چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۵۰۵۱۵۲

۵۳

۵۴۵۵۵۶۵۷۵۸۵۹۶۰>آخر

: صفحه


شماره: ۴۲۱
درج: پنجشنبه، ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۷:۰۰ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۷:۰۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • کی فیلسوف می‌شیم؟

بسیاری از دانشجویان فلسفه از خود می‌پرسند کی فیلسوف می‌شویم؟ بسیاری از مردم از خود می‌پرسند که فلسفه به چه دردی می‌خورد یا به چه کار ما می‌آید؟ شاید یک راهش همین باشد که ببینیم چه اندیشه‌هایی به ما کمک می‌کنند تا برای زندگی خود معنایی یا دلیلی یا توجیهی یا راهی برای بهتر زیستن پیدا کنیم؟ آیا می‌توانیم واقعا بدون فلسفه آب بخوریم؟ یا ساده‌ترین کارهای ممکن زندگی را انجام دهیم؟ فیلسوفان می‌گویند انسان بدون اندیشه‌های فلسفی نمی‌تواند زیست، دست کم این انسان اندیشنده‌ای که اکنون هشتادهزارسال است روی زمین است: این «هومو ساپینس». اما فرق فیلسوف با دیگر مردمان این است که او می‌داند اینها فلسفه است و می‌توان آنها را اصلاح یا بهتر کرد و مردم عادی این را نمی‌دانند و گمان می‌کنند فلسفه به کاری نمی‌آید، چون به پیشداوری‌هایشان با دید انتقادی نمی‌پردازند. فلسفه راهی است برای بهتر ساختن همین پیشداوری‌ها و بنابراین بهتر زیستن.

کارلو آنچلوتتی، مربی رئال مادرید، که این روزها زیاد به سینما می‌رود و شاید این حرفها را نیز در سینما شنیده است (مثلا، «شوالیۀ سیاه»، از کریستوفر نولان)، بعد از بازی دیشب، بسیار فیلسوفانه سخن گفته است: «ما برایِ همه‌یِ اهدافمون داریم می‌جنگیم و وقتی زنده‌ایم خطرناکیم. می‌دونید همون قضیه‌یِ چیزی که تو را نمی‌کشه قوی‌ترت می‌کند. نه دارم شوخی می‌کنم! انگار دارم فیلسوف میشم!»


۰

شماره: ۴۲۰
درج: پنجشنبه، ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۳:۵۸ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ | ۳:۵۸ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ماه بابا

بعضی کتاب‌ها یا فیلم‌ها چنان تأثیری در ذهن یا روح آدم می‌گذارند که آدم همواره از به یاد آوردن و مزمزه کردن یادشان در ذهن، همچون یاد عشقی قدیمی و از دست رفته، لذتی پایان‌ناپذیر می‌برد. «لونا پاپا» یا «ماه بابا» (کنایه از کسی که پدرش ماه است، یعنی پدرش معلوم نیست کیست؟) (۱۹۹۹) ساختۀ بختیار خدای‌نظرف از آن دست فیلم‌هاست که هنوز پس از پانزده سال یادش برایم عزیز است. دیدن فیلمی زیبا، بر آن نسخه‌های نه چندان دلچسب وی اچ اس، گرچه گاه بسیار زجرآور بود، به دلیل کیفیت بد ضبط و نمایش، اما همچنان دلپذیر بود. کاش این فیلم را در سینمایی خوب می‌دیدم! باری، فیلم بختیار آن زمان برایم تداعی‌کنندۀ برخی آثار دیگر کارگردانان نیز بود از امیر کوشتاریکا تا مخملباف: کدام‌یک اصل است و کدام تقلیدی؟ گمان می‌کنم کسی که بیش از همه تأثیرش در این فیلم هویداست و البته در بسیاری از فیلم‌های دیگر کارگردانانی با همین سبک — فللینی است، به ویژه «آمارکورد». «ماه بابا» شعر سینمایی کم‌نظیری است. گمان نمی‌کنم کارگردان این فیلم دیگر توانسته باشد چنین چیزی بسازد. گویا هرکس فقط می‌تواند یک اثر بزرگ داشته باشد. فقط برخی در آغاز کار به آن می‌رسند و برخی در پایان کار. بختیار دیروز چشم از جهان فروبست، و حال آنکه هنوز به پنجاه نرسیده بود. روحش شاد باد که زندگی‌اش شادی‌بخش مردمان بود و اثرش بر صفحۀ روزگار ماندگار.

تماشای فیلم در یوتیوب

الف. نسخۀ روسی - تاجیکی

ب. نسخۀ دوبله به لهجۀ تاجیکی - افغانستانی


۰

شماره: ۴۱۹
درج: چهارشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۹۴ | ۴:۲۴ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۹۴ | ۶:۳۳ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • حکمت پیر مغان: به طوف گلشن سبا

شریعت‌گرایان ایرانی (چه در مقام فقیه و چه در مقام متکلم و چه در کسوت روشنفکری متجدد) همواره کوشیده‌اند با برخی سنت‌های به جا مانده از باستان یا سنت‌های رایج ایرانی در پس از اشغال ایران به دست اعراب مبارزه کنند و در صورت امکان آنها را به کلی محو و نابود کنند، چون به زعم آنها «غیراسلامی» یا «غیرعقلانی»اند. اما در این کار تاکنون موفق نبوده‌اند، چرا؟ برای تبیین این ناکامی می‌توان به قاعده‌ای پذیرفته در تبیین تاریخ جهان استناد کرد، قاعده‌ای که اتفاقاً خود در ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام به رسمیت شناخته شده است، و ما امروز آن را به صورت غیردینی‌اش با واژگان هگل می‌شناسیم: «تاریخ جهان دادگاه جهان است!» تاریخ خود بهترین و بزرگترین قضاوت‌کننده است. اگر چیزی با وجود این همه زور و تلاش برای نابودی از میان نرفته است، حتما در آن فایده‌ای بوده است که افراد در نگهداری آن چنین کوشیده‌اند و منکران چنین زبون مانده‌اند. و اگر چیزی از میان رفته است یا از میان می‌رود حتماً در آن سودی نبوده است.


۰

شماره: ۴۱۸
درج: يكشنبه، ۹ فروردين ۱۳۹۴ | ۹:۴۰ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۰ فروردين ۱۳۹۴ | ۲:۳۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • اروستراتوس: چگونه یاد گرفتم از «دیگران» متنفر باشم و به «خودم» عشق بورزم!

این فیلم کوتاه هشت‌ میلیمتری، یادش به خیر باد، بر اساس داستان کوتاهی از سارتر، با همین عنوان («اروسترات»، تلفظ فرانسوی این نام است)، ساخته شده است.

اروستراتوس


۰

شماره: ۴۱۷
درج: يكشنبه، ۹ فروردين ۱۳۹۴ | ۹:۳۶ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۹ فروردين ۱۳۹۴ | ۹:۳۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «اروستراتوس»های عصر ما

سارتر در سال ۱۹۳۶ داستان کوتاهی نوشت به نام «اروسترات». او در این داستان زندگی مردی را بازمی‌گوید که از گمنامی خویش و بی‌معنایی و بیهودگی زندگی‌اش در عذاب است. روزی به یاد داستانی تاریخی می‌افتد که در کتاب‌های درسی مدرسه خوانده است. «هروستراتوس» یونانی معبد آرتمیس، یکی از شگفتی‌های هفتگانۀ جهان، در شهر افِسُس را به آتش کشید و از میان برد. امروز همه او را به یاد دارند، اما هیچ کس به یاد ندارد چه کسی این معبد را ساخته بود! در انسان میلی هست به به یادسپاری بدی و فراموشی خوبی. ما هرچه خوبی هم از کسی ببینیم به‌راحتی فراموش می‌کنیم، اما بدی‌هایش را هرگز فراموش نمی‌کنیم، حتی اگر به اندازۀ سر انگشتی باشد. مرد گمنام فرانسوی تصمیم می‌گیرد که اگر در زندگی‌اش کسی نبود، با «مرگ»اش و «مرگ» دیگران کسی شود! به خیابان می‌رود و بی‌هیچ قصد و هدفی به رهگذران تیراندازی می‌کند. با این همه جرئت کشتن خود را ندارد. منتظر می‌ماند تا دستگیر شود. نام او فردا بر روی همۀ روزنامه‌ها با حروف درشت چاپ می‌شود و همه از «او» سخن می‌گویند! او با «مرگ» محتمل (اعدام) خودش و «مرگ» دیگران به آنچه می‌خواست می‌رسد.


۰

اول<۵۰۵۱۵۲

۵۳

۵۴۵۵۵۶۵۷۵۸۵۹۶۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9