چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۸۰

۸۱

۸۲۸۳۸۴۸۵۸۶۸۷۸۸۸۹۹۰>آخر

: صفحه


شماره: ۲۷۰
درج: جمعه، ۲۰ دی ۱۳۸۷ | ۸:۱۲ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۰ دی ۱۳۸۷ | ۸:۱۲ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • کی می‌رسد زمستان؟

نه، انگار نه انگار. نیمه‌ی چله‌ی بزرگ است و هوا چنان بهاری و آفتابی است که همین امروز و فرداست که درختان شکوفه کنند: «نابهنگام بهارم که به دی می‌شکفم». البته، زمان خواجه نیز گویا چنان بهارهای نابهنگامی بوده است. می‌گویند که در برخی شهرهای اروپا دمای هوا به ۳۰ درجه زیر صفر رسیده است. ولی خدایی‌اش اگر یکی از آن برفها اینجا ببارد چه مصیبت عظمایی خواهد شد. یکی دو هفته پیش که برفکی بارید چه محشر کبرایی درست شد. برخی مسیرهای نیم ساعته را ملت ۵ ساعته رفتند. مشکل‌مان کم است که آب و برق هم نداشته باشیم. یادش به خیر زمستان. چه زمستانهای خوبی داشتیم، در آن سالهای دور. چه روزگار خوب و شیرینی بود. دوست دارم همه‌ی سالهای خوش ۴۵ تا ۵۸ را. و بعد از آن دیگر هیچ نبود.


۰

شماره: ۲۶۹
درج: سه شنبه، ۱۷ دی ۱۳۸۷ | ۲:۲۷ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۱۷ دی ۱۳۸۷ | ۲:۲۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پدران و دختران: پایان «تو باید»، آغاز «من می‌خواهم»

هایدگر جستار خود در باب «عصر جهان - ‌تصویر» را با این جمله آغاز می‌کند: «در مابعد‌الطبیعه در باب آنچه هست تأمل می‌شود و تصمیمی نیز دربارۀ ماهیت حقیقت اتخاذ می‌شود. مابعد‌الطبیعه بنیان عصری را پی می‌ریزد، یعنی از رهگذر تفسیر خاص آنچه هست و از رهگذر فهم خاص حقیقت، پایه‌ای برای آن عصر تدارک می‌بیند که [آن عصر] بر مبنای آن ذاتاً شکل می‌گیرد. این پایه بر تمامی پدیده‌هایی که وجه ممیزه‌ی آن عصرند تسلط دارد. از طرف مقابل، برای آنکه تأملی کافی در مورد خود این پدیده‌ها صورت گیرد، پایۀ مابعد‌طبیعی آنها باید خود را وانهد تا در آنها باز شناخته شود. تأمل، همان شجاعتی است که با آن حقیقت پیش‌فرض‌هایمان و قلمرو هدف‌هایمان را به چیزهایی بدل سازیم که از برای مورد پرسش قرار گرفتن سزاوارترین‌اند». (ترجمه‌ی یوسف اباذری، ارغنون، ۱۱ و ۱۲، پاییز و زمستان ۱۳۷۵، ص ۱.) هایدگر در ادامه‌ی جستار خود از ۵ پدیداری سخن می‌گوید که به زعم او می‌تواند آشکار‌کننده‌ی خصلتهای تاریخی عصر ما باشد: (۱) علم، (۲) تکنولوژی؛ (۳) زیباشناسی؛ (۴) فرهنگ؛ (۵) فقدان خدایان. هایدگر در خصوص پدیدار «پنجم» توضیح می‌دهد که مقصود او از فقدان خدایان «بی‌دینی» یا «الحاد» نیست، بلکه «عدم تصمیم‌گیری در مورد خدا و خدایان است». (همان، ص ۲).

پنجشنبه شب هفته‌ی گذشته که باز خواندم «دختری به خاطر مخالفت با ازدواج به آتش کشيده شد»: با خود اندیشیدم که چه توضیح فلسفی می‌توان برای این «پدیدار» یافت، اگر ما می‌توانیم تغییر یک عصر را در تغییر نگرش و رفتار انسانهای آن عصر بیابیم چگونه می‌توانیم پدیداری را تفسیر کنیم که چنین ویرانگر بر هر کوی و برزنی می‌وزد و قربانی می‌گیرد. به‌راستی این چه روحی است که اکنون در کالبد هر مرد و زنی دمیده شده است؟ مردمان امروز چه تفاوتی با گذشتگان کرده‌اند و این دگردیسی را چگونه می‌توان توضیح داد؟ اگر به سخن هایدگر باور داشته باشیم که «نیچه واپسین ارباب بزرگ مابعدالطبیعه در غرب» است و هیچ‌کس مانند او روح عصر نو را بیان نکرده است و نشناخته است، آن‌گاه شاید بتوانیم پی‌ببریم که چه چیزی در شُرُف وقوع است.


۰

شماره: ۲۶۸
درج: پنجشنبه، ۱۲ دی ۱۳۸۷ | ۱۰:۰۳ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۲ دی ۱۳۸۷ | ۱۰:۰۳ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • مادام بواری‌های عصر ما

برای من، اگر تصمیم بگیرم روزنامه بخوانم، مهمترین صفحه‌هایش صفحه‌های حوادث و ورزش و صفحه‌ی آخر است. شنبه و یکشنبه‌ی این هفته دو خبر در صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ی اعتماد برایم بسیار تکاندهنده بود: کودک دوساله قربانی یک عشق خونین شد؛ دختری برای فرار از ازدواج اجباری نامزدش را کشت. سالها درج چنین اخباری در روزنامه‌ها یا ممنوع بود یا اثری از آنها نبود. اوایل سالهای هفتاد را به خاطر می‌آورم که دوستی برایم از تعداد زیاد زندانیان متهم به زنا با محارم سخن گفت. سالهای بعد از ۷۶ خواندن این گونه اخبار دیگر چیزی عادی شده بود. چندسال پیش، گمان می‌کنم «شرق» بود که گزارش داده بود پدربزرگی از نوه‌اش به دادگاه شکایت کرده است: به جرم آبستن کردن دخترش — خواهرزاده و خاله. خبرنگار گزارش کرده بود که آن دو بی‌هیچ شرمندگی گفته‌اند که یکدیگر را دوست دارند و می‌خواهند بچه‌شان را نگه دارند. دیگر نفهمیدم بر سر این پرونده چه آمد. در این مملکت آن‌قدر خبر تکاندهنده هست که اخبار دیروز را به راحتی فراموش کنی. باری، گمان من بر این است که اینها «درد‌نشانه‌ها» (Symptoms)ی جامعه‌ی مایند. جامعه‌ی ما بیماری رو به مرگ است. و بی‌شک بزرگترین علتش هم نداشتن طبیب است. از «سفیه» چه کاری برای این جامعه ساخته است؟ خب، به نظر شما علت اتفاق افتادن این چیزها در این جامعه چیست؟ چرا باید همسرکشی در رتبه اول جنايتهای خانوادگی باشد؟


۰

شماره: ۲۶۷
درج: دوشنبه، ۹ دی ۱۳۸۷ | ۱:۵۱ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۹ دی ۱۳۸۷ | ۱:۵۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • رویکردهای هرمنوتیکی به هنر اسلامی

بعد از ظهر سه‌شنبه ۱۰ دی ۸۷، ساعت ۱۶:۰۰، در «مرکز هنرپژوهی نقش جهان»، وابسته به فرهنگستان هنر، جنب پارک ساعی، درباره‌ی «رویکردهای هرمنوتیکی به هنر اسلامی» سخنرانی می‌کنم. چکیده‌ای از چیزی که می‌خواهم بگویم چنین است.


۰

شماره: ۲۶۶
درج: يكشنبه، ۸ دی ۱۳۸۷ | ۱۲:۵۲ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۸ دی ۱۳۸۷ | ۱۲:۵۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • امریکا امریکا

شب پنجشنبه به طور اتفاقی توانستم «امریکا امریکا» (۱۹۶۳) ساخته‌ی الیا کازان را با زیرنویس يونانی و صدای اصلی تماشا کنم. البته، نصفه نیمه. فیلم را شبکه‌ی یونانی αιδερ پخش می‌کرد. از ابتدای جوانی به دنبال تماشای این فیلم بودم، اما در سال ۵۸ فقط توانستم چاپ جیبی و قدیمی (گمان می‌کنم متعلق به آغاز دهه‌ی ۴۰) ترجمه‌ی ساعدی و براهنی را از داستان این فیلم به دست آورم و بخوانم. این فیلم بر اساس داستان بلندی به قلم خود کازان ساخته شده است. این داستان در آن سالها برایم گیرایی بسیار داشت. داستان خشونتهای قومی و دینی در ترکیه. میان یونانیها و ارمنیها و ترکها. مرگ و فلاکت و مهاجرت. و بعد حتی رؤیای از تهی سرشار امریکا. فیلمبرداری سیاه و سفید، مکانها و فضاها، صحنه‌ها، شخصیتها و گفت و گوها، بازیها، همه تحسین‌برانگیز بود. از فیلمی کلاسیک در سینما هیچ کم نداشت. در برخی صحنه‌ها به یاد سرگی آیزنشتاین می‌افتادم. کشتار ارمنی‌ها و یونانیها غم‌انگیز بود و کات کردن سوختن کلیسها به مناره‌ها و صدای مؤذنان روحم را می‌آزرد. این آسمان چه فجایع که به خود ندیده است.  از خود می‌پرسیدم که چه شده است که یونانیها در این ایام عید این فیلم را پخش می‌کنند؟ بعد متوجه شدم که ظاهرا این شبکه فیلمهای سیاه و سفید و قدیمی زیاد پخش می‌کند.

امروز که عکس جنازه‌های غزه را می‌دیدم از خود می‌پرسیدم که این فلاکت کی به پایان می‌رسد. تا به کی باید سزای این حماقت را پرداخت؟ آیا هنر می‌تواند کمکی بکند. این جنگ صلیبی را پایانی هست؟


۰

اول<۸۰

۸۱

۸۲۸۳۸۴۸۵۸۶۸۷۸۸۸۹۹۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9