چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۶۵۶۶۶۷۶۸

۶۹

۷۰۷۱۷۲۷۳۷۴۷۵>آخر

: صفحه


شماره: ۳۳۳
درج: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۵۳ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۵۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ترجمه، تاریخ، فرهنگ

آبان ۸۹

در میان پدیدارهای تاریخ بشری هیچ‌چیز شگفت‌انگیزتر از گوناگونی زبانهای آدمیان و در عین حال ترجمه‌پذیری این زبانها به یکدیگر نیست. چرا آدمیان زبانهای گوناگونی دارند؟ چرا این زبانهای گوناگون در عین حال که متفاوت‌اند باز به یکدیگر ترجمه می‌شوند و به فهم در می‌آیند؟ آیا علم و دانش جدید پاسخی برای این معما دارد؟ پیشینیان در این خصوص چه می‌گفتند؟ روایت مشهور «عهد عتیق»، سفر پیدایش، باب ۱۱، آیات ۱۰–۱، می‌گوید که در ابتدا «تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود»، اما چون بنی آدم همه در یک جا جمع آمدند و خواستند برجی بنا کنند تا سرش به آسمان برسد، «خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی‌آدم بنا می‌کردند ملاحظه نماید. و خداوند گفت همانا قوم یکی‌ است و جمیع ایشان‌ را یک زبان و این کار را شروع کرده‌اند و الان هیچ کاری که قصد آن بکنند از ایشان ممتنع نخواهد شد. اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند. پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر بازماندند». این روایت می‌گوید که خدای غیور «عهد عتیق» برشدن آدمیان به آسمان را برنمی‌تابد و آنان را ناهمزبان می‌کند تا نتوانند به همدلی و همفکری دست یابند و به مقاصد خود برسند. پراکندگی آنان بر روی زمین از همین روست. چون آنان با همزبانی و همدلی به هر کاری قادرند، حتی رقابت با خدا و سرکشیدن به قلمرو او. این روایت می‌‌خواهد علت تفاوتهای زبان آدمیان را نشان دهد، اما نمی‌گوید پس چرا انسانها با وجود اختلاف زبانها باز می‌توانند زبان یکدیگر را بفهمند؟ در واقع، به نظر می‌آید که «ترجمه» برای نویسندگان «عهد عتیق» به‌منزلۀ ابزاری برای ارتباط شناخته‌شده نیست! اما قرآن، برخلاف «عهد عتیق»، تفاوتهای آدمیان، از جمله زبان‌شان، را برای نفهمیدن یکدیگر و ناتوانی‌شان نمی‌داند، بلکه دقیقاً برای فهمیدن یکدیگر می‌داند: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» (حُجُرات، ۱۳؛ « اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا یکدیگر را بشناسید»). (در تفسیر این آیه در تفسیرهای جدید، مانند «المیزان» و «نمونه»، به بی‌شباهتی ظاهری افراد به یکدیگر اشاره شده است، یعنی اگر انسانها شبیه هم بودند یکدیگر را نمی‌شناختند و ملتها و قبایل پدید نمی‌آمدند، و حال آنکه این آیه از ملتها و قبایل سخن می‌گوید و نه افراد! خداوند انسانهای دارای تبار واحد را به ملتها و قبایل تقسیم کرد، اما نه برای اینکه آنها با هم اختلاف داشته باشند و با یکدیگر ستیزه کنند تا ضعیف بمانند. در واقع، بخش بعدی آیه که انسانها را از تفاخر به تفاوتهایشان باز می‌دارد، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ، یکی از آن تفاوتها می‌تواند «تفاخر» به زبان باشد که عربها در این خصوص مشهور بودند. با این همه، قرآن از ساختن برجی در زمان فرعون و موسی سخن می‌گوید: قصص، ۳۸؛ غافر، ۳۶–۳۵. فرعون و وزیرش این برج را ساختند تا بتوانند خدا را مشاهده کنند و راستگویی موسی را بیازمایند. قرآن از اختلاف زبانها به حکم خدا یا رقابت انسانها با خدا و غیرت او در این خصوص سخن نمی‌گوید. در قرآن خدا و انسان با یکدیگر در رقابت نیستند. در «تاریخ طبری» و برخی منابع دیگر این داستان تورات نقل شده است.)

 


۱

شماره: ۳۳۲
درج: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۴۷ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۴۹ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

عن امیرالمؤمنین علی (ع): ما اری شیئاً اضر بقلوب الرجال، من خفق النعال وراء ظهورهم. (امیرالمؤمنین علی (ع) گفت: برای دلهای مؤمنان چیزی را زیانبخش‌تر از صدای گامهای (مریدانی) که از پشت سر آنان می‌آید نمی‌بینم.)
(شیخ بهاءالدین عاملی مشهور به شیخ بهایی، کشکول، دفتر اول)


  • خطر «شیعه» داشتن!

پنجشنبه ۴ آذر ۸۹

امروز برای شخصیتهای نامدار هنری و فرهنگی، ورزشکاران مشهور، و رهبران سیاسی شاید افتخار یا لذتی بیش از رو به رو شدن با خیل هواداران‌شان یا به نمایش گذاشتن آنان نباشد. این هواداران هرچه بیشتر باشند، آنان بیشتر از قدرت و ثروت و محبوبیت برخوردارند. انبوهی هواداران به آنان اعتماد به نفس نیز می‌بخشد و گاهی به خلاقیت و توانایی‌هایشان نیز می‌افزاید، و البته گاهی به دردسرهایشان، چون آنان می‌خواهند که «این هواداران» را به هر قیمتی حفظ کنند. این امر برای هنرمندان یا ورزشکاران شاید عیب چندانی نداشته باشد، چون آنان بیشتر مردم را سرگرم می‌کنند تا رهبری. بنابراین، برای آنان مشتری در حکم «خدا»ست، مگراینکه آنان در هنر یا کار خود به چیزی فراتر از ثروت یا محبوبیت یا قدرت بیندیشند. اما در خصوص رهبران سیاسی وضع فرق می‌کند. آنان نیز می‌توانند با پیروی از خواستهای مردم محبوبیت به دست آورند، اما نمی‌توانند آن را به‌راحتی حفظ کنند. چون زمینه‌ای که آنان در آن کار می‌کنند، همچون هنرمندان یا ورزشکاران، تنها در اختیار خودشان نیست. از همین رو، بسی زود مردم پی به بی‌کفایتی آنان می‌برند. و ستارۀ اقبال‌شان افول می‌کند. امروز، در کشورهای دموکراتیک، نمی‌توان سیاستمدارانی یافت که آن‌قدر محبوب باشند که خلایق را به هر طرف خواستند بکشند یا دیرزمانی محبوبیت خود را حفظ کنند. بنابراین، داشتن رهبران استثنائی، و در عین حال احمق، خاص کشورهای عقب‌مانده است، کشورهایی که مردم نمی‌توانند رهبران سیاسی خود را به بی‌کفایتی متهم کنند و از کار برکنار کنند. این کشورها امروز به همان وضعی دچارند که زمانی بخشی از اروپای نیمۀ اول قرن بیستم به آن گرفتار بود، یعنی: فاشیسم. فاشیسم علاقۀ بسیاری به تظاهرات و به صف کردن مردم در برابر «رهبر» داشت. «رهبر» هرگاه که اعتماد به نفسش از دست می‌رفت، برایش تظاهراتی ترتیب می‌دا‌دند تا دوباره بتواند روی پاهایش بایستد.


۰

شماره: ۳۳۱
درج: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۴۲ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۴۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • فوتبال، فلسفه، دموکراسی

۱۴ تیرماه ۸۹

هنگامی که دادگاه آتن به سقراط پیشنهاد کرد که مکافاتی برای خودش پیشنهاد دهد، سقراط با همان رندی همیشگی خود به طعنه گفت که آتنیان اگر بخواهند با او به عدالت رفتار کنند، باید به او پاداش دهند: «کدام پاداش درخور مرد تهی‌دست نیکوکاری است که باید فراغت کافی داشته باشد تا بتواند هرروز شما را به راه راست رهبری کند و از کارهای ناپسند باز دارد؟ به گمان من هیچ پاداش برای او بهتر از آن نیست که او را در پریتانه‌ئون١ نگاهداری کنید زیرا او به این پاداش سزاوارتر از کسانی است که از میدان مسابقۀ اسبدوانی یا ارابه‌رانی پیروز در‌می‌آیند: آن پهلوانان برای شما خشنودی گذران فراهم می‌کنند در حالی که من می‌کوشم تا شما را به سعادت راستین برسانم. از این رو من برای این پاداش سزاوارتر از ایشانم. پس اگر می‌خواهید چیزی پیشنهاد کنم که از روی حق درخور خود می‌دانم، پیشنهاد می‌کنم که مرا در پریتانه‌ئون نگاهداری کنید» (آپولوژی، ۳۶). سقراط نخستین کس در میان یونانیان نبود که به جایزه‌های ورزشکاران اعتراض داشت یا آنها را گزاف می‌دانست. سولون و کسنوفانس، پیش از او، از پاداشهای ورزشکاران و تحسین مردمان از آنان انتقاد کرده بودند. ارزشهای ورزشی بیانگر ارزشهای جنگ و افتخار و کسب منزلت از راه فعالیتهای سیاسی‌اند. این ارزشها نمی‌توانند به جامعه‌ای عادل و متعادل بینجامند. از همین رو بود که نخستین حکیمان و فیلسوفان یونان زبان به انتقاد از ارزشهای ورزشی و جنگی و سیاسی گشودند، ارزشهایی که قهر و غلبه و برتری‌جویی را تشویق می‌کردند و غوغا نیز از آن حمایت می‌کرد. این شاید یکی از مهمترین دلایلی بود که سقراط و افلاطون و ارسطو و دیگر فیلسوفان یونانی را به مخالفت با دموکراسی یا انتقاد از آن سوق داد، چرا که «دموکراسی» در زبان یونانی آن روزگار به معنای حکومت «دموس» یا «مردمان فرودست و پست» بود. و «مردمان پست» از قهر و غلبه و پیروزی بسیار لذت می‌برند. آیا اینها همان چیزهایی نیست که امروز بسیاری از مردمان در آرزوی آنند؟


۰

شماره: ۳۳۰
درج: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۳۳ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۷ آبان ۱۳۹۰ | ۲:۳۹ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • اقتراح «نسیم بیداری» دربارۀ شریعتی

شنبه ۱۲ تیر ۸۹

  • چگونه شریعتی را شناختید؟

  • در نخستین سالهای دبیرستان بودم، سالهای ۴۹ به بعد. پدرم اهل سیاست و مبارزه بود. مصدقی بود و از جوانی با «کانون نشر حقایق اسلامی»، در مشهد، و استاد محمدتقی شریعتی آشنا بود. با روحانیون مبارز آن زمان هم آشنایی داشت و از ۴۲ به بعد هم به مبارزه پیوسته بود. او کتابهای شریعتی را که حسینیه ارشاد منتشر می‌کرد به خانه می‌آورد. شریعتی کتابی هم برای نوجوانان داشت: یک بی‌نهایت جلوش صفر. اما کتابهای دیگرش را هم می‌شد خواند، به‌ویژه آنهایی که کم حجم بود. به اینها اضافه کنید نوار سخنرانیها را. پدرم خیلی دوست داشت من کتابخوان بشوم، من هم شدم. تقریبا از همان وقتی که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم.


۰

شماره: ۳۲۹
درج: پنجشنبه، ۲۶ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۳۶ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲۶ آبان ۱۳۹۰ | ۱:۳۶ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • چرا فلسفۀ آلمانی؟

اردیبهشت ۸۹

روزی، در سالهای دور، یکی دو دهه پیش، کسی از من پرسید: «تعجب می‌کنم که تو هایدگری شده‌ای، چرا مارکسیست نشده‌ای؟» ابتدا به او توضیح دادم: «هایدگری نیستم، اما به فیلسوفان وجودی علاقه‌دارم. این امر شاید به مزاج یا طبیعتم برگردد، شاید هم متأثر از تربیت خانوادگی و آموزش مدرسه و دبیرستان و شاید متأثر از خوانده‌ها و شنیده‌هایم از دوران کودکی باشد». راستی، کسی چه می‌داند چرا از این یا آن چیز خوشش می‌آید، چرا شیفته این چیز یا آن چیز می‌شود. چرا یکی شعر دوست دارد و یکی نه. چرا یکی رمان نمی‌تواند بخواند و یکی فلسفه. چرا یکی شمشیرزن می شود و یکی قلمزن. واقعاً چرا؟ چرا همه ما دکتر و مهندس نشدیم تا هم پدر و مادرمان راضی باشند و هم خودمان کمتر در زندگی دردسر و بیشتر پول داشته باشیم و هم اولیای امور از ما راضی باشند. چرا شیفته افکار و اندیشه‌هایی می‌شویم که نه برای خودمان عاقبت خوشی دارند و نه برای خانواده‌هایمان. و دست آخر شاید حتی برای سرزمین‌مان؟


۱

اول<۶۵۶۶۶۷۶۸

۶۹

۷۰۷۱۷۲۷۳۷۴۷۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9