يكشنبه، ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Sunday, 28 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۱۲۰۱۲۱۱۲۲۱۲۳

۱۲۴

۱۲۵۱۲۶۱۲۷۱۲۸۱۲۹۱۳۰>آخر

: صفحه


شماره: ۵۳
درج: سه شنبه، ۲۷ دی ۱۳۸۴ | ۸:۰۴ ب ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲۷ دی ۱۳۸۴ | ۸:۰۷ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • از مرگ ...

دوتن از دانشجويانم خواب ديده‌اند که «مرده»ام. يکی دختر است و يکی پسر. و هريک با يک هفته فاصله اين را به من گفته‌اند، يکی سه هفته قبل و ديگری هفته‌ی قبل. خب، اگر بخواهم در مقايسه سخن بگويم، تا اينجا هم از بسياری ديگر بيشتر زنده بوده‌ام. اما آيا «مردن» مرا می‌ترساند؟ می‌توانم بگويم که هم درباره‌اش بسيار انديشيده‌ام، چون بسيار تنها بوده‌ام، و هم هرگز چهره‌اش برايم ناآشنا نيست — چندباری تا نزديکش رفته‌ام، يا حس کرده‌ام به او نزديک شده‌ام. نمی‌توانم بگويم با آمدنش چيزهای بسياری را از دست خواهم داد، اما شايد با اندکی ديرتر آمدنش چيزهايی به دست آورم! به هر حال، می‌توان خواب «مرگ کسی» را ديدن به تأويل نيز سپرد. «مرگ» می‌تواند معنايی حقيقی و معنايی استعاری داشته باشد. آيا وقتی «مرگ کسی» را در خواب می‌بينيم، اين «مرگ» برای «او» اتفاق می‌افتد يا برای «ما»؟ يا برای هردو. مسلماً، اگر «مرگ» به معنای حقيقی رخ دهد، شخص هم «خودش» می‌ميرد، و هم شايد برای «ما» می‌ميرد — ما ديگر به او «دسترسی» نداريم. اما اگر «استعاری» باشد، شايد او فقط برای «ما»ست که می‌ميرد. من می‌توانم خواب «مرگ» خودم را بدين گونه تأويل کنم: يا قرار است که در آينده‌ای نزديک ازدواج کنم، يا قرار است از اين کشور بروم. شايد هم هردو؟ تا خدا چه خواهد!


۳۹۵۲

شماره: ۵۲
درج: يكشنبه، ۱۱ دی ۱۳۸۴ | ۳:۲۱ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۱ دی ۱۳۸۴ | ۳:۲۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پايان چله‌ی بزرگ

اين امريکاييها هرچی باشند، در يک چيز نظير ندارند: خوش‌بينی. گمان نمی‌کنم بتوان در فرهنگ امريکايی نويسنده يا هنرمند يا روشنفکری يافت که جهان را ماتمکده‌ای تصور کند که فقط با مرگ بتوان از آن گريخت يا در آن بتوان آدمهايی را يافت که آن قدر در خودشان فرو رفته باشند که جز بدبختی و ناليدن از سرنوشت و دشنام دادن به آفرينش کار ديگری ندانند. آسمان صاف آمريکا و خورشيد تابانش و زمينهای بکرش و ثروت فراوانش فرسنگها با آسمان ابری اروپا و دخمه‌های گوتيکش و زمينهای اربابی‌اش و تنگدستی پابرهنگانش فاصله دارد، ديگر چه برسد به جهان شرق با همه‌ی قصه‌ها و غصه‌هايش. ديشب که فيلم «روز گراندهاگ» (يا «روز دوم فوريه» يا به قول خودم «اول چله‌ی کوچک» يا باز بهتر «پايان چله‌ی بزرگ»؛ اين يکی ديگر کاملاً تأويلی است) را در «سينما ۴» ديدم، آن قدر خنديدم و شاد شدم که بر هرچه ذوق امريکايی است آفرين گفتم. فيلمنامه‌ی اين فيلم واقعاً شاهکار است.

از اولين باری که اين فيلم را ديده بودم سالها می‌گذشت — حالا شايد می‌بايد گفت روی نوارهای منسوخ «ويدئو» وی اچ اس، و گاهی با آن کيفيتهای بد صدا و تصوير، در نتيجه‌ی روگرفتهای غيرقانونی و چنددست گشته. اما بالاخره دنيا به يک حال نمی‌ماند و ديدن آنچه زمانی جُرم بود، و اگر آدم را با يکی از همين فيلمها می‌گرفتند کلی برايش دردسر درست می‌شد (البته هنوز هم می‌توانند با همين فيلمهايی که از تلويزيون نشان داده می‌شود نيز برای آدم درد سر درست کنند!)، حالا به راحتی از سيمای ۴ هم پخش می‌شود. البته ديدن فيلم با زبان شيرين فارسی چيز ديگری است، هرچند از تلويزيون دولتی پخش شود.          


۶۳۶۷

شماره: ۵۱
درج: شنبه، ۳ دی ۱۳۸۴ | ۱۲:۰۳ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۳ دی ۱۳۸۴ | ۲:۱۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

ساغر ما که حريفان دگر می‌نوشند
ما تحمل نکنيم ار تو روا می‌داری

حافظ

  • تحمل، رواداری، مدارا، ...

يکی از مشکلاتی که ترجمه در هر زبانی به وجود می‌آورد رواج معادلهای متعدد و فراوان از يک اصطلاح در «زبان مقصد» است. مثلاً، برای اصطلاحی مانند “tolerance” يا “toleration” در زبان انگليسی و ديگر زبانهای اروپايی، مترجمان فارسی از اين معادلها استفاده کرده‌اند: تساهل، تسامح، تساهل و تسامح، مدارا، رواداری، بردباری، شکيبايی و بالاخره تحمل. اما می‌توان پرسيد، گذشته از اينکه چگونه ممکن است همه‌ی اين معادلها برای يک «واژه» درست باشند، ما چه معياری برای تشخيص درستی «اين» واژه يا «آن» واژه در اختيار داريم و مترجم به چه دليل بايد اين يکی يا آن يکی را ترجيح دهد. من تنها معادل «تحمل» را برای “tolerance” و “toleration” درست می‌دانم و در مقاله‌‌ی مستقلی که خواهم نوشت برای آن استدلال خواهم کرد، البته سالها قبل نيز بحثی مقدماتی از اين مسأله کردم — رجوع شود به: «تسامح و تساهل/تحمل». در زمستان سال گذشته ترجمه‌‌ای منتشر کردم با عنوان «عيب تحمل»، اکنون می‌توانيد آن را در همين جا بخوانيد.


۴۳۸۶

شماره: ۵۰
درج: جمعه، ۲ دی ۱۳۸۴ | ۱:۴۵ ق ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲ دی ۱۳۸۴ | ۱:۴۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • در مجلس روحانيان

آخوندها بر دو دسته‌اند: خوب و بد. حد وسط هم ندارند. خوبهاشان خوش‌خُلق و صميمی و بی‌تکلف و مهربان و متواضع‌اند و بدهاشان بدخُلق و عبوس و پرتکلف و بيرحم و متکبرند. من ديشب مهمان دسته‌ی اول بودم. آقای نورانی، از طلاب مهربان و باصفای دوره‌ی کارشناسی، جمعی از استادان و همکلاسان خود را ديشب مهمان کرد و در پذيرايی از روی گشاده و کلام دلنشين و طعام لذيذ دريغ نداشت. از اينکه چند ساعتی توانستم در خدمت استادان گروه فلسفه‌ی دانشگاه مفيد و برخی از استادان ديگر گروههای آن دانشگاه، از جمله گروه اديان و عرفان، باشم بسيار به خود می‌بالم. از ميان اين جمع فقط من و بيژن عبدالکريمی و آقای دکتر موسوی غيرروحانی بوديم و البته بسياری از دانشجويان نيز غيرروحانی بودند، اما من در اين جمع هيچ احساس غريبی نکردم و هم از مصاحبت و گفت و گو با دوستان لذت بردم و هم از سفره‌‌آرايی و کدبانويی همسر باسليقه‌ی ميزبان و غذاهای خوش طعم و لذيذش. خداوند به سفره‌ی ايشان برکت دهد و سلامتی و بهروزی و صفای باطن را به همه‌ی ما ارزانی کند.      


۴۳۸۴

شماره: ۴۹
درج: يكشنبه، ۲۷ آذر ۱۳۸۴ | ۱:۰۸ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۷ آذر ۱۳۸۴ | ۱:۰۸ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • تبريک شصت‌سالگی

خب، چنان که مورخان عصر نو می‌گويند سنت حسنه‌ی گرفتن جشن تولد را هم بايد يکی از واردات فرهنگ غربی و زاده‌ی رشد طبقه‌ی متوسط شمرد. قرنها زندگی رنجی بود که می‌بايد تحمل کرد تا «نجات» فرا رسد. اديان رستگاری زندگی را «مکافات» انسان می‌شمردند و چگونگی «رستن» از اين جهان را تعليم می‌دادند. اما، با طلوع عصر جديد و فراهم شدن «لذت» زندگی برای انبوهی از مردم، امروز بدترين چيزی که ممکن است کسی به آن بينديشد «مرگ» است. «مرگ»، امروز، «ضايعه»ای است که همه می‌کوشند آن را هرچه بيشتر به تأخير اندازند، و حتی تا حد امکان از يادآوری آن نيز بگريزند. باری، من گرچه خودم هرگز جشن تولد نداشته‌ام و نخواهم داشت، از جشن تولدهای ديگران بسيار شادمان می‌شوم، به‌ويژه اگر جشنی نيز برپا کنند و مرا هم دعوت کنند. بنابراين، شصتمين سال تولد دوتن از انديشه‌وران و نويسندگان فلسفی کشورمان دکتر سروش و دکتر طباطبايی را به آنان و به خانواده‌های ارجمندشان و نيز هواداران و پيروان‌شان شادباش می‌گويم و برای آنان طول عمر و عزت و آزادی و شکوفايی هرچه بيشتر آرزو می‌کنم. بادا که به آنچه آرزو دارند هرچه زودتر دست يابند. آمين يا رب العالمين.


۴۳۴۴

اول<۱۲۰۱۲۱۱۲۲۱۲۳

۱۲۴

۱۲۵۱۲۶۱۲۷۱۲۸۱۲۹۱۳۰>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / يكشنبه، ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9