دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Sunday, 28 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<

۹۱

۹۲۹۳۹۴۹۵۹۶۹۷۹۸۹۹۱۰۰۱۰۱>آخر

: صفحه


شماره: ۲۲۰
درج: شنبه، ۳۱ فروردين ۱۳۸۷ | ۳:۲۱ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۳۱ فروردين ۱۳۸۷ | ۳:۲۴ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ویرگولهای زیادی

یکی از چیزهایی که چشم مرا در هنگام خواندن نوشته‌های بسیاری کسان آزار می‌دهد ویرگولهای زیادی متن است که نه تنها مانند میخ چرخهای چشم مرا در هنگام دویدن بر روی کلمات پنچر می‌کنند بلکه مجبورم می‌کنند چند بار عقب و جلو بروم تا بفهمم نویسنده واقعاً چه می‌خواهد بگوید. اما بدتر از اين وقتی است که می‌بینم همین بلا بر سر نوشته‌های خودم نیز آمده است، به لطف دوستان روزنامه‌نگاری که لازم دیده‌اند نقطه‌گذاری یا رسم‌الخط نوشته‌ی مرا اصلاح کنند! خدا را شکر اکنون شغل جدیدی، که پیشترها به اهتمام انتشارات امریکایی فرانکلین در ایران پا گرفت و منشأ تحولی بسیار در صنعت نشر ایران شد، و بعدها «مرکز نشر دانشگاهی» نیز بدان ادامه داد، جایگاه به رسمیت شناخته‌‌شده‌ای يافته است: ویراستار. بله، اما وای به وقتی که ویراستار فقط اسمش ویراستار باشد و عملاً دیکتاتوری باشد که همه‌ی دم و دستگاه حامی خود را نیز در پشت سر داشته باشد و آدم مجبور باشد یا رضایت بدهد که نوشته‌اش به میل ایشان منتشر شود، و تا مدتها شرمسار نوشته‌ی خود باشد، یا نوشته‌اش را به جایی بدهد که یا ویراستار نداشته باشد، يا ویراستارش آدم باشد. باری، غرض از همه‌ی اینها چه بود؟ امروز که داشتم نوشته‌ی این خانم دکتر جوان و اخمو و عصبانی را می‌خواندم بدجوری چشمهایم آسیب دید: امر شخصی، سیاسی است. بله، درست می‌بینید ایشان لازم دیده‌اند که میان «نهاد» و «گزاره» با ویرگول فاصله‌ای بگذارند تا حتماً خواننده راحت‌تر جمله را بخواند! اما جالب توجه این است که نوشته‌شان را با معادل انگلیسی همین جمله آغاز کرده‌اند: «Personal is political. می‌بینید؟». خب، البته سهواً The از ابتدای جمله افتاده است، اما وقتی آدم این جمله‌ی انگلیسی را می‌بیند، می‌تواند از خودش بپرسد که چطور ممکن است ما «ویرگول» و دیگر علائم نقطه‌گذاری را از اروپاییان آموخته باشیم، اما آن قدر در مصرف آنها اسرافکار باشیم که فقط گویی یک جعبه میخ دست‌مان داده‌اند تا در میان متن بپاشیم؟ دست کم مقایسه‌ای می‌توانست روشن کند که برای جمله‌ای سه‌کلمه‌ای به گذاشتن ویرگول نیاز نیست: چگونه می‌شود صفتی را به چیزی نسبت داد، وقتی میان آنها ویرگولی گذاشته‌ایم؟ برخی دوستان نویسنده گمان می‌کنند هرجا که توقفی در خواندن پیش می‌آید یا سکون و مکثی اتفاق می‌افتد نیاز به «ویرگول» است. اما این تصور نادرست است و نه تنها غلط، بلکه در جمله‌های طولانی اصلا می‌تواند خواندن و فهم را دچار مشکل کند.

باری، شاید بهتر باشد دست کم از دانشجویان ارشد و دکترای‌مان که رساله می‌نویسند و فردا آموزگار و مترجم و نویسنده می‌شوند و یا اداره‌ی نشریه یا سایتی را به عهده می‌گیرند توقع داشته باشیم، در کنار آموختن زبان انگلیسی و خواندن کتابهای دشوار، کمی هم به جزئیات فنی خواندن و نوشتن توجه کنند. اینها هم چیزهای بدی نیست. اما راستی چه کسی می‌خواهد یا می‌تواند این چیزها را آموزش دهد یا بیاموزد؟ و چرا؟ این هم چند متن درباره‌ی معنا و مفهوم این جمله به زبان اهل فن:


۶۳۰

شماره: ۲۱۹
درج: دوشنبه، ۲۶ فروردين ۱۳۸۷ | ۳:۱۶ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۳۱ فروردين ۱۳۸۷ | ۱۲:۴۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • آیا «نقاش دینی بی‌معنی است؟»

امشب داشتم این مطلب رامین جهانبگلو را می‌خواندم: «روشنفکر دینی مثل نقاش دینی بی‌معنی است». من وقتی برخی صحبتهای رامین را درباره‌ی روشنفکری می‌خوانم متعجب می‌شوم، چون واقعاً نمی‌دانم برای سخنانش جز خودش به چه کسی یا چه چیزی می‌تواند ارجاع دهد؟ او عادت دارد بگوید: «به نظر من روشنفکر در حقیقت ...»؛ « فکر می‌کنم که شما نمی‌توانید درباره‌ی روشنفکری دینی صحبت بکنید، والا مجبور هستید درباره‌ی نقاش دینی یا پیانیست دینی هم صحبت بکنید که بی‌معنی است اصلا. یعنی چه که یک کسی نقاش دینی است؟».


۳

شماره: ۲۱۸
درج: يكشنبه، ۱۸ فروردين ۱۳۸۷ | ۱:۳۱ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۱۸ فروردين ۱۳۸۷ | ۱:۳۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پاسخ دوستم به نقد دوست (١)

سلام دوست من

کار بسیار خوبی کردی که ننشستی جواب مرا بدهی. اصلاً مگر "خوشتر از عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ؟" و به قول همان حافظ، تو لاف عقل می زنی این کارها کی کنی.

اما بر خلاف تو که ترجیح می‌دهی ابتدا به مقدمه‌ی نامه‌ام نپردازی، و شاید دست آخر هم این کار را نکنی، من نه تنها به مقدمات سخنت میپردازم بلکه صبر میکنم و اگر دست آخر هم به آن مقدمهام نپرداختی، به این نپرداختنت هم میپردازم. اما چند نکتهی مقدماتی (به دو معنا):


۱۴

شماره: ۲۱۷
درج: پنجشنبه، ۱۵ فروردين ۱۳۸۷ | ۱۲:۵۷ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۱۵ فروردين ۱۳۸۷ | ۱۲:۵۷ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • پاسخ به نقد دوست (۱)

دوست من. این یکی دو روز حیفم آمد که زیاد بنشینم پشت این دستگاه. هوا فرحبخش بود و دلم بی‌قرار. آن مقداری هم که نشستم در جست و جوی «شاهد» بود. بالاخره، بهار است و هر بهار میل به داشتن «رومنس» در من بالا می‌رود! این بود که نشستم به تماشای «فانوسی دریایی». و اما برویم سراغ بحث خودمان. همان طور که قبلا هم در جایی دیگر گفته بودم، قبل از اينکه بحث «روشنفکران» در ایران بالا بگیرد، حدود ده دوازده سالی پیش، طرحی برای ترجمه‌ی مقالاتی درباره‌ی روشنفکران در دست داشتم. بنابراین، نیازی نداشتم جست و جوی بسیاری بکنم یا چیزی بخوانم تا مطلبی درباره‌ی «روشنفکران» بنویسم. خب، اکنون یک ضرری که این نامه‌ی شما ممکن است به من بزند این است که من پیش از وقت منابع خودم را لو بدهم. اما باور کن در این چندسالی که بسیاری از نامداران روشنفکری این سرزمین درباره‌ی «روشنفکری» داد سخن داده‌اند حاصلش برای من جز تأسف عمیق از نادانی و بیباکی ایشان نبوده است! خب، شاید حالا انگیره‌ای پديد آمده باشد که سعی ‌کنم این طرح را هرچه زودتر به انجام برسانم.

من ترجیح می‌دهم که ابتدا به مقدمه‌ی نامه‌ات نپردازم، و شاید دست آخر هم این کار را نکنم، و يک راست به سراغ پرسشهایی بروم که مطرح کرده‌ای. از تعریف «روشنفکر» آغاز کنیم. دوست من، نوشته‌ای:

۱. کاش دست کم به مدخل روشنفکر در «ویکی‌پدیا» نگاهی می‌کردی و می‌دیدی که آن تعریف "معیار"ت چقدر آب برمی دارد. در آن صورن ممکن بود اینقدر سردستی تبارشناسی روشنفکری را به عالمان دین نمی‌رساندی.

۱) دوست عزیز، کاش این قدر زود در قضاوت عجله نمی‌کردی و این احتمال را می‌دادی که من، بعد از ۲۲ سال کار (آن هم در جاهایی مانند «مرکز نشر» و «دایرة‌المعارفها»)، این قدرم عقل يا دست کم تجربه هست که چهارتا منبع اصلی ببینم و بعد چیزی بنویسم یا بگویم، آن هم منبعی مانند «ویکی‌پدیا»، که این همه راحت دم دست است! و در این صفحه هم کم به آن ارجاع نداده‌ام! خب، موافقی همین تعریف به زعم شما معیار «ويکی‌پدیا» را بررسی کنیم. این تعریف می‌گوید:


۱۳

شماره: ۲۱۶
درج: دوشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۸۷ | ۱:۴۹ ق ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۲ فروردين ۱۳۸۷ | ۱:۵۲ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • نقدی بر «سگها و گرگها»

امروز صبح از دوستی گرامی و عزیز، يادگاری از دوران «مرکز نشر دانشگاهی»، که اکنون شاید ده سالی است در کشوری دوردست مقیم است، نامه‌ای دریافت کردم در نقد يادداشتی که درباره‌ی «روشنفکران» و «دانشگاهیان» نوشته بودم. این دوست گرامی، گرچه مهندس بود و اکنون دکتر مهندس است، اما از اهل ادب و قلم است و در شعر و داستان‌نویسی و تاریخ و کتابشناسی و خلاصه تاریخ فکری و روشنفکری از آگاهان و صاحب‌نظران است و علاوه بر آن مترجمی توانا در ترجمه‌ی متون علمی و فنی و مهندسی است و جوایزی نیز دریافت کرده است. به خواست خودش نام او را ذکر نمی‌کنم، گرچه شاید برخی از دوستان مشترک به قراین نام او را دریافته باشند، و يادداشت او را می‌آورم و پاسخ به اين یادداشت را برای فردا می‌گذارم. از این دوست گرامی و عزیزم سپاسگزارم و از هر  دوست و خواننده‌ی شناخته و ناشناخته و دیده و نادیده‌ی دیگری که مشتاق شرکت در این بحث باشد دعوت می‌کنم نظر خود را برای من بفرستد تا در همین جا منتشر کنم.


۱

اول<

۹۱

۹۲۹۳۹۴۹۵۹۶۹۷۹۸۹۹۱۰۰۱۰۱>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9