چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۶۰۶۱۶۲۶۳

۶۴

۶۵۶۶۶۷۶۸۶۹۷۰>آخر

: صفحه


شماره: ۳۶۰
درج: سه شنبه، ۹ آبان ۱۳۹۱ | ۶:۱۸ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۹ آبان ۱۳۹۱ | ۶:۳۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • نشستی با عنوان «آشکار و پنهان حقوق: چالش میان متن و دلالت و معنا»

به اهتمام و به پیشنهاد دوست عزیزم دکتر هادی وحید نشستی میان‌رشته‌ای به بهانۀ انتشار ترجمۀ «درآمدی به علم هرمنوتیک فلسفی»، از ژان گروندن، انتشارات مینوی خرد، مهر ۱۳۹۱، در تاریخ یکشنبه ۱۴ آبان، ساعت ۱۶:۳۰ تا ۱۸:۳۰ در تالار عدالت دانشکدۀ حقوق دانشگاه شهید بهشتی برگزار خواهد شد. در این مجلس من گفتاری ایراد خواهم کرد در «هرمنوتیک فلسفی و هرمنوتیک حقوقی در چالش». دیگر سخنرانان عبارت اند از آقایان: دکتر سید مصطفی محقق داماد، دکتر محمد راسخ، دکتر سید محمد قاری سید فاطمی.



۱

شماره: ۳۵۹
درج: دوشنبه، ۱۰ مهر ۱۳۹۱ | ۳:۰۲ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۰ مهر ۱۳۹۱ | ۱۱:۲۴ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • همه فدای یک نفر

چند سال پیش فیلمی سینمایی را از یکی از شبکه‌های تلویزیونی کشور می‌دیدم که دربارۀ آخرین روزهای نازیهای آلمان بود. نام فیلم «دوسلدورف» بود. داستان بمباران وحشتناک این شهر به دست متفقین که آن را به تلی از خاک تبدیل کرد. در IMDB هرچه گشتم نتوانستم فیلمی را با آن مشخصات که دیدم بیابم. شاید اسم فیلم چیزی دیگر بوده است و در دوبله تغییر داده بودند. به هر حال، در فیلم جمله‌ای در نقد «رهبر» (Führer) یا هیتلر بود که در خاطرم نشست. یکی از شخصیتهای فیلم در جایی می‌گفت: «در هندوستان یک نفر گرسنگی می‌کشد به خاطر همه، در کشور ما همه گرسنگی می‌کشند به خاطر یک نفر». اما، سرانجام، هیتلر هم رفت.


۰

شماره: ۳۵۸
درج: سه شنبه، ۲۱ شهريور ۱۳۹۱ | ۲:۵۸ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲۱ شهريور ۱۳۹۱ | ۲:۵۸ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

حافظ

  • بهترین راه برای نابود کردن «دشمن» چیست؟

امروز کشورهایی در همسایگی دور و نزدیک ما در آتش جنگهای داخلی می‌سوزند: افراد به خاک و خون کشیده می‌شوند، شهرها ویران می‌شوند، مردمان خانه و کاشانۀ خود را رها می‌کنند و آوارۀ سرزمینهای همسایه می‌شوند، و سرمایه‌های مادی و معنوی جامعه‌ که سالهای بسیار زمان برده است تا بر هم انباشته شوند، در اندک زمانی بر باد می‌روند. مردمان با یکدیگر یا با نظام سیاسی‌شان آشکارا «دشمن» شده‌اند. در کشورهایی دیگر، جنگی کوچکتر و خاموش و ناآشکار در جریان است، جنگی که دولتهای نامردمی با شهروندان‌ بی‌د‌فاع‌شان دارند. شهروندانی که برای «نظام» (regime) به «دشمن» تبدیل شده‌اند. حکومتهای جبّار و ستمگر در جنگی اعلام‌نشده با شهروندان خود، می‌گیرند، می‌زنند، می‌بندند و می‌کُشند تا کسی سر از فرمان نظام برنپیچد و همه چیز همان‌طور پیش برود که دلخواه نظام است، اما دیر یا زود باز روزی فرا می‌رسد که مردمان بر نظام سیاسی خود می‌شورند و سایۀ جنگ داخلی و انقلاب و شورش بر کشور بال می‌گستراند، چرا که آنچه دلخواه نظام است دلخواه شهروندان نیست. باز همه با یکدیگر یا برخی با برخی آشکارا «دشمن» می‌شوند. کشورهایی دیگر خود را آمادۀ جنگ با دشمنان خارجی می‌کنند، دشمنانی که گاهی حتی معلوم نیست که کیستند یا از کجا هستند: بر تولید سلاحهای خود می‌افزایند و موشکها و بمبها و رزمایش‌های خود را به رخ یکدیگر می‌کشند، گویی هریک خود را برای نبردی ناگزیر آماده می‌کنند. اما می‌باید پرسید، این همه آمادگی و تدارک برای «جنگ» و «خونریزی» و «ویرانی» و «تباهی» چرا؟ چه چیزی قرار است از این جنگها نصیب مردمان شود؟ مردم عادی را از جنگها چه سود؟ جنگ و دشمنی برای چه کسی «سود» دارد؟ «مرگ» و «ویرانی» کسب و کار کیست؟ آیا ما زندگی می‌کنیم برای اینکه روزی به جنگ با یکدیگر برخیزیم و خود را نابود کنیم؟ آیا سرنوشت ما این است که یا به جنگ با یکدیگر یا به جنگ با نظام یا به جنگ با بیگانگان بپردازیم؟ چه چیزی علت این همه خونریزی‌ها و ویرانی‌هاست: دشمنی؟ چرا ما باید «دشمن» یکدیگر باشیم، آیا وجود «دشمن» و «دشمنی» برای زندگی ضروری است؟ آیا دشمنی در ذات بشر یا روابط بشری نهفته است؟ آیا مقدّر است که انسانها «دشمن» یکدیگر باشند؟ آیا گریزی از این تقدیر نیست؟ آیا دین و اخلاق و فلسفه می‌توانند به ما کمکی برای حلّ این مسأله بکنند؟ اگر «دشمنی» چیزی طبیعی برای انسانها باشد، چگونه می‌توان آن را از میان برد؟ و اگر طبیعی نیست از کجا پدید آمده است؟


۰

شماره: ۳۵۷
درج: جمعه، ۱۳ مرداد ۱۳۹۱ | ۱۲:۳۷ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۱۳ مرداد ۱۳۹۱ | ۳:۳۸ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • اشتغال

امروز بعد از ظهر ای میلی از یکی از دوستان نادیدۀ اینترنتی دریافت کردم که فایلی ویدئویی به همراه داشت (از این نامه‌ها و فایلها برای من زیاد می‌آید، اما اصلاً باز نمی‌کنم، اما به هر حال، به این یکی اعتماد کردم!). انیمیشن زیبا و غم‌انگیزی بود با نام «اشتغال» (The Employment). سپس تصمیم گرفتم نشانی این ویدئو را در یوتیوب پیدا کنم و شما را نیز در تماشای آن سهیم کنم. در پایان نامه هم مطلبی، از کسی که این ای میل را برای آن دوست فرستاده بود یا خود آن دوست، دربارۀ مضمون این انیمیشن نوشته شده بود که می‌توانید آن را هم در زیر بخوانید و البته قضاوت و برداشت خودتان را هم داشته باشید. عنوان این انیمشین را آن دوست «استخدام» ترجمه کرده است که من آن را به همان صورت حفظ کرده‌ام.


۲

شماره: ۳۵۶
درج: شنبه، ۳۱ تير ۱۳۹۱ | ۱۰:۴۶ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۳۱ تير ۱۳۹۱ | ۱۱:۱۲ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • از سرخ تا نارنجی: دربارۀ نارنجی‌پوش مهرجویی

راه‌هایی مختلف برای دیدن هر فیلم هست. یکی از آن راه‌ها این است که هر فیلم را اثری از فیلمساز و جهان شخصی او بدانیم و از این راه به تحلیل احساسها و اندیشه‌هایی بپردازیم که فیلمساز ‌در طی دوره‌ای خاص از زندگی‌اش یا در تمامی دورۀ زندگی‌اش به آنها دلبسته بوده است و اکنون آنها را به نمایش گذاشته است. راه دیگر این است که هر فیلم را اثری مستقل از تجربۀ شخصی فیلمساز بدانیم و آن را فقط مصنوعی بشماریم که برای رفع نیاز مخاطبی خاص و در زمان و مکانی خاص پدید آمده است. اما راهی دیگر نیز وجود دارد که می‌تواند ترکیبی از هردو باشد. گمان من بر این است که در برخی فیلمسازان می‌توان به یکی از دو راه اول متوسل شد و به خوبی هم از عهدۀ فهم و نقد آثارشان برآمد، اما فهم و نقد آثار برخی فیلمسازان در یکی از دو راه اول به‌تنهایی نمی‌گنجد، هریک از آثار آنان را باید هم به‌طور شخصی و هم مستقل از آراءِ شخصی‌شان مورد بحث قرار داد. به گمان من، داریوش مهرجویی از آن دسته فیلمسازانی است که آثارشان می‌تواند در این دستۀ سوم قرار گیرد.

«نارنجی‌پوش» به دلیل آنچه برخی داستانی سبک دربارۀ رفتاری نامتعارف یا غیرواقعی از فردی دانش‌آموخته، هنرمند و مرفه خوانده‌اند آماج انتقاد قرار گرفته است. این فیلم همچنین به دلیل آنچه ناسازگاری با آثار پیشین فیلمساز خوانده شده است به کلی بی‌ارتباط با کارهای پیشین او شمرده شده است. «سفارشی» خوانده شدن، فیلم ساختن، باری به هر جهت، و به هر قیمت، نیز از دیگر انتقادهایی است که به قلم آمده است و البته این سخنان بیشتر برای تخطئه بوده است تا نقد و بررسی. من در این یادداشت می‌کوشم ابتدا نشان دهم «نارنجی‌پوش» (۱) فیلمی گریزان به عالم خیال یا واقعیت‌گریز نیست و مسائل واقعی و امروزی جامعۀ ایرانی را مطرح می‌کند و (۲) فیلمی است از داریوش مهرجویی؛ (۳) فیلم دست کم در نخستین دیدار آن‌قدر جذاب هست که تماشاگر را در سینما نگه دارد، هرچند ممکن است گاهی تماشاگر از دیدن آن همه زبالۀ بر هم انباشته حالش به هم بخورد، یا بعد هرگز حاضر نباشد دوباره این فیلم را ببیند! [برای خواندن بقیۀ مقاله بر روی لینک کلیک کنید]


۰

اول<۶۰۶۱۶۲۶۳

۶۴

۶۵۶۶۶۷۶۸۶۹۷۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9