چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۷۰۷۱۷۲۷۳۷۴

۷۵

۷۶۷۷۷۸۷۹۸۰>آخر

: صفحه


شماره: ۳۰۰
درج: شنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ | ۱۱:۳۱ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ | ۱۱:۳۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • Everybody knows

وقتی حالم خوب نیست بیشتر به موسیقی گوش می‌دهم. این ترانه‌ی لئونارد کوهن از آن ترانه‌هایی است که شعرش را بسیار دوست دارم. مصرعهایی از آن واقعاً بی‌نظیر است. هر مصرعش می‌تواند یک شعار باشد. این دو مصرعش که شاهکار است به نظر من:

Everybody knows that the boat is leaking

Everybody knows that the captain lied

 

خب اگر بخواهید همه‌ی شعر رو بخونید در زیر می‌گذارم، آهنگش رو هم حتماً می‌توانید در اینترنت پیدا کنید. البته، گمون نمی‌کنم شما با او ناآشنا باشید..


۳

شماره: ۲۹۹
درج: شنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ | ۱:۵۳ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ | ۲:۰۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

Quam parva sapientia regit mundum
چه اندک خرد بر جهان فرمان می‌راند

  • پایان یک بازی

هگل جمله‌ی معروفی دارد که می‌گوید: «یکی از درسهایی که از تاریخ می‌توان آموخت این است که هیچ‌کس از تاریخ درس نیاموخته است». سخن هگل به واقعیتی دوگانه اشاره می‌کند. نخست اینکه، برخلاف آنچه متداول است و به افراد سفارش می‌شود از تاریخ درس بیاموزند، کسی از تاریخ درس نمی‌آموزد. دوم اینکه، اصلاً تاریخ در مقام علم چیزی برای درس گرفتن نیست، چون اصلا به معنایی تاریخ تکرار نمی‌شود. آنچه در این یکی دوهفته گذشت تا اینجایش برای من معلوم و مسلم بود، اما اینکه از امروز به بعد چه پیش می‌آید چیزی است که من نمی‌توانم پیش بینی کنم. من می‌توانستم دست یکی از حریفان را بخوانم و بگویم او چه کاری می‌خواهد انجام دهد، اما اینکه از امروز به بعد چه پیش می‌آید به این وابسته است که آن حریف دیگر چه می‌خواهد انجام دهد. ما اکنون وارد یک شطرنج سیاسی شده‌ایم که دیگر پایانش معلوم نیست. به هر حال، هر آغازی را پایانی است و آنچه امروز پیش آمد پایانی بود بر یک آغاز. از امروز باید به فکر آغازی دیگر بود. عصری بر ما تمام شد. عصری دیگر را آغاز کنیم. حجت بر ما تمام شد.


۳

شماره: ۲۹۸
درج: جمعه، ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ | ۱۰:۳۸ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ | ۱۰:۳۸ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • صندوق موازی

نیم ساعتی بود که در صف ایستاده بودم. خانمی میانسال آمد و به همه هشدار داد که در داخل ساختمان صندوق رأی برای «ریاست جمهوری» را در کنار صندوق رأی برای «مجلس خبرگان» گذاشته‌اند و فقط نوشته‌ی کوچکی در پایین این دو صندوق برای مشخص‌شدن‌شان گذاشته شده است که کمتر کسی به آن توجه می‌کند، به‌ويژه کهنسالان. در اینجا تقریباً هیچ کس برای انتخاب خبرگان رأی نمی‌دهد. او پس از اینکه به خانه رفته بود، در گزارشهای تلویزیونی دیده بود که در برخی حوزه‌ها بر روی این دو صندوق تابلوی نسبتاَ بزرگ و مشخصی گذاشته بودند. او دوان دوان از خانه آمده بود تا این را به همه بگوید. او خود دیده بود که برخی آرائشان را به اشتباه در صندوق خبرگان انداخته بودند. در صورت اشتباه مسلماً آراء بسیاری در اینجا باطل اعلام خواهد شد. واقعاً احمقانه است. آدم این همه تو صف بایستد بعد بخواهند رأی برای خبرگان بگیرند. کدام یک از این خبرگان خودش را به ملت معرفی کرده است که می‌خواهد از ملت رأی بگیرد؟ اینجا صف همچنان انبوه است و بعید می‌دانم که حتی تا ۱۲ شب هم تمام شود.


۰

شماره: ۲۹۷
درج: جمعه، ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ | ۵:۱۱ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ | ۵:۱۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • این قدر شلوغ بود که برگشتم

چنددقیقه‌ای است که از محل یکی از صندوقهای انتخاباتی نزدیک ‌خانه، یا بهتر بگویم نزدیکترین، برگشته‌ام. رفتم دبیرستان رسالت، در کوچه عدالت، خیابان ندا، چیذر. می‌تونم بگم تو این سی سال چنین صفی ندیده بودم. به صف نرسیده برگشتم. من و ایستادن در صف. با خودم که حساب کردم دیدم دست کم سه ساعتی باید تو صف باشم. تاکنون هرگز برای رأی دادن تو صف نایستاده‌ام. و اصولا عادت به انتظار کشیدن و ایستادن ندارم. از این بابت خیلی کم حوصله‌ام یا هرگز حوصله ندارم. یک دو سه ساعتی دیگر می‌روم یکی دوجای دیگر که احتمال می‌دهم خلوت‌تر باشند. به هر حال، ترجیح می‌دهم دو سه ساعتی راه بروم و به جایی برسم که خلوت باشد تا اینکه دو سه ساعت در صف بایستم، حتی اگر آن صف از مه‌رویان و شیرین دهنان نیز خالی نباشد. ولی می‌گم نکنه ملت را بی‌خودی علاف کرده باشند تا قید رأی رو بزنند؟ (این هم توطئه‌اندیشی به سبک ایرانی). هیچ بعید نیست.


۰

شماره: ۲۹۶
درج: چهارشنبه، ۲۰ خرداد ۱۳۸۸ | ۳:۳۱ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۰ خرداد ۱۳۸۸ | ۳:۳۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • و من شرّ غاسق اذا وقب

در فیلم «وقتی همه خوابیم» (۱۳۸۷) بهرام بیضایی دخترک خردسال قهرمان زن فیلم هر از گاهی از مادرش می‌پرسید: «مادر، لجن‌مال یعنی چی؟» و مادر هربار از شنیدن این کلمه برافروخته می‌شد و تا عمق وجودش می‌سوخت و نمی‌دانست این کلمه را چگونه برای دختر خردسالش معنا کند. این کلمه را او با تمام وجودش می‌فهمید، چون احساسش می‌کرد، با این همه کلمه‌ای دیگر برای بیانش نمی‌یافت. شاید برای او این کلمه اصلاً ترجمه‌پذیر یا معنا کردنی نبود. اما آدم وقتی آن قدر نگونبخت بوده باشد که عمری را در این جامعه گذرانده باشد، آن وقت گاهی نه تنها کلمه‌ی «لجن‌مال» بلکه کلمه‌ی «لجن» را بیش از هر کلمه‌ی دیگری برای توصیف محیط و فضا و آدمهای دور و برش رسا خواهد یافت. برای درک این فضا فقط باید کمی تا قسمتی «آدم» بود تا فهمید، وگرنه بسیاری چنان با این لجن خو گرفته‌اند که خود اکنون بخشی از این «لجن» فراگیرند.

حالم اصلا خوب نیست. ذهنم فلج شده است. آن‌قدر نشانه‌های بد می‌بینم و تأویل‌های بد دارم که نمی‌دانم بنویسم یا ننویسم. اصلا بوی خیر از این اوضاع نمی‌آید. هفته‌ی پیش «شیطان» را دیدم. تاکنون این قدر از نزدیک او را ندیده بودم. چهره‌اش را شناختم. مرا به یاد نقاشیهایی می‌انداخت که مسیحیان قرون وسطی از شیطان می‌کشیدند. نمی‌دانم چه می‌توان کرد. در تردیدم. خرداد، تیر، مرداد، شهریور. ماههای خوبی نیستند. همیشه بوی خون می‌دهند.

بسم الله الرحمن الرحیم. قل اعوذ برب الفلق، من شر ماخلق، و من شر غاسق اذا وقب، و من شرالنفاثات فی‌العقد، و من شر حاسد اذا حسد.


۰

اول<۷۰۷۱۷۲۷۳۷۴

۷۵

۷۶۷۷۷۸۷۹۸۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9