چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۵۰۵۱

۵۲

۵۳۵۴۵۵۵۶۵۷۵۸۵۹۶۰>آخر

: صفحه


شماره: ۴۲۶
درج: چهارشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۱۲:۳۷ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۱۲:۳۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «ترور» چیست؟ و «تروریست» کیست؟

هر کشتن یا قتلی «جنایت» نیست و هر آدم‌کشی را «آدمکش» نمی‌توان گفت! سربازان و نیروهای داوطلب جنگجو و غیرنظامی (غیرحرفه‌ای) در جنگ به آدم‌کشی دست می‌زنند و به خاطر آن مبارز و مجاهد نامیده می‌شوند، و اگر کشته شوند «شهید» گفته می‌شوند. به همین سان است کار مبارزان نهضت‌های آزادیبخش، اگر واقعا چنین باشند! بنابراین، می‌باید میان مبارزات آزادیبخش و جنگ‌های چریکی و جنگ‌های مسلحانه برضد دولت‌های خودکامه و گروه‌های صرفاً تروریستی با اهداف سیاسی صرفاً قدرت‌طلبانه یا فرقه‌ای و مذهبی تفاوت گذاشت. دولت و دولتمردان جنایتکار و ستمگری را که شهروندان هیچ راه مسالمت‌آمیزی برای تغییر و برکنار کردن‌شان ندارند و افراد با کوچکترین نافرمانی در خطر از دست دادن مال و آزادی و جان خودشان هستند چگونه باید از سر راه برداشت؟ آیا مبارزات سیاسی همواره می‌تواند بدون خشونت باشد یا بماند؟ و اگر خشونت لازم شد چه قواعدی باید داشته باشد؟ آیا «جنگ» و «ترور» و «خشونت» هم اخلاق خاص خود را دارد؟ بخشی از فلسفۀ سیاسی معاصر پاسخ به همین پرسش‌ها را بر عهده‌ دارد و مایکل والزر، فیلسوف امریکایی، یکی از مشهورترین نظریه پردازان آن است.

در میانۀ جنگ جهانی دوم، سازمان‌های اطلاعاتی انگلستان دو شهروند چک را برای اجرای «قتل» یا «ترور» ژنرال آلمانی راینهارت هایدریش به انگلستان بردند و آموزش دادند و سپس آنها را با چتر در خاک چک فرود آوردند. آنان نیز مأموریت‌شان را با موفقیت در پراگ انجام دادند. آیا آنها «تروریست» بودند؟ فیلم «مأموریت سپیده‌دم» (۱۹۷۵)، ساختۀ لوئیس گیلبرت، همین ماجرا را روایت می‌کند.


۰

شماره: ۴۲۵
درج: جمعه، ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۹:۵۴ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۹:۵۴ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

The physicist Leo Szilard once announced to his friend
Hans Bethe that he was thinking of keeping a diary: "I don't intend to publish.
I am merely going to record the facts for the information of God."

"Don't you think God knows the facts?" Bethe asked.

"Yes," said Szilard.

"He knows the facts, but He does not know this version of the facts."

-Hans Christian von Baeyer, Taming the Atom


  • فقط برای «او»

آدم گاهی باید فقط برای «او» بنویسد. چون «او» هم دوست دارد بداند تو در چه حالی، در چه فکری؟ دوست دارد صدای تو را بشنود و نوشته‌های تو را بخواند. می‌گویی: «او باید حرف دلت را در دلت بخواند؟» نه، این طور نیست. «او» اگر می‌خواست «از پیش» بداند و «ازپیش» بخواند هرگز «آدم» را نمی‌آفرید! «او» می‌خواست بشنود و بخواند و بگوید. هر «تنهایی» به این چیزها مشتاق است. «آدم» چه آفریدۀ دلربایی برای «او» بود، چه شاگردی! «او» اکنون شاگردی داشت تا به او بیاموزد. اکنون شاگردی داشت تا نوشته‌هایش را بخواند و صدایش را بشنود. چه «ویرانۀ مدوّر» زیبایی! اگر «او» نبود بسیاری از نوشته‌ها اکنون در دست ما نبود. هر متفکر «تنهایی» به «او» نیاز دارد تا صدای خودش را بشنود و بنویسد و این صدا را برای آیندگان باقی بگذارد. بنویسیم تا «او» بخواند. «او» می‌خواهد بخواند و بداند روایتی را که هریک از ما از جهانی دارد که او به تنهایی ساخته است.

جملات فیزیکدان بالا بود که مرا به یاد «او» انداخت.


۰

شماره: ۴۲۴
درج: يكشنبه، ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۹:۰۱ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۹:۰۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • روشنفکران سیاسی و خانواده

روشنفکران سیاسی، دست کم در بخشی از زندگی خود، زندگی را به دشواری می‌گذرانند. آنان همواره در معرض بدنامی، اهانت، بیکاری، فقر و تنگدستی، تبعید، زندان و حتی مرگ‌اند. بنابراین، همواره با این پرسش رو به رویند که آیا نباید در راهی که در پیش گرفته‌اند، اگر نه برای حفظ خود، دست کم برای حمایت و صیانت از نزدیکان و بستگان خود بازنگری کنند؟ آیا نباید نگران سلامت پدر یا مادر یا همسر و فرزندان خود باشند؟ روشنفکران سیاسی هم می‌توانستند و می‌توانند و حق دارند همچون بسیاری از مردم فقط به فکر زندگی بهتر و موفقیت و تأمین سعادت و رفاه خود و خانوادۀ خویش باشند، پس چرا نه تنها سعادت و رفاه خود بلکه سعادت و رفاه نزدیکان خود را نیز به خطر می‌اندازند؟ آیا برای کسی که می‌خواهد در زندگی خطر کند بهتر آن نیست که هرچه بیشتر از قید تعلقات آزاد باشد تا هم بهتر به کارش برسد و هم کمتر به دیگرانی که دوستش دارند و به او وابسته‌اند آسیب برساند؟ آیا بهتر آن نیست که روشنفکران سیاسی ازدواج نکنند؟ پدر یا مادر را شاید بشود یک کاری کرد، اما با همسر و فرزند چه می‌توان کرد؟


۰

شماره: ۴۲۳
درج: جمعه، ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۱:۵۶ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۱:۵۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • چندرنگی و چندچهرگی: آگاه و ناآگاه

ما آدم‌های چندرنگ و چندچهره را نکوهش می‌کنیم و آنان را فریبکار و شیاد می‌شمریم. افرادی را که هرروز به رنگی درمی‌آیند و ثبات و قراری ندارند نکوهش می‌کنیم و آنان را متلون و دمدمی مزاج و رنگ به رنگ توصیف می‌کنیم. ما خواهان یک‌رنگی و یک‌چهرگی، پایداری و ثبات شخصیت هستیم. چرا؟ زندگی عاقلانۀ ما انسان‌ها چنین می‌طلبد. عقل به دنبال ثبات و استواری و نظم است و آن را به ما و جهان و طبیعت و همه چیز تحمیل می‌کند. از این روست که عقل «اخلاق» را به ما می‌آموزد تا «طبیعت» خودمان را مطابق با معیارهای او قانونمند کنیم و او را تابع قانون و عرف و عادت سازیم. عقل با آشوب و بی‌نظمی نمی‌سازد. از همین روست که زندگی ما سامان می‌گیرد و روابط اجتماعی‌مان در حول قاعده‌های اخلاقی و قوانین ثابت اجتماعی شکل می‌گیرد و «تمدن» و «فرهنگ» انسانی به وجود می‌آید. اما آیا اگر عقل ما را چنین می‌خواهد، و تمدن و فرهنگ نیز با شدت و قدرت بدین کار اهتمام می‌کنند، این خواست با «طبیعت» ما نیز سازگار است؟ آیا ما می‌توانیم به‌طور طبیعی یا ذاتی یک‌رنگ و یک‌چهره باشیم؟ یا اصل طبیعت و ذات ما بر چندرنگی و تلون و چندچهرگی است، اگر نه هزاررنگی و هزارچهرگی؟


۰

شماره: ۴۲۲
درج: پنجشنبه، ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۲:۱۸ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۱۲:۵۴ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پنجاه رنگ متفاوت (چهرۀ متفاوت) آقای گری!

در ادبیات و هنرهای ترکیبی با ادبیات، مانند تئاتر و سینما و اپرا، عنوان کتاب و نمایشنامه یا فیلم برای فهم موضوع یا مضمون آن اثر بسیار اساسی است، و حال آنکه در هنرهای غیرادبی، همچون موسیقی یا نقاشی و پیکرتراشی، ممکن است داشتن نام چندان ارتباطی، یا اصلا ارتباطی، با مفهوم و معنای آن اثر نداشته باشد، و حتی، گذاشتن نام یا داشتن آن با ذات آن واسطه یا اثر هنری نیز بیگانه باشد، چنانکه این امر به طور اخص در خصوص موسیقی صادق است. بنابراین، هرگونه بی‌توجهی به معنای دقیق عنوان آثار ادبی و سینمایی می‌تواند بدفهمی بسیار به بار آورد و در (باب) فهم و تفسیر و تأویل اثر را به روی خواننده ببندد. چندی پیش با دوستی سخن می گفتم که از ترجمۀ عنوان فیلمی سخت برآشفته بود.


۲

اول<۵۰۵۱

۵۲

۵۳۵۴۵۵۵۶۵۷۵۸۵۹۶۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9