چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۵۵۵۶

۵۷

۵۸۵۹۶۰۶۱۶۲۶۳۶۴۶۵>آخر

: صفحه


شماره: ۳۹۹
درج: دوشنبه، ۲۲ دی ۱۳۹۳ | ۲:۲۹ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۲۲ دی ۱۳۹۳ | ۲:۴۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • حذف اشتباهی 370 و 390

دوستان گرامی. متأسفانه چند روز است که سایت دچار مشکل فنی شده است. حواس پرتی من سبب حذف دو پست 370 و 390 به اشتباه شد. متأسفم.


۰

شماره: ۳۹۶
درج: جمعه، ۵ دی ۱۳۹۳ | ۹:۰۶ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۶ دی ۱۳۹۳ | ۳:۱۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ترجمه‌ای دربارۀ «اخلاق بخشندگی» و رمان «ابله» داستایفسکی

یک راه نشان دادن توانایی و کارآیی فلسفه، اینکه در «عمل» به چه کار می‌آید، تحلیل ‏رفتارهایی است که از ما انسان‌ها در مقام موجودات عاقل سر می‌زند. از آنجا که انسان عاقل ‏است، پس رفتارهای او، حتی اگر نه همواره، باید در بیشتر اوقات تابع اندیشه‌هایی باشد که او در ‏سر یا در دل دارد. از همین رو بوده است که مصلحانی همچون سقراط و افلاطون و حکیمانی ‏چون کنفوسیوس و بودا و زرتشت و پیامبران ادیان ابراهیمی برای تغییر نگرش انسان به جهان ‏تعالیم و آموزه‌هایی برای انسان‌ها به ارمغان آورده‌اند. اندیشه‌های اخلاقی یکی از این ارمغان‌های ‏ماندگار است.‏

بخشندگی یا سخاوت یکی از فضیلت‌های سکولار یا غیردینی است که از جهان باستان تا امروز، ‏از اخلاق‌های «جوانمردی» یا «فتوت» تا «اخلاق فضیلت» ارسطو و تا «اخلاق سروران» ‏نیچه همواره ستوده شده و از آن بحث شده است. در ادیان نیز از مفاهیمی چون «صدقه» و ‏‏«انفاق» و «احسان» و «کرم» بحث شده است، و خدا نیز «کریم» گفته شده است. با این همه، ‏میان آنچه یونانیان «مگالوپسوخیا» (به‌طور تحت‌اللفظی: «‌بزرگ‌جانی»، در انگلیسی: magnificence‏ و ‏magnanimity‏)، در فارسی ‏‏«بزرگواری»، و در زبان‌های انگلیسی و فرانسه ‏‏generosity‏ و ‏générosité، به‌طور تحت‌اللفظی: «بزرگ‌زادگی» و در آلمانی ‏Großzügigkeit‏ ‏و ‏Großmut، به‌طور تحت‌اللفظی: «بس توانگر»، «بس دلیر» و در عربی، ‏‏«سخاوت»، به‌طور تحت‌اللفظی: نرمی و بخشش، می‌گویند و از آن دهش (دادن مال) و بخشش ‏‏(تقصیر و نیز مال) مراد می‌کنند و آنچه در ادیان از آن به «صدقه» و «انفاق» و «احسان» و ‏‏«کرم» تعبیر می‌شود تفاوت است. ‏

در ادیان، عمل اخلاقی فرد در صورتی ارزش دارد که برای رضای خدا باشد، و البته این عمل ‏را خدا، چنانکه به مؤمنانش وعده داده است، بدون پاداش نخواهد گذاشت. اما در اخلاق سکولار ‏یا این‌‌جهانی منابع دیگری برای پاداش می‌باید جست، منابعی که در هرکجا باشند، «جز» این ‏جهان در جایی دیگر نیستند. در اخلاق فضیلت ارسطویی، «زندگی خوب» در «این جهان» ‏پاداشی است که شخص با‌فضیلت می‌تواند از «میانه‌روی» اخلاقی به دست ‌آورد. اما، در میان ‏این فضایل، فضیلتی نیز هست که فقط خاص افرادی اندک است، فضیلتی که ارسطو آن را «تاج ‏فضایل» می‌نامد، فضیلتی که فقط «توانگران» و «قدرتمندان» و «بزرگان» می‌توانند از آن ‏برخوردار باشند، و این در صورتی است که آنها «روحی بزرگ» نیز داشته باشند! این فضیلت همان ‏‏«بزرگ‌جانی» یا «بزرگواری»، یا «بزرگ‌منشی» است که جز «رضایت خاطر شخص» از ‏‏«برتری»اش بر دیگران شاید پاداشی به بار نیاورد. این فضیلت بزرگ با فضایل دهش و بخشش ‏و دلیری و گشاده‌نظری همراه است و دارای تناسب‌هایی است. اما این فضیلت هم همچون دیگر ‏فضایل ارسطویی بدون میانه‌روی نیست یا به تعبیر درست‌تر خود اصلا میانه‌روی است. فضیلت ‏‏«بخشش» یا «بخشندگی» بدان معناست که کسی چیزی می‌بخشد، بی هیچ مزد و منّتی، و با این همه از این بخشش نیازمند و فقیر نمی‌‌شود. بنابراین، «بخشندگی» ‏میانۀ دو رذیلت «ولخرجی» و «خست» قرار دارد. ‏

مقالۀ زیر که ترجمۀ آن را برای کار کلاسی درس دو واحدی زبان خارجی (۲)، دانشجویان ‏کارشناسی، ورودی ۹۲، نیمسال سوم، پاییز ۹۳، انتخاب کردم و انجام دادم، بحثی تحلیلی است ‏دربارۀ «اخلاق بخشندگی» قهرمان یکی از رمان‌های مشهور داستایفسکی، ابله، که ظاهراً ‏فرجامی شوم را برای او به بار می‌آورد. نویسنده می‌کوشد نشان دهد، شاهزاده میشکین اگر فهم و ‏تصور «بهتر»ی از کاری که می‌کرد، «بخشندگی»، داشت شاید فرجامی دیگر می‌داشت. او، ‏برای این کار، تصور میشکین از «بخشندگی» را با سه برداشت «مسیحی» و «ارسطویی» و ‏‏«نیچه‌ای» از این مفهوم مقایسه می‌کند و به ادعای خود ضعف او و اخلاق او را نشان می‌دهد.‏

من اگر داور این نشریه بودم از نویسنده می‌خواستم که اصلاحات دیگری نیز علاوه بر ‏اصلاحاتی که به درخواست دیگر داوران انجام داده بود انجام دهد. اما از آنجا که دیگر کار از ‏کار گذشته است، اگر همّتی بود، این کار را در مقاله‌ای مستقل انجام خواهم داد. یادداشت‌های این ‏مقاله را ترجمه نکرده‌ام و آنها را گذاشته‌ام برای انتشار کاغذی آن. ‏

این ترجمه را در اینجا بخوانید.

 


۰

شماره: ۳۹۵
درج: جمعه، ۲۸ آذر ۱۳۹۳ | ۲:۰۶ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۸ آذر ۱۳۹۳ | ۲:۰۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ماجرای یک پیشوای شهید

آیا آدم می‌تواند به رأس هرم قدرت برسد یا از خدمتگزاران نزدیک قدرتمندان باشد و «پاک» ‏باشد یا پاک «بماند»؟ برخی شاید پاسخ دهند، هرگز! اما اگر چنین چیزی ناممکن باشد، پس ‏چگونه می‌توان امید به اصلاح کار جهان داشت؟ آیا کناره‌گیری بسیاری از افراد وارسته از ‏قدرت خود سبب فساد بیشتر سیاست و آشفتگی کار مردم نخواهد شد؟ آیا وظیفه نداریم جهان را ‏به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنیم؟ اما چگونه می‌توانیم به «قدرت» برسیم و «فاسد» نشویم ‏و از «فساد» جهان جلوگیری کنیم؟ افلاطون کوشید «فیلسوف» را آن‌چنان «فساد‌ناپذیر» سازد ‏که از عهدۀ این کار برآید، با عشق به زیبایی و حقیقت و خوار کردن لذات دنیوی در چشم او و ‏محروم ساختن حاکمان فیلسوف از همسر و فرزند و ثروت شخصی، اما اگر چنین کاری شدنی ‏هم باشد، باز این پرسش همچنان باقی است که چگونه چنین شخصی را می‌توان «شناخت» و به ‏‏«قدرت» رساند؟ و تازه، آیا مگر یک «تن» می‌تواند در برابر هر «فساد»ی در جامعه بایستد؟ ‏این پرسش‌ها، افلاطون را به طرح جامعه‌ای واداشت که در «ناکجا» (یوتوپیا) ممکن بود باشد، ‏اما این «جامعۀ افلاطونی» هم فسادها‌ی خود را داشت: سلب آزادی و اختیار انسان. اما افلاطون ‏پس از آن به تربیت فیلسوفان روی آورد تا رفته رفته فلسفه به اصلاح جهان یاری کند. اما او ‏گویا باز نمی‌دانست گسترش دانشگاه‌ها در آینده بیشتر به تربیت «دکتر» فلسفه ممکن است منجر ‏شود تا فیلسوف! باری، این پرسش‌ها همچنان باقی‌اند و کسی نمی‌تواند به راحتی دربارۀ آنها نظر ‏دهد، چون «در عمل» ممکن است «وضع» کاملا متفاوت باشد. گاهی «استوارترین» افراد نیز ‏تاب مقاومت در برابر «نعمت» را نداشته‌اند. مقاومت در برابر «محنت» و صبر بر آن بسیار ‏آسانتر از مقاومت در برابر «نعمت» و صبر بر آن است. این سخنی است که غزالی از قول ‏پیامبر (ص) آورده است. و این را بسیاری از مؤمنان و مجاهدان و روحانیان و انقلابیان در ‏گذشته و حال بارها به اثبات رسانیده‌اند! چه بسا زندانیان سیاسی «محنت»دیده‌ای که چون به ‏‏«نعمت» رسیدند، خود از بزرگترین شکنجه‌گران و زندان‌سازان جهان شدند! نمونه‌ها کم نیست. ‏دیده‌ایم که می‌گوییم!‏

یکی از بخت‌های بلند آدم در زندگی می‌تواند این باشد که در جوانی کتاب‌های خوب بخواند. این ‏کتاب‌ها شاید از جهتی سبب شوند آدم به‌اصطلاح در این «دنیا» به «جایی» نرسد، چون از همان ‏جوانی «حق» و «باطل» را می‌شناسد، و لازم نیست مدتی «عملۀ ظلمه» بشود تا بفهمد به چه ‏کسانی خدمت کرده است، یا سال‌ها برود عملۀ ظلمه بشود و «نانش» را بخورد و بعد که دید ‏ورق دارد برمی‌گردد به صف مخالفان بپیوندد تا هم دنیا را داشته باشد و هم آخرت را!‏


۰

شماره: ۳۹۴
درج: يكشنبه، ۱۶ آذر ۱۳۹۳ | ۱۰:۱۳ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۷ آذر ۱۳۹۳ | ۲:۲۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • مرد و زن: رازهای پوشیدگی و برهنگی!‏

شاید هیچ چیز به اندازۀ میل زن به برهنه شدن و میل مرد به برهنه دیدن زن نیازمند تبیین یا ‏تأویل نباشد. در این کار چه رازی نهفته است؟

هفتۀ گذشته انتشارات نیلوفر لطف کرد و یکی دو کتاب برایم فرستاد. یکی از کتاب‌ها ‏‏«نمادپردازی، امر قدسی و هنرها»، از میرچا الیاده، ترجمۀ مانی صالحی علامه، چاپ اول، ‏تابستان ۱۳۹۳، بود. کتاب را ورقی زدم. فصلی از کتاب که دربارۀ «خاستگاه اساطیری و آیینی ‏نقاب‌ها» بود بیش از همه توجهم را جلب کرد. در دم خواندم. آن فصل بدین گونه آغاز می‌شد:‏

برهنگی آیینی باعث افزایش شدید قدرت جادویی – دینی زن می‌شود و صفت اصلی مادر اعظم، ‏برهنگی اوست. آن ایزدبانو در بدنش و با بدنش، راز و رمز آفرینش پایان‌ناپذیر در همۀ سطوح ‏حیات در نظام گیتی را افشا و آشکار می‌کند. هر زنی از این جوهره و اهمیت ایزدبانو در این ‏برهنگی مثالی سهم دارد. مفهوم کهنی که در اینجا مطرح است هرگز به‌طور کامل ناپدید نشده؛ ‏حتی در ادیان بسیار‌تحول‌یافته و پیشرفته. مثلاً برای هندوها، هر زن برهنه‌ای تجسمی است از ‏پراکریتی، طبیعت، مادّه، عنصر آغازین و الگوی نمونۀ نخستین زن.‏

مرد، برعکس، امکانات و توانایی‌های جادویی – دینی‌اش را با مخفی کردن چهره‌اش و پوشاندن ‏بدنش افزایش می‌دهد. وقتی مرد نقابی بر چهره‌اش می‌گذارد، دیگر خودش نیست؛ حداقل ‏به‌ظاهر، اگر نه واقعاً، کس دیگری می‌شود. این مثل آن است که بگوییم، حداقل پس از دورۀ ‏خاصی در تاریخ، یک مرد دقیقاً با تغییر دادن و تبدیل کردن خود به چیزی غیر از خودش، ‏خویشتن را به عنوان یک مرد می‌شناسد. او با پوشیدن نقابی به آن چیزی تبدیل می‌شود که مصمم ‏است بشود: انسان دینی و حیوان اجتماعی (سیاسی). چنین رفتاری تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر ‏تاریخ فرهنگ داشته است. (ص ۱۲۹)‏

بنابراین، اگر «قدرت زن» در برهنه شدن و «برهنگی» است، آیا این ‌دلیل خوبی نیست که چرا مرد همواره سعی در «پوشاندن» زن، حتی به‌‌‌زور، داشته است؟ و اگر امروز این میل به پوشیدگی در مردان نیز همچون زنان رو به کاستی است، آیا این همه میل ‏به دیده شدن بدن مردانه، خبر از فاعلیت و قدرت گرفتن زن و کاستی گرفتن قدرت مرد یا دست کم برابری مرد و زن ‏نمی‌دهد؟ ‏

نقاب آگاممنون، حدود ۱۵۰۰–۱۵۵۰ ق م

 


۰

شماره: ۳۹۳
درج: جمعه، ۱۴ آذر ۱۳۹۳ | ۸:۴۷ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۱۴ آذر ۱۳۹۳ | ۸:۴۷ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • نویسندگان نامرئی یا اشباح نویسنده!

در دوران دانشجویی، در میانۀ دهۀ ۶۰، یک روز دکتر مجتهدی در دفتر گروه برایم از ‏بی‌اعتمادی‌اش به کسانی که در خارج تحصیل کرده‌اند سخن می‌گفت (او البته خودش در فرانسه ‏دکتری گرفته است). و بعد شاهدی آورد. زمانی کسی در گروه فلسفۀ دانشگاه تهران داوطلب ‏استخدام می‌شود. در فرانسه تحصیل کرده است و بنابراین رساله‌اش به زبان فرانسه است. از او ‏دعوت به مصاحبه می‌شود و دکتر مجتهدی از متقاضی درخواست می‌کند که بخشی از رساله‌اش ‏را از رو بخواند و شرح دهد. متقاضی حتی نمی‌تواند آنچه را بنا به ادعایش به زبان فرانسه ‏نوشته است از رو بخواند، چه برسد به اینکه شرح دهد! این بی‌اعتمادی به دانشگاه‌های خارج را ‏من همیشه در گروه‌های فلسفه دیده‌ام و البته پر بیراه نبوده است، یا استاد مربوط واقعا دانشی ‏نداشته است یا قادر به بیان دانشش به زبان فارسی نبوده است! و این چیزی است که البته در ‏سال‌های اخیر به لطف ترجمه‌ها تا حدودی حل شده است.‏ اما آیا امروز کسی می‌‌‌تواند بگوید دانشگاه‌‌های داخل بهتر است؟

ماجرایی که دکتر مجتهدی گفت برای من چندان تازگی نداشت، چون قبلا چیزهایی در این باره ‏شنیده یا خوانده بودم، اینکه در خارج با پول می‌شود هر کاری کرد، حتی پایان‌نامه نوشت و این ‏فقط کار برخی ایرانی‌های با استعداد و درس‌خوان اما بی‌پول نبود که برای «بچه پولدار»های ‏تنبل و بی‌سواد پایان‌نامه و مقاله می‌نوشتند!‏

اولین بار که با ماجرای نویسندگان نامرئی پایان‌نامه‌ و کتاب و مقاله آشنا شدم در کتابی بود به نام ‏‏«ایالات نامتحد»، به قلم نویسنده‌ای فرانسوی، ولادیمیر پوزنر، به ترجمۀ محمد قاضی، چند ‏سالی قبل از انقلاب. هفتۀ پیش کتاب را از کتابخانه گرفتم تا باز نگاهی به آن بیندازم و بدون ‏مرجع چیزی نگویم. ‏

کتاب «ایالات نامتحد» (‏Les États-Désunis‏) را انتشارات خوارزمی نخست در مهرماه سال ‏‏۱۳۵۱ با شمارگان ۵۵۰۰ نسخه منتشر کرد و در آغاز سال ۱۳۵۲ نیز با شمارگان ۵۵۰۰ ‏نسخه تجدید چاپ. استقبال از کتاب شاید به دلیل عنوان به‌ظاهر ضدامریکایی آن بود. شاید هم ‏طبیعی بود، چون ترجمۀ محمد قاضی بود و خوارزمی هم ناشری معتبر. و البته به یاد داشته ‏باشید که جمعیت ایران در آن هنگام ۳۰ میلیون نفر بود و هنوز این همه درس‌خوانده به جهان ‏صادر نکرده بود و مردمش هم عادت نداشتند هرروز بدانند که نرخ سکه یا ارز چقدر است؟ ‏وقتی برای مطالعه داشتند و برای همین انقلاب کردند! به هر حال، پوزنر فصل دوم کتابش را با ‏اعلانی در یکی از روزنامه‌های نیویورک آعاز می‌کند که در آغاز دهۀ ۱۹۳۰ در امریکا دیده ‏است:‏

‏«اعلانی در یکی از روزنامه‌های نیویورک توجه مرا به خود جلب کرد، به این طرح و شرح: ‏

دفتر نویسندگان اشباح

نویسندگان مجرب در خدمت شما

مقالات – گزارشها – اعلامیه‌های مهم – نطقها – نامه‌های بسیار «خصوصی» – کمکهای ادبی ‏‏– هر نوع کار مربوط به تألیف و تحقیق.‏

ما می‌نویسیم، شما فقط امضا می‌کنید. من می‌دانستم که در ایالات متحد چنین جایی هست و به ‏زبان خودشان آن را ‏Ghostwriters‏ «نویسندگان اشباح» می‌نامند. رفتم و نشانی آن را جستم». ‏‏(ص ۲۲)‏

برای پوزنر که تازه مدتی به امریکا آمده بود، این از عجایب امریکا بود. چیزی که در اروپای آن ‏دوران شاید او هرگز ندیده بود و نشنیده بود. من هم در دوران قبل از انقلاب چنین چیزهایی در ‏ایران ندیده بودم و نشنیده بودم. اما گویا نه پوزنر، و نه من، و نه شاید هیچ کس دیگر نمی‌دانست ‏که امریکا در حال «پیشروی» در همۀ جهان است و این «امریکانیسم» فقط هالیوود نیست! و ‏‏«امپریالیسم» یا «توسعه‌طلبی شاهانه» فقط در گرفتن زمین و کشور نیست. اکنون قرن بیستم ‏است و به گونه‌ای دیگر باید «جهان گرفت»!‏

در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ یا اوایل ۹۰ هنگامی که در مرکز نشر دانشگاهی مشغول به کار بودم یک ‏روز در کتابخانۀ مرکز نشر شماره‌ای از مجلۀ ادبی فرانسوی ‏Lire ‎‏ را دیدم که به «سرقت ادبی» ‏‏(‏plagiarisme‏) اختصاص داشت. مجله پر بود از سرقت‌های ادبی استادان و دانشجویان و ‏نویسندگان آزاد از یکدیگر و از هر دانشگاهی بود، حتی سوربن. بندهایی از سرقت‌ها را سطر به ‏سطر کنار هم گذاشته بودند. در این گونه مچ‌گیری‌ها و مقایسه‌ها دیگر نیاز به هیچ محکمه و دفاع ‏و شاهدی نیست. متن خود گویاست و حکم را می‌شود درجا صادر کرد!‏

باری، این روزها که این چیزها را دربارۀ تقلب استادان می‌شنوم، باز چیزی تازه نمی‌شنوم. از ‏برخی آنها پیشتر آگاه بوده‌ام، البته نه تا بدین حد، و برخی دیگر را هم آگاهم و دوست هم ندارم ‏کسی را آگاه کنم. آنچه مهم است این است که ما بدانیم چگونه جامعه‌ای داریم که «متقلب» ‏پرورش می‌دهد و متقلب می‌تواند سالها به کارش ادامه دهد. اکنون کشور ما نه تنها کشور ‏اختلاس‌ها و دزدی‌های بزرگ، جنایت‌ها و ستم‌های بزرگ که کشور تقلب‌های علمی بزرگ ‏است، به‌گونه‌ای که در هیچ کجای جهان شاید هرگز نتوانید نشانی از آن بیابید. آری، ما کشور و ‏مردمی بی‌نظیر و بزرگ هستیم. بر منکرش لعنت! اما پرسش این است چرا «این‌قدر بزرگ» در ‏همه چیز؟ ‏

 

 

۰

اول<۵۵۵۶

۵۷

۵۸۵۹۶۰۶۱۶۲۶۳۶۴۶۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9