چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۷۵۷۶۷۷۷۸۷۹

۸۰

۸۱۸۲۸۳۸۴۸۵>آخر

: صفحه


شماره: ۲۷۵
درج: چهارشنبه، ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ | ۶:۴۷ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۱۶ بهمن ۱۳۸۷ | ۱۰:۵۵ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پی‌نوشت: «مسلمان» یا «محمدی»؟

دیروز دوست نادیده‌ای مطلبی در خصوص یادداشت قبلی من فرستاد که با کسب اجازه از خود ایشان آن را برای اطلاع دیگر دوستان در اینجا منتشر می‌کنم. از این دوست گرامی سپاسگزارم.

با عرض سلام. غرض از مزاحمت این که من یادداشت شما را درباره‌ی اصطلاح muhammadan خواندم و چند نکته به نظرم رسید که به اطلاع شما برسانم. 

اول این‌که به نظر می‌رسد این اصطلاح به جای صفت islamic هم استفاده می‌شده است. یعنی در بعضی از متون قدیمی‌تر به شکل muhammadanism برای دین محمد آمده است. همان‌طور که نویسنده‌ ویکی‌پدیا نوشته تا اواسط دهه شصت میلادی هنوز بعضی از این اصطلاح استفاده می‌کرده‌اند. جالب است که عنوان کتاب‌هایی که با این مشخصات می‌شناسم در دو دهه اخیر تغییر کرده است. مثلا کتاب بسیار معروف گلدزیهر Muhammedanische Studien به Muslim Studies ترجمه شده است. یا عنوان کتاب نه چندان قدیمی شاخت با نام The Origins of Muhammadan Jurisprudence که کتاب بعدی‌اش را با عنوان An Introduction to Islamic Law نوشته است.

اما در مورد این که چرا اسلام و مسلمانان را به این نام می‌خوانده‌اند به نظر می‌رسد که این به قیاس Christianity ساخته شده است. به خصوص با لحاظ کردن این‌که اولین آشنایی اروپاییان با اهل سنت بوده ‌است و در تسنن وزن شخصیت حضرت محمد بسیار بیشتر از ورژن‌های دیگر آن است. دوم این‌که اروپاییان قرآن را نوشته محمد می‌دانستند. من این استدلال به نظرم معقول‌تر می‌رسد. من این مطلب را در منبعی در مورد مسلمانان خوانده‌ام ولی متأسفانه یادم نمی‌آید که کجا بوده‌است. احتمالاً در این کتاب. من الآن به آن دسترسی ندارم ولی احتمال می‌دهم در این مورد آن‌جا خوانده باشم. در زبان فرانسه اما چیزی شبیه این ندیده‌ام چون آن‌ها به مسلمان musulman می‌گویند که برگرفته از مسلم عربی است. فرهنگ لاروس هم مدخلی به عنوان mahometan که به نظر نسخه فرانسه این واژه باشد ندارد.

مجید منتظرمهدی


۱

شماره: ۲۷۴
درج: يكشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۸۷ | ۲:۲۹ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۳ بهمن ۱۳۸۷ | ۲:۴۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

An das Göttliche glauben
Die allein, die es selber sind

هولدرلین


به آنچه خدایی‌ست، تنها آنانی ایمان دارند،
که خود نیز خدایی‌اند.[۱]

  • و محمد رسول‌الله: «مسلمان» یا «محمدی»؟

سالها قبل وقتی می‌دیدم که در متون انگلیسی مسلمانان را Mohammadans یا Muhammadists می‌نامند از خودم می‌پرسیدم که چرا اروپاییان مسلمانان را بدین نام می‌خوانند و حال آنکه مسلمانان خود چنین نامی بر خود نمی‌نهند؟ از آنجا که این نام را ابتدا بیشتر در آثار نویسندگان مارکسیست، از جمله ماکسیم رودنسون، دیده بودم گمان می‌کردم که آنان بر وفق نگرش خود چنین کاری می‌کنند، یعنی «اسلام» را ایدئولوژی می‌دانند. اما بعد دریافتم که نه، این استعمال عمومیت بیشتری دارد. سال پیش که کتابهای شریعتی را باز‌خوانی می‌کردم دیدم که چیزی شبیه به همین نکته توجه شریعتی را نیز جلب کرده بود. شریعتی در جایی درباره‌ی مارکسیسم و نقد آن گفته بود:


۴۵

شماره: ۲۷۳
درج: چهارشنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۷ | ۱۱:۲۲ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲ بهمن ۱۳۸۷ | ۱۱:۲۲ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • لینکلن جوان: مرد امید

دیشب نتوانستم از دنبال کردن مراسم تحلیف اوباما چشم بپوشم. اعتراف می‌کنم که بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. مدتها بود که به سخن یا گفتار هیچ سیاستمداری گوش نداده بودم. چه سخنرانی شگفت‌انگیزی بود. چه قدرتی در بیان، و چه انتخابی در کلمات وجود داشت. پاسداشت بزرگی از سنت و تاریخ، و هشیاری تاریخی و اجتماعی بزرگی در آن بود. خطابه‌ای حماسی بود. رئیس جمهورهای امریکا، از نیکسون تا بوش، همواره این تصور را در آدم به وجود می‌آوردند که نه مقام ریاست جمهوری مقامی مهم است و نه مردم امریکا انتخاب‌کنندگان هوشمندی. آخر چگونه می‌توان به ریاست کسانی همچون ریگان، در مقام ریاست جمهوری، یا شوارتزنگر، در مقام فرمانداری، نام «سیاستمداری» داد؟ با انتخاب چنین افرادی، همواره انتقادهای افلاطون از دموکراسی به خاطر می‌آمد. اما دیشب وقتی سخنرانی اوباما را شنیدم، واقعاً احساس کردم که سیاستمدار بودن و استاد دانشگاه بودن و سناتور بودن و روشنفکر بودن و «آدم» بودن را چطور می‌توان با هم جمع کرد. در بیان اوباما ذره‌ای از تظاهرهای فضل‌فروشانه‌‌ی مردی دانشگاهی وجود نداشت. نه به کسی می‌خواست چیزی یاد بدهد، و نه به کسی می‌خواست بگوید چیزی بلد است. خوب تهدید می‌کرد، خوب وعده می‌داد، خوب امید برمی‌انگیخت، خوب غرور می‌بخشید، خوب انتقاد می‌کرد، خوب تسکین می‌داد، خوب به اتحاد دعوت می‌کرد، بی‌ذره‌ای خودستایی و دیگرآزاری. از هیچ‌کس یا هیچ گروهی نامی نبرد. با این هم از همه چیز گفت و به همه کس تاخت، بی آنکه کسی را بیازارد، یا نفرتی برانگیزد. درسی بزرگ بود این سخنرانی. این خطابه‌ای است که هر دانش‌آموزی می‌باید بیاموزد:


۳۶

شماره: ۲۷۲
درج: شنبه، ۲۸ دی ۱۳۸۷ | ۱:۱۵ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۲۸ دی ۱۳۸۷ | ۱:۱۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «دزد» یا «انسان‌گرای تمام عیار»؟

امشب وقتی شنیدم دکتر فرهاد حکیم‌زاده به دلیل دزدی صفحاتی از نسخه‌های خطی کتابخانه‌ی موزه‌ی بریتانیا به دوسال زندان محکوم شد، تصمیم گرفتم چیزی را بنویسم که در ابتدای شنیدن این ماجرا از خاطرم گذشته بود. «عشق کتاب» هم مثل «عشق فیلم» یا «عشق کفتر» یا هر «عشق» دیگری دیوانگیهای خودش را دارد. و البته توجیهات خودش را هم. جوئل ل. کرمر در مقاله‌ای که با عنوان «تحقیقی مقدماتی در باب انسان‌گرایی در عصر رنسانس اسلامی» (به پیوست احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ص ۴۱۸، یادداشت ۵۰) منتشر کرده بود از نویسنده‌ای در باب خصوصیاتی که یک «انسان‌گرا» یا «ادیب» ممکن است داشته باشد نقل کرده بود: «‘انسان‌گرا’ (از جمله) کسی است که تصحیح‌های انتقادی را مزین به حواشی می‌کند و چنان شوقی به کشف نسخه‌های خطی دارد که از دریوزگی یا عاریه گرفتن یا دزدی آنها ابایی ندارد». او به این نویسنده استناد کرده بود:

E. K. Rand, Founders of the Middle Ages, New York: 1957, p. 102.

اگر «عشق» نتواند شخص را از انجام دادن عمل مجرمانه تبرئه کند، دست کم می‌تواند توضیح دهد که چرا شخصی بدون هیچ انگیزه‌ی مالی دست به سرقتی می‌زند که برای خود و هم‌میهنان سابقش می‌تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد.


۰

شماره: ۲۷۱
درج: سه شنبه، ۲۴ دی ۱۳۸۷ | ۱۰:۱۰ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲۴ دی ۱۳۸۷ | ۱۰:۱۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • قدرت يأس

دیروز که خواندم روزنامه‌ی «همشهری» به دلیل مصاحبه‌ای با داریوش (خواننده‌ی آهنگهای مردمی) از وزارت ارشاد اخطار گرفته است بی‌اختیار به یاد او افتادم و یکی دو ترانه از او که در سالهای نوجوانی بسیار دوست داشتم. در آغاز سالهای پنجاه ترانه‌ای از داریوش ورد زبان بسیاری از همسالان و همکلاسانم بود، البته آنهایی که بیشتر تمایلات روشنفکری داشتند: کوچه‌ی بُن بست. سُراینده‌ی این شعر ايرج جنتی عطایی بود. و شعر این ترانه چنین بود:


۰

اول<۷۵۷۶۷۷۷۸۷۹

۸۰

۸۱۸۲۸۳۸۴۸۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9