چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<

۴۵

۴۶۴۷۴۸۴۹۵۰۵۱۵۲۵۳۵۴۵۵>آخر

: صفحه


شماره: ۴۶۱
درج: شنبه، ۲۱ آذر ۱۳۹۴ | ۵:۵۱ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۱ آذر ۱۳۹۴ | ۷:۰۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • خاطراتی خوش از غذاهای نذری!

به هرچیزی می‌توان از جنبه‌های گوناگون نگریست. وقتی آدم این روزها هرشب کسانی را می‌بیند که زباله‌دانی‌های بزرگ شهرداری را از بالا تا پایین جست و جو می‌کنند تا در آنها مگر چیزی دندانگیر بیابند، از اینکه کسی «نذر» یا «خرج» خود را هدر دهد و نه گرسنه‌ای را سیر کند و نه دست کم غذایی بدهد که دور ریخته نشود، می‌تواند به فریاد آید و شکایت کند که اگر «دین» دارید، داشته باشید، اگر «سنت» دارید، داشته باشید، اما آخر کمی «فهم» هم داشته باشید! این کارها را برای که و برای چه می‌کنید؟

با این همه، نشاید و نباید پنهان کنم که در این سالهایی که در غربت زیسته‌ام، همواره مرهون لطف و محبت و میزبانی همسایگانم بوده‌ام و هستم، از هنگام دانشجویی تاکنون. در میان غذاهای نذری، که در تهران داده می‌شود، «حلوا»ی شب جمعه را از همه بیشتر دوست دارم و تاکنون ندیده‌ام که کسی آن را بد درست کرده باشد، چون کاملا خانگی و محدود است، بقیۀ غذاها را خودم بهتر درست می‌کنم! البته چند بار خواسته‌ام برای خودم «حلو» درست کنم، اما حوصله نکرده‌ام. شاید خوب نیز نباشد که آدم «حلوا»ی خودش را بخورد! اما جذابترین و شیرین‌ترین خاطره از نذری مربوط به کسی است که آن را می‌آورد. تصور کنید در عالم تنهایی خود غرق در کارید. زنگ در آپارتمان را می‌زنند. ناغافل در را باز می‌کنید. چه می‌بینید؟ بهت‌انگیز و غافل‌گیرکننده! پریرویی نه چندان محجوب و پوشیده لبخندزنان، سینی در دست، چیزی برای شما آورده است و تعارف می‌کند! تاکنون او را ندیده‌اید. از کجا آمده است؟ شگفت‌زده نگاهش می‌کنید، دستپاچه می‌شوید و نمی‌دانید چه کنید. به هر حال، غذا را می‌گیرید و او هم متوجه شگفت‌زدگی شما می‌شود و شاید آگاهانه بیشتر شما را اغوا می‌کند! چند دقیقه‌ای گیچ و منگ در رؤیا فرو می‌روید. شاید بعد از چند دقیقه به هوش می‌آیید. شاید بعد از مدتی خود را قانع کنید که فراموش کنید. و فراموش می‌کنید. شاید هم نکنید. یک بار پیش آمد که نتوانستم فراموش کنم. چنان هوش از سرم پرید که به خواستگاریش رفتم. اما خب فاصله سنی‌مان زیاد بود!


۱

شماره: ۴۶۰
درج: شنبه، ۲۱ آذر ۱۳۹۴ | ۱:۳۳ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۱ آذر ۱۳۹۴ | ۱:۳۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • نذری دورریختنی کدام خدا را خوش می‌آید؟

امسال با خودم عهد کرده بودم که دیگر در روزهای وفات و عزاداری هرگاه زنگ آپارتمانم را زدند در را باز نکنم؟ چون نمی‌خواستم غذای نذری از کسی بگیرم. اما، متأسفانه، باز یکی دوباری به عهد خود وفا نکردم و بر سرم آمد آنچه نمی‌خواستم. دیروز برایم ظرف بزرگی هلیم آوردند. دیشب اندکی از آن خوردم و امروز همه را ریختم دور. نمی‌دانم این مردم با خودشان چه فکر می‌کنند، اگر اصلاً فکر می‌کنند، که برای آدمهایی همچون من غذای نذری می‌آورند؟ ۱) مگر من یا دیگر همسایگان این دور و بر نیازمند غذای نذری هستیم؟ ۲) مگر من یا دیگر همسایگان این دور و بر هر غذایی را می‌خوریم؟ زمانی بود که خانم خانه با بهترین مواد و بهترین دستپخت غذایی می‌پخت و دیگر همسایگان دور و بر را نیز مهمان می‌کرد، بنا به عهدی و نذری! یا، در صورت دیگر، آشپزی می‌گرفتند، موادی فراهم می‌کردند، در خانه بر کارش نظارت می‌کردند، و آن غذا را به همه، از جمله نیازمندان، می‌بخشیدند. اما، اکنون، غذایی را به جایی سفارش می‌دهند، با کمترین قیمت و بی‌کیفیت‌ترین مواد، در ظرف‌های پلاستیکی می‌گذارند و بعد توقع دارند هرکسی از این غذا بخورد! اما واقعیت این است که بخش بزرگی از این غذاها مستقیم به زباله‌دانی ریخته می‌شود! چرا؟ چون خوردنی نیستند! چه کسی گفته است باید بی‌کیفیت‌ترین غذا را نذر مردم کرد؟ چه کسی گفته است به «توانگران» باید غذای نذری داد؟ وقتی «فهم» نباشد، «دین» و «سنت» جز اتلاف پول و بدنامی نیست، گویی برخی می‌خواهند با انجام دادن نذری فقط «رفع تکلیف» کنند، بی‌آنکه دمی بیاندیشند که برای چه و برای که نذر کرده‌اند؟ من با نذر و عهد مخالف نیستم، به‌ویژه وقتی که نفعی از آن به غیر یا دیگران می‌رسد. اما وقتی که غذای نذری به «نیازمند» نمی‌رسد، وقتی که غذای نذری به دور ریخته می‌شود، یا به «پارتی ابوالفضل» تبدیل می‌شود، می‌باید پرسید این «نذر» کدام خدا را خوش می‌آید؟ آیا به کمی «فهم» یا «شعور» برای دینداری نیاز نیست؟


۰

شماره: ۴۵۹
درج: چهارشنبه، ۱۱ آذر ۱۳۹۴ | ۸:۳۶ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۱ آذر ۱۳۹۴ | ۸:۳۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • خودانگاره و عزّت نفس اساس هویت ملی

یکی از پرسش‌هایی که مورخان در مطالعۀ تاریخ و فراز و فرود حیات ملت‌ها با آن رو به رو می‌شوند این است که چرا برخی کشورها پس از آنکه مغلوب قومی مهاجم یا تمدن و فرهنگی قویتر می‌شوند، یا به کلی نابود می‌شوند و در تمدن و فرهنگ مهاجم محو می‌شوند، یا، در صورت دیگر، رفته رفته باز قد برمی‌افرازند و حیثیت از دست رفته را بازپس می‌گیرند؟

یکی از پاسخ‌های پذیرفته شده این است: خودانگاره (self-image). خود – انگاره و عزت نفس (self-esteem) است که به شخص یا جامعه، حتی مغلوب، امکان باز برخاستن می‌دهد. بنابراین، تنها ملت‌هایی توانسته‌اند از زیر یوغ نظام‌های سیاسی جهانگیر بیرون آیند که خود – انگاره داشته‌اند. شاهنشاهی‌ها و امپراتوری‌ها معمولاً جهان‌وطنی را تشویق می‌کنند، البته وطن اصلی همان مرکز شاهنشاهی است، و در پی استقرار حکومت جهانی‌اند، و حتی اندیشۀ خدای واحد و ادیان توحیدی را نیز به خدمت می‌گیرند یا تبلیغ می‌کنند، اما «خود – انگاره»های ملی در برابر این محو شدن مقاومت می‌کنند. بنابراین، ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم را میل به جهانگیری و توسعه‌طلبی شاهنشاهی‌ها و امپراتوری‌ها تقویت می‌کند و ملی گرایی در جایی ظهور می‌کند که ۱) نیرویی قاهرانه برای محو فرهنگ ملی و قومی وجود داشته باشد؛ ۲) خودانگاره‌ای برای مقاومت در برابر این تهاجم وجود داشته باشد. اما خود-انگارۀ ملی چگونه به وجود می‌آید و تقویت می‌شود؟ خود – انگاره را پیشینۀ ملی و احیای آن می‌سازد. بنابراین بقای بزرگترین ملت‌های جهان مدیون زبان و اساطیر و ادیان و مذاهب و فرهنگی است که این کشورها توانسته‌اند تنها برای خودشان به وجود آورند یا نگه دارند. و از همین روست که ملت‌های مستقل امروز و دارای هویت تاریخی مشخص تمامی آنچه را امروز از رهگذر تمامی فراز و فرودهای تاریخی توانسته‌اند حفظ کنند یا مدیون «مذهب انحرافی»‌شان هستند، که از «دین رسمی» شاهنشاهی حاکم جدا شد، یا مدیون زبان‌شان که باز از زبان رسمی حاکم جدا شد. و در این میان نقش مصلحان دینی و شاعران و نویسندگان و متفکران یا به طور کلی روشنفکران بسیار برجسته است.

اطلاق این مفهوم بر تاریخ ایران بدین معناست: آنچه ایران را تا اینجا ایران ساخته است، مذهبش و زبانش و فرهنگش و اساطیرش بوده است و همین امر سبب شده است که ایرانی نه با توسعه‌طلبی و جهانگیری «اسکندر مقدونی» و «خلافت عربی» بسازد نه با «خان خانی مغولی»، نه با حکومت‌های «ایلاتی» ترکی. تأثیر فرهنگ ایرانی چنان بوده است که حتی ترکان قاجاری هم به دنبال شجره‌نامه ایرانی بوده‌اند تا خود را به فریدون و جمشید و کیقباد متصل کنند!


۰

شماره: ۴۵۸
درج: چهارشنبه، ۱۱ آذر ۱۳۹۴ | ۵:۰۴ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۱ آذر ۱۳۹۴ | ۵:۰۴ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • کاش ترجمه نشده بود!

علی قیصری، در روشنفکران ایران در قرن بیستم، سخنی از قول تقی‌زاده دربارۀ مفهوم مشروطه و ترجمۀ آن نقل می‌کند که بس شگفت‌انگیز و عبرت‌آموز است:

تقی‌زاده گزارش می‌کند که یکی از علمای تبریز، آقا میرزا صادق آقا، بر آن بود که در ایران باید همان اصطلاح فرانسوی کنستیتوسیون به کار رود، زیرا اگر علما اصطلاح عربی مشروطه را به کار گیرند، ممکن است مدعی شوند که نظام جدید باید مشروط به فقدان آزادی باشد یا مشروط به اینکه علما بر آن حکومت کنند.

(علی قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم، ترجمۀ محمد دهقانی، تهران: هرمس، ۱۳۸۳، ص ۳۶)

این جدال بر سر ترجمه تا حدودی یادآور ترجمۀ «مشروعیت» در مقابل legitimacy نیز هست که برخی از ارباب عمایم می‌پندارند این مفهوم «مشروعیت» در فلسفۀ سیاسی به همان «حق» آنها برای پذیرش یا انکار هرچیز نظر دارد! باری، چه خون‌ها و چه اندیشه‌ها و چه زندگی‌ها که به هدر رفت تا باز برگردیم به سر خانۀ اول.


۰

شماره: ۴۵۷
درج: جمعه، ۶ آذر ۱۳۹۴ | ۱۰:۵۰ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۶ آذر ۱۳۹۴ | ۱۰:۵۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • کشورهایی که نام‌شان تجسم دروغ است!

کشورهایی که در قرن بیستم خود را «انقلابی» نامیدند و بیرحمانه و سبعانه به نام «انقلاب» به کشتن «دیگر شهروندان» و «غصب» اموال آنان و سپس تاراج تمامی ثروت‌های ملی و عمومی و به باد دادن زندگی میلیون‌ها انسان در اکنون و نیز آینده دست یازیدند همه در یک چیز مشترک بودند: دروغ. و بزرگترین برهان بر دروغگویی‌شان همان نام نظام سیاسی‌شان بود: «جمهوری خلق، جمهوری دموکراتیک خلق، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، .... دروغی بزرگتر از «انقلاب» در این کشورها وجود نداشت. ارتجاعی‌ترین و سیاهترین حکومت‌ها را «انقلابی» نام نهادند. دروغی بزرگتر از «مردم»، دروغی بزرگتر از «شورا»، دروغی بزرگتر از «جمهوری»، دروغی بزرگتر از «سوسیالیسم»، یا هر ایدئولوژی دیگر، در این کشورها وجود نداشت. این کشورها فقط و فقط یک چیز داشتند و بر یک چیز برپا بودند: «مأمور امنیتی»، «آدم نظام»، «انسان کوچک». چه خوش گفت میلان کوندرا، از زبان کاستوریادیس، فیلسوف یونانی - فرانسوی: «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، یعنی چهار واژه، چهار دروغ» (کوندرا، هنر رمان، ترجمۀ پرویز همایون پور، نشر قطره، ۱۳۸۲، ص ۲۵۸). چرا که نه «اتحاد» بود، بلکه زور عریان بود، نابود کردن و انحلال همۀ اقوام و کشورهای دیگر در روسیۀ بزرگ، نه «جمهوری» بود، چرا که نه فقط تنها حزب فقط حزب «رهبر» یا «برادر بزرگ» بود، بلکه حزب هم فقط همان «رهبر» و «نظام» هم فقط همان «رهبر» بود، و نه «شورایی» بود، و نه «سوسیالیستی»، به دنبال آن دو دیگر.


۰

اول<

۴۵

۴۶۴۷۴۸۴۹۵۰۵۱۵۲۵۳۵۴۵۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9