمی‌دانم مأذون به گفتن هستم یا نه. اما این یکی را می‌گویم، هرچه باداباد. او می‌دانست که من به اصطلاح «ناراضی» هستم. یک بار با همان شیوۀ معمولش به شوخی و خنده به من گفت: «اگر خواستی مرا هم جزو اینها بگذاری و از من هم انتقاد کنی بُکن!» رحمت خدا بر او. در شفقت و مهربانی و دوستی بی‌همتا بود. بی‌همتا.


۰

اول<۳۵۳۶۳۷۳۸

۳۹

۴۰۴۱۴۲۴۳۴۴۴۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۲۶ دی ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9