چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳ | 
Wednesday, 30 October 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۴۵۴۶۴۷۴۸

۴۹

۵۰۵۱۵۲۵۳۵۴۵۵>آخر

: صفحه


شماره: ۴۴۱
درج: پنجشنبه، ۲ مهر ۱۳۹۴ | ۱:۳۱ ب ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۲ مهر ۱۳۹۴ | ۱:۴۱ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • ایفی‌گنیا

قربانی کردن فرزند در مقام پرداخت کفارۀ گناه یا بخشیدن هدیه به خدایی خشمگین برای طلب باران و نجات قوم یا برای رسیدن به قدرت یا ثروت یا حفظ آن رسمی رایج در تاریخ بشر بوده است، دست کم از عصر انسان نئاندرتال، اما طلب قربانی از دوست برای اثبات دوستی گویی تنها با خدای ابراهیم است که آغاز می‌شود! تراژدی «ایفی‌گنیا»ی یونانی، که این روایت سینمایی مایکل کاکویانیس از آن را بسیار می‌پسندم، از جهتی، همچون ماجرای ابراهیم، نوید عصری جدید در تاریخ انسان است: خدایان همچون اعصار پیش از تاریخ هنوز از انسان قربانی انسانی می‌خواهند، اما گویا دیگر می‌خواهند اعلام کنند که عصر قربانی کردن انسان سپری شده است. خدایان یونانی «ایفی‌گنیا» دختر آگاممنون را به کفارۀ کشته شدن آهویی به دست سربازانش در حریم معبد از او به عنوان «قربانی» می‌گیرند، اما دخترش را نمی‌کشند، و البته رسمی جدید نیز اعلام نمی‌کنند! خدای ابراهیم گویی هنوز رابطۀ انسانوار با خدا را می‌پذیرد، اما رسم را اندکی تغییر می‌دهد و قربانی کردن حیوان را به جای انسان رسم می‌کند. عمل ابراهیم نوعی تغییر سنت با خود سنت است. سنتی هزاران ساله در قربانی کردن انسان به قربانی کردن حیوان تغییر می‌یابد. اما «قربانی» همچنان پابرجاست، چون در هر رابطۀ دوستانۀ انسانی «بخشش»، «گذشت» و «فدا کردن خود» اصل است. نمی‌توان کسی دیگر را دوست داشت و همچنان «خود» ماند و از «خود» نگذشت.


۰

شماره: ۴۴۰
درج: چهارشنبه، ۲۵ شهريور ۱۳۹۴ | ۹:۳۹ ب ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۲۵ شهريور ۱۳۹۴ | ۹:۳۹ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • تفاوت کلمات «زیبا»، «خوشگل»، «قشنگ» و ...

تصور کنید فرزندتان، دانش‌آموزی یا دانشجویی، در درس فلسفۀ هنر یا در زبان و ادب فارسی، از شما بپرسد: «زیبا و خوشگل و قشنگ با هم چه فرقی دارند؟ به چه کسی یا چه چیزی می‌گوییم زیبا یا خوشگل یا قشنگ؟ چه پاسخی می‌دهید؟ می‌گویید فرقی ندارند! اگر فرقی ندارند، پس چرا سه تا کلمه داریم که با هم هیچ فرقی ندارند؟ در جهان زبان هیچ دو کلمۀ به‌ظاهر مترادفی معانی کاملاً یکسانی ندارند. هریک از آن کلمات چیزی را بیان می‌کند که آن دیگری از بیان آن ناتوان است. باری، شاید بدانید و پاسخ دهید و شاید ندانید و خودتان در دم چیزی به هم ببافید و پاسخ فرزند یا دانشجویتان را بدهید، اما اگر ندانید و واقعاً بخواهید بدانید به کجا رجوع می‌کنید؟ آیا در زبان فارسی منبعی هست که تفاوت این کلمات و جای درست هرکدام از آنها را در هنگام توصیف برای شما روشن کرده باشد؟ فرهنگ‌های لغت، چه فارسی و چه هر زبان دیگری، معمولاً مجموعه‌ای از مترادف‌ها را نام می‌برند تا شما از روی یکی که شناخته‌تر است به معنای آن دیگری پی‌ببرید، یا دربارۀ آن کلمه چند جمله نقل می‌کنند تا شما خود دریابید که این کلمه در چه جملاتی به کار رفته است و در آن جمله چه معنایی دارد، اما روشن نمی‌کنند که مثلاً «زیبا» با «خوشگل» و «قشنگ» چه فرقی دارد، اگر اصلاً فرقی داشته باشند، و هرکدام را در کجا و برای چه کسی یا چه چیزی باید به کار برد و آیا اصلاً قاعده‌ای برای این کاربردها وجود دارد؟ یا، اصلاً، زبان فارسی یا مادری‌تان به کنار، می‌خواهید زبانی خارجی بیاموزید، می‌بینید در هر زبانی چندین کلمۀ مترادف هست برای اینکه کسی را به صفت خاصی توصیف کنید، اما هرکدام از آنها را کی و کجا و برای چه کسی باید به کار برد تا به‌درستی تأثیر دلخواه را پدید آورد و مسخرۀ مخاطب نشد یا بدفهمی پدید نیاورد؟ بنابراین، از خود می‌پرسید معنای درست و دقیق هرکدام چیست و برای هر موقعیتی از چه کلمه‌ای باید استفاده کرد؟ آیا فرقی نمی‌کند به کسی بگوییم: زیبا، خوشگل، خوش‌قیافه، خوش‌اندام، خوش‌هیکل، خوشپوش، خوب‌روی، ماه‌روی، قشنگ، ناز، جذاب، گیرا، خوش بر و روی، تو دل برو، هوس‌انگیز، شهوت‌انگیز، تیکه، لعبت، جیگر...؟ آیا هرکدام از این کلمات نباید چیزی خاص را در موضوع توصیف ما به‌درستی وصف کنند و فقط برای اشاره به همان خصوصیت به کار بروند، بی‌آنکه بدفهمی پدید آورند یا گزاف‌گویی جلوه کنند، یا سخنی کاملاً پرت و بی‌ربط به نظر آیند؟


۲

شماره: ۴۳۹
درج: سه شنبه، ۲۴ شهريور ۱۳۹۴ | ۳:۴۷ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲۴ شهريور ۱۳۹۴ | ۱۲:۴۸ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «مسند قضاوت» یا «کرسی قضاوت»: دربارۀ ترجمۀ عنوان فیلم «لقمین»

امشب در جایی گزارشی از جشنوارۀ ونیز ۲۰۱۵ می‌خواندم که دیدم نویسنده عنوان فیلم L’Hermine (در انگلیسی عنوان این فیلم را تغییر داده‌اند و ترجمه کلمه به کلمه نکرده‌اند) را «ردای قاضی» ترجمه کرده است. این عنوان به صورت لفظی درست است اما معنا و دلالت استعاری آن را نمی‌رساند! چرا باید به «ردا» یا «قبا»ی قاضی اشاره کرد؟ «اقمین» (در انگلیسی: ermine)، یا «قاقُم» به فارسی، نام حیوانی است از تیرۀ راسوها که مانند سمور از پوست آن برای تزیین یقۀ لباس یا پالتو استفاده می‌کنند. از آنجا که این پوست گرانقیمت است، کسانی که از آن استفاده می‌کنند نشان می‌دهند که موقعیت و منزلت اجتماعی بالایی دارند. از همین رو، نام این حیوان و پوست آن و کسی که لباسی از پوست این حیوان می‌پوشد به یک نام نامیده می‌شوند، با این تفاوت که در معنای مجازی یا استعاری نام این حیوان یا اشاره است به «اعیان» و «اشراف» یا «مسند» و «کرسی» قضات. معنای لفظی این اصطلاح، در واقع، «ردای قضاوت» است نه «ردای قاضی»، چون قاضیان نیز در هنگام نشستن بر کرسی قضاوت قبایی آراسته به پوست همین حیوان بر تن می‌کنند که نشان دهندۀ «مقام» و «جایگاه رسمی» آنهاست. بنابراین، عنوان مفهوم این فیلم در زبان فارسی، چون ما از «ردای قضاوت» سخن نمی‌گوییم، می‌شود «مسند» یا «کرسی قضاوت»، چنانکه در ایتالیایی نیز به این حیوان ermellino می‌گویند، و معنای استعاری آن اشاره است به carica di giudice یا «مسند»، «مقام» و «کرسی» قضاوت.


۰

شماره: ۴۳۸
درج: يكشنبه، ۲۲ شهريور ۱۳۹۴ | ۷:۴۰ ب ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۲ شهريور ۱۳۹۴ | ۷:۴۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • آخرین فیلم ملویل: «سرکار»

دیشب آخرین فیلم ژان پی‌یر ملویل را می‌دیدم، با عنوان: Un Flic. نام فیلم را نمی‌توان با همۀ بارهای معنایی‌اش به فارسی ترجمه کرد. «فلیک» معادل «کاپ» در انگلیسی است، نامی برای افسران پلیس که عامۀ مردم یا تبهکاران به آنها داده‌اند، با این تفاوت که در زبان فرانسه این نام در نزد تبهکاران به معنای «خوک» (آدم کثیف) نیز هست! آجان (که خودش همان «آژان» فرانسوی به معنای «مأمور» است) و پاسبان این بارهای معنایی را منتقل نمی‌کنند. شاید «محتسب» معادلی بهتر باشد، با بارهایی که در ادییات فارسی یافته است. به هر حال، «سرکار» را در اینجا از همه مناسب‌تر دیدم. فیلم محصول ۱۹۷۲ است و ملویل هم یک سال بعد از آن در ۵۷ سالگی در اثر حملۀ قلبی درگذشت. این فیلم را نمی‌توان از بهترین کارهای او شمرد، اما باز هم دلمشغولی‌های او در آن هویداست: تبهکاران سخت تنها، علاقه‌مند به زندگی پرزرق و برق، بیزار از زندان و گشوده به روی مرگ در صورت انتخاب، و مهمتر از همه نه چندان بد یا بدتر از دیگران که بتوانی به‌راحتی محکوم‌شان کنی یا به آسانی دربارۀ آنها قضاوت کنی!

ملویل بعد از دو فیلم «سامورایی» (۱۹۶۷) و «دایرۀ سرخ» (۱۹۷۰) در «سرکار» (۱۹۷۲) سومین فیلم خود را با آلن دلون می‌سازد. اما او این بار به جای نقش «تبهکار» نقش «مرد قانون» و «بازدارنده از تبهکاری» را به دلون می‌دهد، نقشی که به نظر من اصلا به او نمی‌آید و او در ایفای آن کاملا ناتوان است. قهرمان اصلی این فیلم، برخلاف عنوان به ظاهر اصلی‌اش، همان تبهکاری است که با مأمور قانون دوستی دارد و اتفاقاً با دوست دختر او نیز روابط عاشقانه دارد. در این مثلث عشقی، تبهکار نیز دست بالا را در همراه کردن «دختر فتانه» با خود دارد. باری، چیزی که در این فیلم چشمگیر است «تبهکاری» مرد قانون است که رفتارش با تبهکاران یا متهمان و مجرمان خشن و زننده است. دست بزن دارد و از زدن سیلی به صورت زنان نیز شرم نمی‌کند! شاید عنوان فیلم از این جهت گویا باشد: تبهکار واقعاً کیست؟ بهترین صحنۀ فیلم در هنگام بازجویی از یکی از تبهکاران گرفتارشده به نمایش در می‌آید. صحنه‌ای که تبهکار در محاصرۀ مأموران و بازپرسان باید «حرف» بزند، با وجود آنکه خودش و دوستانش مطمئن‌اند که او حرف نمی‌زند! این را ملویل به ما نمی‌گوید و نشان نیز نمی‌دهد که او چگونه به حرف زدن واداشته می‌شود، اما وقتی مرد به سربازرس می‌گوید که «حرف نمی‌زند» و سربازرس به او می‌گوید که «مطمئنی»! ما می توانیم حدس بزنیم که او چگونه به حرف آمده است! بهترین صحنۀ فیلم پایان آن است. بازرس و همکارش در ماشین خود نشسته و در شانزه لیزه می‌رانند، هردو مغموم، ساکت و متفکرند. لحظاتی طولانی می‌گذرد و موسیقی حزن‌انگیزی که به گوش می‌رسد مرثیه‌ای برای مردی تبهکار و مرد قانونی است که هردو چندان فرقی با هم ندارند، اما یکی دست کم شجاع‌تر بود، چون هرطور که خواست زندگی کرد و مرگ را بر زندان ترجیح داد! و دومی شاید دارد به این فکر می‌کند که این چه زندگی است که او دارد؟ هردو می‌خواهند به هرقیمتی در کارشان موفق شوند، یکی در دزدی و دیگری در گرفتن دزد! در این میان، اخلاق و انسانیت و رحم و شفقت و نوعدوستی و هرچیز دیگری مانع است. تنها چیز مهم موفقیت در کار است. شاید همین است آن چیزی که ما را هرروز بیش از پیش بی‌احساس و بی‌عاطفه می‌سازد؟


۰

شماره: ۴۳۷
درج: دوشنبه، ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ | ۲:۲۶ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۱۶ شهريور ۱۳۹۴ | ۲:۲۶ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • آلن دلون در چهره‌ای مسیحایی!

چندی پیش در پشت شیشۀ مغازه‌ای عطرفروشی تصویری دیدم از مردی زیبا که ریشی چهره‌اش را پوشانده بود و به او جذابیتی گیرا داده بود. با خودم گفتم: «عجب مرد خوشگلی، با این ریش چه زیبا شده است، آدم را به یاد انبیاء و اولیاء فیلم‌های هالیوودی می‌اندازد! جان می‌دهد برای بازی در نقش عیسی مسیح یا فرانچسکو آسیزی!» و سپس به این فکر فرو رفتم که چطور صنعت و تبلیغ می‌تواند «مُد» بسازد و چطور می‌تواند یک چیزی را همه‌گیر کند بدون هیچ کُشت و کشتاری. طالبان و متعصبان دینی جهان اسلام چه زوری می‌زنند و چه جنایت‌ها می‌کنند تا برخی از رفتارهای سنتی را به مردم تحمیل کنند، و حال آنکه غرب چه راحت یا چیزی را مُد می‌کند یا با مُد همراه می‌شود.

چندی بعد که به جست و جوی نام این آدم بر آمدم با تعجب دریافتم که این مرد خوشگل کسی نیست مگر آلن دلون، در یکی از فیلم‌های دهۀ ۶۰ به نام «ماجراجویان» (۱۹۶۷). و باز دیدم که دیور تصویر دیگری را هم با آلن دلون برای تبلیغ همین عطر احتمالاً در همان سال‌ها کار کرده است، اما، این روزها که ریش مُد شده است یا مُدش کرده‌اند، رفته است به سراغ عکسی قدیمی و نسخه‌ای امروزی از آن ساخته است! آدم‌ها پیر می‌شوند و می‌میرند، اما تصویرها هرگز! بیهوده نبود که افلاطون گمان می‌کرد «ایده» (آیدوس/تصویر)ها فناناپذیرند!
...................
پ. ن. آدم خوشگل خوشگل است، هرکار که بکند، هرچه بپوشد، به او می‌آید؛ و بسیاری از او تقلید می‌کنند، بی‌آنکه بدانند آنچه برازندۀ کسی دیگر است، شاید برازندۀ آنان نباشد!


۲

اول<۴۵۴۶۴۷۴۸

۴۹

۵۰۵۱۵۲۵۳۵۴۵۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / چهارشنبه، ۹ آبان ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9