چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۶۵۶۶۶۷

۶۸

۶۹۷۰۷۱۷۲۷۳۷۴۷۵>آخر

: صفحه


شماره: ۳۳۸
درج: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۱۲ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۱۲ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • سروش: از دیروز تا امروز


۲۴ آذر ۸۹

انقلاب با خود بسی چیزها می‌بَرَد و با خود بسی چیزها نیز می‌آورد. شاید سنجشی میان همین بُرده‌ها و آورده‌ها باشد که به ما بگوید چه بر سر تاریخ آمده است. به هر تقدیر، این بُرده‌ها و آورده‌ها هرچه هم بوده باشند، سال ۵۷ که به پایان رسید کسی در عرصۀ گفتار دینی و فکری به میدان آمد که تأثیرش تا سالها بعد به درازا می‌کشید. او را انقلاب آورده بود. اما راز موفقیتش چه بود و او چگونه توانست به یکی از پرنفوذترین و شاید دورانسازترین روشنفکران ایران، به‌ويژه پس از سال ۵۷، تبدیل شود؟


۲

شماره: ۳۳۷
درج: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۰۹ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۰۹ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • نوبت من هم رسید!

دوشنبه ۱۵ آذر ۸۹

دیشب تقریباً زود خوابیدم، هنوز ۱۱ نشده بود. از استخر برگشته بودم و خسته بودم. چند ساعتی بعد بیدار شدم. ساعت را که نگاه کردم چیزی از ۳ گذشته بود. چشم بر هم گذاشتم. اما خوابم نمی‌برد و غلت زدن در بستر هم خوشایندم نبود — من خوابم کم است حداکثر ۶ ساعت، اما عمیق است، باید یکسره بخوابم، اگر به علتی از خواب بپرم یا بی‌خواب شوم دیگر خوابم نمی‌برد، و اگر خوابم زیر آن ۶ ساعت باشد دیگر تمام روزم خراب است. باری، گفتم برخیزم و کار کنم، حالا که خوابم نمی‌برد. دستگاه را که روشن کردم گفتم فریضۀ اتصال به عالم مجاز را هم به جا آورم. به شیوۀ معهود صندوقها را بازدید کردم تا نامه‌های وارده را ببینم و بعد هم گفتم سری به سایت بزنم مبادا راهزنی شده باشد — روزی یکی دوبار این کار را می‌کنم تا یک وقت به دست اجانب نیفتاده باشد و چیزی نامربوط در آن نگذاشته باشند. باری، شگفت زده شدم. سایتم «فیلتر» شده بود؟ در حالی که قبل از خواب، همان حدود ۱۱ که به آن سر زدم، چنین چیزی نبود. متعجب شدم. با خود گفتم، یعنی کدام سازمان یا مأمور است که نیمه‌شب سایتها را فیلتر می‌کند؟ آیا ماشینی و خودکار است یا قاضی و مأموری و پرونده‌ای در کار است و جرمی اتفاق افتاده است؟ اما در نیمه‌شب چه کسی تصمیم می‌گیرد؟ باری، به همان نشانی وارد در صفحۀ فیلترینگ نامه‌ای فرستادم و گفتم من فلانی هستم صاحب این سایت، لطفاً، بفرمایید جرم من چیست؟ بعد هم سعی کردم با آی اس پی دانشگاه امتحانی بکنم. خوشبختانه یا بدبختانه سایت مسدود نبود. حالا، اینها را دارم با استفاده از همانجا نشر می‌کنم. به آن نامه هنوز پاسخی داده نشده است. اگر این آی اس پی هم از حکم مخابرات تبعیت کرد، من دیگر معذور هستم و چیزی در اینجا منتشر نخواهم کرد، مگر اینکه خداوند یا گشایشی فراهم کند یا مرا به سرزمینی دیگر اندازد. پوزش‌خواه و سپاسگزارم.


۰

شماره: ۳۳۶
درج: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۰۷ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۰۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • دیدار با سارتر: همۀ چیزهایی که شاید دوست ‌داشته‌اید دربارۀ ژان- پل سارتر بدانید!

دوشنبه ۱۵ آذر ۸۹

سیمون دو بوار، وداع با سارتر، ترجمۀ حامد فولادوند، تهران: جامی، ۱۳۸۹، ۴۵۵ ص، ۱۰۵۰۰ تومان.

 

هیچ فیلسوفی در قرن بیستم به اندازۀ ژان – پل سارتر مشهور نشد. این امر، البته، دلایل خود را داشت. او فیلسوفی دانشگاهی نبود. او نویسندۀ داستانها و رمانها و نمایشنامه‌های فلسفی، مقالات و پژوهشهای ادبی و فرهنگی، کتابهای سنگین و دشوار فلسفی، نویسندۀ مقالات و بیانیه‌های سیاسی، و نیز پیکارگر پرشور راه آزادی بود. علاوه بر این، سارتر در زندگی خصوصی کمی قلندرانه می‌زیست و آگاهانه و آشکارا بسیاری از آداب و رسوم و پسندهای اجتماعی را زیر پا می‌گذاشت، با این ادعا که آنها بورژوایی یا متعلق به طبقۀ متوسط است. همزیستی آشکار و مشترکش با سیمون دو بوار، بدون تن دادن به ازدواج رسمی، و در عین حال رابطه‌های همزمانش با زنان دیگر، شیفتگی‌اش به نوعی زندگی «چندهمسری» یا «چندعشقی»، یکی از آن غرایبی بود که دست کم از فیلسوفان انتظار نمی‌رفت. اما، سارتر، ظاهراً فیلسوفی تمام‌عیار نبود و زندگی به شیوۀ هنرمندان شورشگر را بیشتر می‌پسندید. با این همه، هنگامی که سارتر در سال ۱۹۸۰ مرد، هنوز بسیار چیزها بود که در زندگی او بر همگان آشکار نبود. او با همۀ بی‌باکی‌اش در انجام دادن رفتارهای جسورانه و ادای سخنان بی‌پروا هنوز چیزهایی برای پنهان کردن داشت، چیزهایی که بعد از مرگش رفته رفته از پرده بیرون می‌افتاد.


۰

شماره: ۳۳۵
درج: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۰۲ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۰۲ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • فلسفۀ نیچه در «سیر حکمت در اروپا»ی فروغی

دوشنبه ۱ آبان ۸۹

نیچه اولین بار چگونه و از چه طریق به ایرانیان شناسانده شد؟ چه کسی نخستین بار نام او را در ایران به زبان آورد یا به زبان فارسی دربارۀ او و اندیشه‌هایش سخن گفت؟ نمی‌دانم و در این خصوص تحقیقی نکرده‌ام و نیز ندیده‌ام کسی چنین تحقیقی کرده باشد، اما شاید آنچه محمد علی فروغی در دهۀ ۱۳۱۰ شمسی/۱۹۳۰ دربارۀ او نوشته است از نخستین نوشته‌ها و پرمایه‌ترین آنها باشد، اگر نخستین آنها نباشد. در اینجا می‌کوشم نگاهی معاصر به روایت فروغی از فلسفۀ نیچه بیفکنم، روایتی که شاید هنوز برای برخی کسان معتبرترین روایت باشد، گرچه مانند آن نیز در کتابهای دیگر نویسندگان فلسفی اروپایی کم نیست، چه در نیمۀ اول قرن بیستم و چه در دورۀ معاصر. با این همه، روایت فروغی ويژگیهای ایرانی – اسلامی خود را نیز دارد.


۰

شماره: ۳۳۴
درج: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱۲:۵۸ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۰ | ۱۲:۵۸ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • سفر

شنبه ۱۷ مهر ۸۹

نزدیک نیمی از تابستان امسال را در سفر بودم. سالهاست که می‌خواهم تمامی تابستان را در سفر باشم، سفری دور و طولانی، اما هیچ‌گاه موفق نشده بودم. امسال هم همین خیال را در سر داشتم، اما آنچه این بار آن را به تحقق نزدیک کرد تنها تصمیم فردی خودم نبود. دوستان مرا راه انداختند و من هم رفتم. بختی بلند داشتم، شاید. در سفر سعی می‌کردم از برخی چیزها بی‌خبر باشم و مدتی ذهنم را سبک کنم از همه‌ی گرانیها و گرانجانیها. تا حدودی نیز موفق بودم. از سفر که برگشتم بعد از یکی دو روز اولین خبری که تکانم داد خبر درگذشت دردناک برگ‌نیسی بود، دوستی که سالهای بسیار با او همکار و هم‌اتاق بودم. فردای آن روز باز به سفر رفتم و تلخی این خبر را هم با خودم بردم. در بازگشت شروع به نوشتن چیزی درباره‌ی برگ‌نیسی کردم. تردیدهایی به ذهنم ریخت، نیمه‌تمام بود که رها کردم، داشتم سبک و سنگین می‌کردم که خبری دیگر رسید: پسردایی پدرم را سارقان طلا در مشهد کشتند. مرد نازنینی بود که چند سالی از من بزرگتر بود و از جوانی با هم دوستی داشتیم. آسمان دلم باز ابری شد. سفری دیگر در راه بود و باید چیزی می‌نوشتم. کارهای ناتمام دیگر هم بود. بعد از چندهفته باز به سفر رفتم و سه‌‌هفته‌ای سفر بودم. دیگر خیلی چیزها یادم رفته بود.

در این مدت دوستانی لطف کرده‌اند و خبری از من گرفته‌اند، دوستان نادیده‌ای که این صفحه آشناکننده‌ی من و آنها بوده است. از همه‌ی آنها سپاسگزارم. همواره با خودم فکر کرده‌ام که نوشتن برخی چیزها در این صفحه چه اهمیتی می‌تواند برای دیگران داشته باشد، و اگر کسی را اندوهی نصیب کند، مرا چه باری از آن بر دوش است. باری، در این روزهای سکوت سعی کردم بسیاری از غوغاهای درونی را در خودم خاموش کنم و زخم خون‌چکان چند ساله‌ای را التیام بخشم. به نظرم می‌آید که بهترم و حالا می‌توانم جبران مافات کنم و بسیاری دیون را بپردازم و عهدهای بجانیاورده را بجا آورم. چنین باد.


۰

اول<۶۵۶۶۶۷

۶۸

۶۹۷۰۷۱۷۲۷۳۷۴۷۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9