چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۷۰۷۱۷۲۷۳

۷۴

۷۵۷۶۷۷۷۸۷۹۸۰>آخر

: صفحه


شماره: ۳۰۶
درج: چهارشنبه، ۲۷ خرداد ۱۳۸۸ | ۱:۰۹ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۷ خرداد ۱۳۸۸ | ۱:۰۹ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

حکومت علنی طبقه متوسط، یعنی حکومت روشنفکران.

جان پاسمور

  • روشنفکران «در قدرت» یا «بر قدرت»؟

آیا کارگزاری قدرت برای روشنفکران کاری بایسته و شایسته است؟؟وقتی از «قدرت» سیاسی سخن می‌گوییم، آن را چگونه چیزی می‌شمریم؟ آیا «قدرت» به خودی خود «خیر» است یا «شرّ»؟ آیا «قدرت» سیاسی «شرّ»ی است که تا جای ممکن می‌باید از آن اجتناب کرد؟ یا «خیر»ی است که آن را نه برای «منفعت شخصی» بلکه برای «منفعت عمومی» می‌باید خواست؟ چه انسان یا انسانهایی را شایسته داشتن «قدرت» می‌شمریم؟ کسانی که اهل «اندیشه»اند یا «ثروت» و «زور»؟ آیا کسانی که خود را به «قدرت» آلوده نمی‌کنند، مردمانی عادلتر و پاکتر و حکیم‌تر از کسانی‌اند که خود را بدان آلوده‌اند؟ و سرانجام، چه راههایی برای نظارت بر «قدرت» و مهار آن در اختیار جامعه قرار دارد؟ آیا کسانی که «در قدرت»اند افرادی شایسته‌ترند یا کسانی که «بر قدرت»اند؟ آیا می‌توانیم «قدرت» را به کس یا کسانی واگذار کنیم و خود دل‌آسوده در پی خواسته‌های شخصی‌مان روان شویم؟ اینها پرسشهایی است که دست کم ۲۵۰۰ سال ذهن انسان متفکر را به خود مشغول کرده است و پاسخی که به آنها داده شده است نظامهای فکری و فلسفی و سیاسی متفاوتی را به وجود آورده است. در اینجا، البته، قصد آن نیست که به این پرسشها پاسخ داده شود، فقط می‌خواهیم یادآور شویم که وقتی از رابطه‌ «روشنفکران» و «قدرت» سخن می‌گوییم، خواه ناخواه پاسخی ناگفته و نیندیشیده یا گفته‌شده و اندیشیده برای هریک از پرسشهای بالا داریم. اما قبل از اینکه به این پرسش بپردازیم که «روشنفکران» چه «رابطه‌»ای با «قدرت» دارند، می‌باید ابتدا روشن کنیم که روشنفکران کیستند؟


۰

شماره: ۳۰۵
درج: سه شنبه، ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ | ۱:۱۰ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ | ۱:۱۰ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ما و دولتی که می‌خواست همه چیز را از هیچ شروع کند

از هنگامی که به نوجوانی قدم گذاشتم رفته رفته از تغییرهایی که در اطرافم در جریان بود بیشتر آگاه شدم. احساسم از وقوع چیزهایی خبر می‌داد که هنوز آماده پذیرفتن‌شان نبودم. زندگی دیگر مانند گذشته نبود و بسیار چیزها داشت تغییر می‌کرد. دوران خوش کودکی گذشته بود و من داشتم بزرگ می‌شدم و بسیاری آدمها یا چیزها همچون پدربزرگها یا مادربزرگها و دیگر بزرگترهای خانواده یا از این جهان رفته بودند یا داشتند می‌رفتند. وقتی ساواک، در سال ۵۴، دبیرستان‌مان (دبیرستان علوی مشهد) را تعطیل کرد احساس شومی از آینده به دلم نشست. دو سه سال بعد بود که توفان شروع شد.


۶

شماره: ۳۰۴
درج: يكشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۷:۳۲ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۷:۴۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • قرون وسطای ما عمرش چقدر می‌شه؟

سلام. نمی‌خواستم مزاحم شما بشم، ولی دارم می‌ترکم. بغض بزرگی تو گلوم گیر کرده، دلم می‌خواد خون گریه کنم. ما دیروز رفتیم که فقط حرفمون رو بزنیم. ما واسه حقی رفتیم که از آن ما بود، ولی نمی‌دونم دیدید یا نه که با ما چی کردن؟ من سگای وحشی گارد ویژه و مارمولکای لباس شخصی رو دیدم و دیدم که چطور زن و مرد بیگناه رو کتک زدن. من صورتهای پرخون رو دیدم. من شیطانهای خدانما رو دیدم که چطور یه ملت رو فریب دادن. من دیروز وحشت رو حس کردم و مرگ رو دیدم. کاش مرد بودم. اینو دیروز آرزو کردم، آن وقت دیروز تا آخرش می‌موندم. از بچه‌‌ هامون یکی رو دیدم. بدجور کتک خورده بود و الان نمی دونم حالش چطوره. نگران بقیه بچه‌هام هستم. به ما میگن برا چی می‌رین؟ اگه همه خفه شیم، اگه هیشکی کاری نکنه مجوز دادیم به این زالوها که بیشتر خون ما رو بخورن. دلم می‌خواد خون گریه کنم. روزنامه‌های امروز رو دیدین؟ نه خبری از اون همه اعتراض و نه اون همه خشونت، خفقان کامل. آیا مردن بهتر از این ننگ نیست؟ من دیگه نمی‌تونم خفه شم، مگه اینکه خودشون خفم کنن. بعد از این چی میشه؟ ملت از حق خودش می‌گذره یا نه؟ آیا دیروز ١۵ خرداد دیگه‌ای میشه واسه آینده؟ کاش امتحان نداشتم تا می‌رفتم بیرون. قرون وسطای ما عمرش چقدرمی‌شه؟


۰

شماره: ۳۰۲
درج: يكشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۲:۰۱ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۲:۰۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • نجات‌دهنده در گور خفته است؟

سلام. به وبلاگتان سر زدم. دیدم شما هم حال و روز ندارید. نمی‌شود برایتان کامنت گذاشت؟ چه اتفاقی دارد می‌افتد واقعاً؟ در حالی که همه خطوط ارتباطی بسته است، دوشبه که از بهت و وحشت خواب نداریم، سایتهای اصلی بکلی تعطیله. فیس بوک فیلتر شده و همگی مجبوریم به شیوه انسانهای اولیه اخبار را با چت کردن یا ایما و اشاره پشت تلفن به گوش هم برسانیم، یکی از دوستانم بسختی کتک خورده و یکیشان گم شده و برای یکی دیگر چنان حادثه‌ تلخی اتفاق افتاده که از به یاد آوردنش حالم بد می‌شود، تلویزیون مثل یک بلای آسمانی هرچند لحظه یکبار سرمان نازل می‌شود و بیانیه‌های پوک اینها را درباره شیرین کامی ملت و خنثی شدن توطئه دشمنان تحویل می‌دهد، من از قضا در حال ترجمه این مقاله مفتش اعظم هستم! با خودم فکرکردم راستی راستی اگر همین لحظه پیامبری چیزی در همین پیاده‌روهای امیرآباد، به سبک سنگفرشهای شهر سویل اسپانیا! ظهور کند، وقتی کتک‌خورده و با صورتی متورم و تحقیرشده، او را پیش کاردینال اعظم ببرند، مفتش عزیزمان به او چه خواهد گفت؟:... خاموش باش و پاسخ مده. براستی اکنون چه می‌توانی بگویی؟ حق نداری کلمه‌ای به آنچه از قدیم گفته‌ای بیفزایی. مگر نه اینکه آن زمان گفتی آزادتان خواهم ساخت؟ اکنون این آزادمردان را دیده‌ای! ولی عاقبت به نام تو، ما، کار را به انجام رسانده‌ایم و با آزادی تو دست و پنجه نرم کرده‌ایم و اکنون دیگر دفترش بسته شده و کنار نهاده شده است. بگذار بگویمت که مردم امروزه بیش از پیش متقاعد شده‌اند که آزادی کامل دارند، با این همه آزادیشان را برای ما آورده‌اند و آن را فروتنانه مقابل‌مان نهاده‌اند. خوشبختانه به هنگام رفتنت کار را به ما وا گذاشتی. تو وعده داده‌ای، با کلامت مبنا گذاشته‌ای، به ما حق پیوستن و گسستن داده‌ای و البته حالا نمی‌توانی در اندیشه بازستاندش باشی. پس چرا آمده‌ای سد راهمان شوی...؟ می‌میرم که بدانم آن پیامبر کبود ومحترم چه پاسخی خواهد داد.

پیوست:

۱. مع الوصف بر خود فرض می‌دانم همینجا از کاراکتر عظیم مفتش اعظم نوشته ایوان کارامازوف به خاطر این مقایسه عذرخواهی کنم! دست کم او به عمق آنچه می‌کرد و می‌گفت آگاه بود!

 ۲. باید اساسا در قیر داغ ذوب کنند این سی سال پر افتخا ر را.

* نویسنده این نامه دختری دانشجوست.


۰

شماره: ۳۰۱
درج: يكشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۲:۱۴ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۳:۵۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • عجب گافي کرد

احمدی‌نژاد عجب گافی کرد. از رهبری تشکر کرد برای اینکه «راه را باز کردند».


۰

اول<۷۰۷۱۷۲۷۳

۷۴

۷۵۷۶۷۷۷۸۷۹۸۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9