دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ | 
Monday, 29 April 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۸۹

۹۰

۹۱۹۲۹۳۹۴۹۵۹۶۹۷۹۸۹۹>آخر

: صفحه


شماره: ۲۲۵
درج: شنبه، ۷ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۹:۱۹ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۷ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۹:۳۴ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

یاد باد آنکه به اصلاح شما می‌شد راست
نظم هرگوهر ناسفته که حافظ را بود

  • نقد

خب، با «چشمان شعله‌ور» و «نگاه شعله‌ور» آغاز کنیم. نمی‌دانم شما چه حدسی زده‌اید. اما من حدس می‌زنم که «شعله‌ور» ترجمه‌ای برای “flame” باشد. ترجمه‌ی معمول برای این کلمه «شعله» است، اما این کلمه نیز مانند هرکلمه‌ی دیگری می‌تواند معانی متعدد حقیقی و مجازی داشته باشد: «برق»، «درخشش»، «از کوره در رفتن»، «ابراز شدید احساسات»، «شور»، «عشق»، «تب و تاب»، و حتی در زبان عامیانه، «عاشق». شما در تجربه‌ی شخصی خودتان وقتی به چشم کسی نگاه می‌کنید و در آن احساسی شدید می‌بینید چه چیزی می‌گویید؟ شعله‌های آتش؟ آیا تاکنون در توصیف چشمان کسی گفته‌اید: چشمانش شعله‌ور بود؟ شاید گفته باشید: چشماش آتیش داشت، اما نگفته‌اید چشمانش شعله‌ور بود؟ خب، شما احساس می‌کنید این صفت ابهامی برای شما به وجود می‌آورد: شعله‌ور بودن چیزی به معنای در آتش سوختن چیزی است. آیا چشمان یا نگاه شعله‌ور جز چشمان و نگاهی که در آتش می‌سوزند می‌تواند معنای دیگری در زبان فارسی داشته باشد؟ برای چنین کلمه‌ای جز همین کتاب یا همین دست ترجمه‌ها چه مرجع دیگری می‌توانید بیابید؟ زبان طبیعی شما، یعنی زبانی که با آن بار آمده‌اید و برای هر احساس و مشاهده و تجربه‌ی خودتان به‌طور طبیعی از آن استفاده می‌کنید، چه واژگانی برای توصیف گرمای سوزانی که ممکن است از چشم کسی به قلب شما وارد شود و شما آن را احساس کنید در اختیار شما می‌گذارد؟


۰

شماره: ۲۲۴
درج: شنبه، ۷ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۱۲:۲۳ ق ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۷ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۱۲:۲۳ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • روشنفکران و دولت

کلمه‌ی «روشنفکر» کلمه‌ای مبهم و گاه بی‌معناست. برای تعریف یا معنای کلمه‌ای مانند «روشنفکر» فقط کافی نیست به فرهنگ لغت یا دایرة‌المعارف‌های عمومی و تخصصی رجوع کنیم. زبان هرروزی ما نیز از این واژه سرشار است و می‌توان با توجه به تداول آن در میان مردم نیز معنایی برای آن یافت. شما به کدام دختر/زن یا پسر/مردی می‌گویید «روشنفکر»؟ مثلاً، افرادی که مقید به دین نیستند؟ افرادی که رفتاری مخالف با آداب و سنن متداول جامعه‌ی خود دارند؟ دختر یا پسری که سیگار می‌کشد و شراب می‌خورد و به‌راحتی با هرکسی رابطه دارد؟ دختر یا پسری که از روی عشق ازدواج می‌کند یا با کسی رابطه دارد و ازدواج او صرفاً به خواست پدر و مادر یا برای رسیدن به تأمین دائمی نیازهای زندگی روزانه یا رؤياهای خود به قیمت واگذاری خود به مردی دیگر نیست؟ از میان پسرها کدام؟ مردی که به زنها احترام می‌گذارد و حقوق‌شان را رعایت می‌کند؟ مردی که برایش دوشیزگی یا نادوشیزگی همسرش در ابتدای ازدواج مهم نیست؟ مردی که آرمانی دارد و برایش می‌جنگد؟ افراد درس‌خوانده یا دانشگاهی؟ نویسندگان و هنرمندان؟ خب، «روشنفکر» می‌تواند در تداول عام معانی مختلفی داشته باشد. مردم در هر زمانی از «روشنفکر» به معنایی استفاده می‌کنند. اين کلمه حتی می‌تواند برای استهزا و دست انداختن و تحقیر کسی به کار رود.


۱

شماره: ۲۲۳
درج: جمعه، ۶ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۵:۴۱ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۶ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۶:۰۲ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • با چشمان شعله‌ور!

آيا در هنگام خواندن نوشته‌ای بیشتر به معنای آن توجه دارید يا شیوه‌ی نوشته شدنش؟ چه کلمات یا تعابیری شما را مجذوب خود می‌سازد؟ چه لحنی را در نوشتار می‌پسندید، ملایم و آرام، یا توفانی و پرخروش؟ دوست دارید بر سر تک تک کلمات درنگ کنید و آنها را مزمزه کنید یا به یک دم هم را از پیش چشم بگذرانید و به یک نفس سرکشید؟ به نظر شما چشم‌ را باید به دیدن چه چیزهایی در نوشته‌ها عادت داد؟ آیا به چیزی به نام «تربیت زیبا‌شناختی» باور دارید؟

خب، هم اینک می‌توانید خود را بیازمایید. اگر این جملات را بخوانید: «با چشمان شعله‌ور به من نگاه می‌کرد، و منتظر بود ببیند در جواب این چه می‌گویم. ... نورما با نگاهی شعله‌ور برخاست. و در آن حال که دور می‌شد...» و بعد از شما بپرسند از «نگاه شعله‌ور و چشمان شعله‌ور» چه می‌فهمید، چه پاسخی دارید؟ آیا چنین تعبیری در فارسی برای شما آشناست؟ مترجم انگلیسی یا نویسنده‌ی آرژانتینی از این تعبیر چه مقصودی داشته است؟ آیا این هم مانند «پاسخ قله‌ای» یا «قله‌ای در پاسخ» (معادلی برای to the point به قول غربی‌ها! آیا همه‌ی غربی‌ها انگلیسی زبان‌اند!) استعاره‌ای است که معنایش در بطن شاعر است؟ خب، می‌توانید تا روز بعد در این باره فکر کنید و اگر دوست داشتید جواب‌تان را برای من بفرستید یا در وبلاگهای خودتان منتشر کنید. اما به نظر شما، اگر این متن ترجمه باشد، حتماً نیازی به اصل آن هست تا بفهمیم این متن چه می‌گوید؟ من می‌گویم، نه، اگر شخصی که این متن را نقل کرده است دانشجوی دکتری یا ناقد ادبی و مترجم و اهل زبان باشد، او نیازی به متن اصلی ندارد. حالا، داستان چیست و چه فایده از این حرفها؟


۲

شماره: ۲۲۲
درج: پنجشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۲:۲۴ ق ظ
آخرين ويرايش: پنجشنبه، ۵ ارديبهشت ۱۳۸۷ | ۲:۲۴ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • از دوست کانادایی من

سلام سعید جان

به صبر و حوصلهات غبطه میخورم. ولی از ماجرای مباحثات ویرگولی اخیر نتیجه میگیرم که یک معذرتخواهی اساسی به خودت بدهکار میباشی. وارد شدن در فضایی که بدزبانی در آن حاکم مطلق است به روشن شدن یا تاریک شدن چیزی کمک نمیکند. به گمان من مشکل ما در زبان فارسی این است که حرفهای خوبی نمیزنیم نه اینکه خوب حرف نمیزنبم. مشکل این خانهی از پای بست ویران از حوالی "شوخی با منطق و بازی با دانشگاه" شروع شد و گویا اخیراً خبر شوری آش به خان هم رسیده است.

تو اگر مطلبی که درمورد "زبان و تفکر" در آن وبلاگ نوشته شده خوانده بودی دنبال ویرگول اضافی نمیگشتی. بعد خودت و خوانندگانت را درگیر آن معرکهای نمیکردی که در آن جای دسته صدفی زنجانی سخت خالی بود.


۱

شماره: ۲۲۱
درج: شنبه، ۳۱ فروردين ۱۳۸۷ | ۹:۳۲ ب ظ
آخرين ويرايش: شنبه، ۳۱ فروردين ۱۳۸۷ | ۹:۵۵ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • داستان «ویرگول» و «نقطه»

خب، گویا من نمی‌خواهم از «نقدنویسی» و «اشاره و ارجاع به معاصران» دست بردارم، آن هم معاصرانی که حاضر و آماده نشسته‌اند تا سزای هرگستاخی به ساحت خویش را با سنگین‌ترین پاسخها تلافی کنند. هرچه باشد، از نظر من، این بهتر از رفتن به سراغ غایبان یا مردگان است. اما واقعاً چرا بر کسی خُرده گرفتن یا خطایی را به او گوشزد کردن این همه گران است؟ مگر ما انسانها خطاکار نیستیم و مگر «حق خطا» را نباید برای انسانها محفوظ داشت و مگر از راه همین «آزمون و خطا» نبوده است که ما به جایی رسیده‌ایم که اکنون رسیده‌ایم؟ گمان می‌کنم برای هرکس که خواهان شناخت روحیات ملی و قومی و روان‌شناسی اجتماعی و سیاسی ما باشد، راهی بهتر از بررسی همین واکنشهای فکری و قلمی درس‌خواندگان و روشنفکران ما وجود نداشته باشد. این نمونه‌ی اخیر می‌تواند تازه‌ترین نمونه باشد. باری، نمی‌دانم طبع من جنگجوست یا زمانه آن‌قدر غدار است که مجالی برای آرامش و آسایش به من نمی‌دهد؟ و اما داستان «ویرگول» و «نقطه».

وقتی آدم دفتری گشوده داشته باشد و بخواهد تأثرات روزانه‌ی خویش را از جهان اطرافش بازگو کند، طبعاً بخشی از آن هم به دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌هایش بازمی‌گردد. اگر این دفتر، کم و بیش، دفتر یادداشتهای روزانه‌ی من است؛ من هیچ پروایی ندارم که آنچه را احساس می‌کنم و می‌یابم، تا جایی که از حدودی تجاوز نکند، با صدای بلند بر زبان نیاورم. بنابراین، من نه با کسی سابقه‌ی قبلی دشمنی دارم که بخواهم او را خوار و سرافکنده کنم و نه بر این گمانم که نوشتن این چیزها چیزی بر قدر من می‌افزاید یا چیزی از قدر دیگران می‌کاهد. باری، ماجرای نوشته‌ی خانم آروین نیز از همین گونه بود، اما از آنجا که ایشان ظاهراً بسیار طناز و دانا تشریف دارند و می‌توانند فرق کتابهای خوب و بد و نوشته‌های خوانا و ناخوانا را معلوم کنند، کمی بیشتر بر سر نوشته‌ی ایشان درنگ می‌کنم. ابتدا متن کامل نوشته‌ی ایشان را می‌آورم، با تأکیدات و اضافاتی که با رنگی متمایز از متن آمده است و از من است.


۲

اول<۸۹

۹۰

۹۱۹۲۹۳۹۴۹۵۹۶۹۷۹۸۹۹>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / دوشنبه، ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9