پنجشنبه، ۶ دی ۱۴۰۳ | 
Thursday, 26 December 2024 | 
• برای دسترسی به بایگانی سايت قدیمی فلُّ سَفَه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی روزانه بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به بایگانی زمانی بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.
• برای دسترسی به نسخه RSS بخش روزنامه اينجا کليک کنيد.

موضوع:    
اول<۵۶۷

۸

۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴۱۵>آخر

: صفحه


شماره: ۶۴۸
درج: چهارشنبه، ۳۰ آذر ۱۴۰۱ | ۱۲:۱۸ ق ظ
آخرين ويرايش: چهارشنبه، ۳۰ آذر ۱۴۰۱ | ۱۲:۲۱ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «امنیت» مهم‌تر است یا «آزادی»؟

از جمله چیزهای پراکنده درجهان ناجسمانی تارنماهای شبکهٔ بین‌المللی، مشهود در الواح برقی، یکی هم نقل‌قول‌های پُرمغز و پُرمعنا، اما گاه مجعول و منحول است که به‌درستی معلوم نیست که چه کسی گفته است و آیا اگر به کسی نسبت داده شده است چنین نسبتی درست هست یا نیست. از آن جمله است قولی که به تامس جفرسون از پدران بنیانگذار امریکا نسبت داده شده است، اما گویا انتساب آن نادرست است و متعلق به بنجامین فرانکلین است. و آن قول به دو روایت است. روایت اول که منسوب به تامس جفرسون این است: «آنان که میل دارند از آزادی دست بکشند تا امنیت به دست آورند به هیچ یک از آنها نخواهند رسید و سزاوار داشتن آنها نیز نیستند». و قول دوم از بنجامین فرانکلین: «آنان که از آزادی ضروری دست می‌کشند تا اندکی امنیت موقتی بخرند، نه سزاوار داشتن آزادی‌اند و نه سزاوار داشتن امنیت». این دوسخن، گذشته از اینکه چه کسی آنها را گفته باشد، به واقعیتی بی‌چون و چرا اشاره می‌کنند و آن اینکه «آزادی» را هرگز نباید با هر چیز دیگری تاخت زد. در ناامنی به سر بردن بهتر از آن است که آزادی را از دست بنهیم تا امنیتی موقتی به دست آوریم. اما چرا موقتی؟ چون وقتی آزادی‌مان را از دست دادیم، دیگر قادر به دفاع از امنیت‌مان هم نیستیم. یکی از صحنه‌های مشهور در فیلم‌های قهرمانی را به یاد آورید. نمایندگان بدی در هنگامی که می‌بینند دیگر چیزی نمانده است که در برابر نمایندگان نیکی از پا درآیند به آخرین حربهٔ خود متوسل می‌شوند: زنی یا بچه‌ای از نزدیکان قهرمان نیکی را به گروگان می‌گیرند و آن فرد را تهدید به مرگ می‌کنند تا قهرمان اسلحه‌اش را در دفاع از خود و خانواده‌اش به زمین افکند و آنان راحت‌تر بتوانند او را هدف قرار دهند! قهرمان معمولاً اسلحه را از روی فداکاری و احساسات به زمین می‌اندازد، اما همان هنگام که بدی قصد جان او را می‌کند به ناگاه اسلحه را برمی‌دارد و به سمت بدی شلیک می‌کند و او را از پا درمی‌آورد. اما به‌راستی اگر بدی موفق شده بود که او را بکشد، آیا پس از آن زن و بچهٔ او را زنده رها می‌کرد؟ پاسخ به این پرسش دشوار است. به همین دلیل است که برخی «آزادی» را فدا می‌کنند و برخی «جان» را. ملت‌های آزاد ملت‌هایی بوده‌اند که هرگز «آزادی» را فدای «امنیت» نکرده‌اند. با «آزادی» می‌توان از «ناامنی» به «امنیت» رسید، اما بدون «آزادی» چه کسی «امنیت» ما را تضمین خواهد کرد، جز «بردگی»مان!؟

سه‌شنبه، ۲۹ آذر، ۱۴۰۱



@fallosafahmshk

۰

شماره: ۶۴۷
درج: دوشنبه، ۲۸ آذر ۱۴۰۱ | ۵:۱۸ ب ظ
آخرين ويرايش: دوشنبه، ۲۸ آذر ۱۴۰۱ | ۵:۱۸ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • «برانداز» کیست و «براندازی» چیست؟

یکی از شگردها و ترفندهای نظام‌های غاصب جبّار و متجاوز و ستمگر و «روشنفکران مرتجع و درباری» و «روزنامه‌نگاران جیره‌خوار» و مزدور آنها و «تبلیغاتچی‌ها» و «پندار‌پردازان» («ایدئولوگ‌ها») مزورشان، که گاه خود را «اصلاح‌طلب» و گاه «اصول‌گرا» می‌نامند، تهی کردن کلمات از معنا و دلالت راستین خود است. فاشیست‌ها و کمونیست‌های روسی و چینی قرن بیستم و شریعت‌گرایان و آخوندهای درباری قدیم و جدید در این کار سابقه‌ای طولانی و مهارتی مثال‌زدنی دارند. کافی است فقط به کلماتی مانند «مرتد» و «محارب» و «مفسد فی‌الارض» و «حزب‌الله» و «دین» و «اسلام» و «امام» و «امت» و «ولایت» و «طاغوت» و «مستضعف» و ... بنگریم که چگونه از معنای آغازین و تاریخی و مشترک خود بیرون رفته و برای هر چیز مربوط یا نامربوطی به کار گرفته می‌شوند. اما تنها اینها نیستند، بلکه کلماتی غیردینی و انسانی مانند «عدالت» و «آزادی» و «انقلاب» و «اصلاح» و «براندازی» و «دشمن» و ... نیز چنین‌اند. اما «نظام ولایت فقیه» تنها از اصطلاحاتی مانند «محارب» و «مرتد» و «مفسد فی‌الارض» و «منافق» نیست که برای سرکوب مخالفانش با اتهام‌های واهی و بی‌اساس سود می‌جوید، بلکه از اصطلاحاتی مانند «برانداز»، «همکاری با دولت متخاصم»، «جاسوس»، «نفوذی»، «اغتشاشگر»، «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به مقامات نظام»، «توهین به مقدسات»، «توطئه و تبانی علیه امنیت ملی» و ... نیز سود می‌جوید که کلماتی غیردینی‌اند. هیچ‌کدام از این کلمات معنای مشخص و تعریف‌شده‌ای ندارند و کسانی که با این کلمات مورد اتهام قرار می‌گیرند هرگز به‌درستی معلوم نمی‌شود که با اتکا به کدام سند و مدرک و شاهد مستقلی، در برابر دادگاه عادلانه‌ای، اطلاق این کلمات و اتهامات بر آنان رواست. اکنون یکی از این کلمات را که «برانداز» است بررسی می‌کنیم تا ببینیم مدلول واقعی این کلمه چیست یا چه کسی است


۰

شماره: ۶۴۶
درج: يكشنبه، ۲۷ آذر ۱۴۰۱ | ۲:۵۰ ق ظ
آخرين ويرايش: يكشنبه، ۲۷ آذر ۱۴۰۱ | ۲:۵۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • چرا کسی از تاریخ عبرت نمی‌گیرد!؟

تا پیش از هگل تصور عمومی، از جمله کتاب‌های حِکمی و حتی دینی شرقی، بر این بود که «تاریخ برای عبرت گرفتن است»: اگر از تاریخ بیاموزیم، دیگر همان اشتباه‌هایی را تکرار نخواهیم کرد که گذشتگان کردند. اما هگل به‌تأکید گفت که «اگر به تاریخ بنگریم می‌بینیم که هیچ‌کس از تاریخ عبرت نگرفته است!» مقصود هگل از این سخن این نبود که کسی از تاریخ چیزی نمی‌‌آموزد! برعکس، مقصود او این بود که چون از تاریخ می‌آموزیم، هرچه هم آموخته باشیم دیگر به کارمان نمی‌آید، چون تاریخ تکرار نمی‌شود! ما انسان‌ها چون می‌کوشیم از اشتباه‌های گذشته درس بیاموزیم، دیگر برخی کارهای گذشته را تکرار نمی‌کنیم، اما نه همهٔ کارها را. بنابراین، تاریخ همواره نو و تازه است. تاریخ همچون رود خروشانی که هراکلیتوس از آن سخن می‌گفت هرگز به یک حال نیست و نمی‌ماند. انسان‌ها دقیقاً به این دلیل که می‌آموزند و می‌توانند بیاموزند هربار چیزهایی نو به صحنه می‌‌آورند که تا پیش از این هرگز نبوده است. «جنگ» را بنگرید! جنگ پدیداری به‌ظاهر تکراری و همیشگی در تاریخ بشر است. اما آیا هیچ‌کس از جنگ دست کشیده است؟ آیا هیچ جنگی مانند جنگ پیشین بوده است؟ خیر! هیچ جنگی مانند جنگ پیشین نیست. انسان با هرجنگ پیشرفت می‌کند. ابزارهای نو می‌‌آفریند. نقشه‌ها و حیله‌ها و ترفندهای نو می‌اندیشد و امید می‌دارد که اگر بار پیشین شکست خورد، این بار پیروز شود. درست مانند بازی‌های ورزشی که هر باشگاه شکست‌خورده‌ای برای این بازی می‌کند که بار بعدی را ببرد. زندگی برای همهٔ ما نیز همین است. همهٔ ما می‌کوشیم تا روزی فرا رسد که سرانجام ببریم، هرچند بارها شکست خورده باشیم. آیا کسی از عشق یا ازدواج یا کاری دست کشیده است، چون یک بار شکست خورده است؟ برخی شاید. اما آیا ما آنان را ملامت نمی‌کنیم؟ آیا ما از آدمیان نمی‌خواهیم با هر بار شکست برخیزند و باز بکوشند! شاید بار بعد موفق شوند! 


۰

شماره: ۶۴۵
درج: جمعه، ۲۵ آذر ۱۴۰۱ | ۳:۲۵ ب ظ
آخرين ويرايش: جمعه، ۲۵ آذر ۱۴۰۱ | ۳:۳۰ ب ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • با «نظام ستمگر و فاسد» چه باید کرد؟

همهٔ مردم جامعه‌ای مفروض نمی‌توانند نسبت به «نظام حاکم» بر جامعهٔ خود نگاهی یکسان داشته باشند، حتی اگر این «نظام ستمگر و فاسد» باشد. بنابراین، می‌توان انتظار داشت که «نظام ستمگر و فاسد» تنها هنگامی از صفحهٔ روزگار برچیده ‌شود که گروهی مصمم باشند که آن را بردارند، و گروهی دیگر در برابر این خواست یا تمکین کنند، کنار بکشند و مقاومت نکنند، یا مقاومت کنند و شکست بخورند. بنابراین، پیش از هرچیز می‌باید ببینیم که «نظام ستمگر و فاسد» برای هر گروه از مردم به چه چیزی شبیه است و آن مردم نسبت به او چه رویکرد یا رفتاری در پیش می‌گیرند. به نظر من چنین می‌آید که «نظام ستمگر و فاسد» می‌تواند شبیه به یکی از این چیزها باشد و هرکس از یکی از این چشم‌اندازها به آن بنگرد:


۰

شماره: ۶۴۴
درج: سه شنبه، ۲۲ آذر ۱۴۰۱ | ۳:۲۱ ق ظ
آخرين ويرايش: سه شنبه، ۲۲ آذر ۱۴۰۱ | ۳:۴۵ ق ظ
نويسنده: محمد سعید حنایی کاشانی

  • اما من انسانم ...



نقاشی از فرانسیسکو گویا، «سوم ماه مهٔ ۱۸۰۸»، ۱۸۱۴.


از هنرهای بسيار شاعر دوران احمد شاملو يکی هم ترجمه بود. ترجمه‌هايی که در انتخاب و ترجمه‌شان دست تصادف کمتر نقش داشت. ترجمه‌های او با نوشته‌های خودش چندان فرقی نداشت و همين خواندن آنها را لذت‌بخش می‌ساخت. برخلاف بسياری از شاعران و نويسندگان به اصطلاح صاحب سبک که از تأثير ديگر نويسندگان در خود در هراس بودند، و افتخار می‌کردند که کم می‌خوانند يا نمی‌خوانند و حتی زبان خارجی نمی‌دانند، او خواننده و شاعر‌ و روزنامه‌نگار و مترجمی پرکار بود — دريايی پرخروش که ساحلهای بسيار داشت. شعر زير از ايليا ارنبورگ نويسنده و شاعر روس است که گمان می‌کنم آن را از کتاب همچون کوچه‌ای بی‌انتها، مجموعه‌ی شعر امروز جهان، به ترجمه‌ی شاملو برداشته باشم. روانش شاد باد....

 

 

 

اما من انسانم ...

 


گذرگاهی صعب است زندگی، تنگابی در تلاطم و در جوش.

ايمان يکی چشمبند است، ديواری در برابر بينش.

به خيره مگو که ايمان کوه را به جنبش درمی‌آورد:

من کوه بی‌جان نيستم، انسانم من!

 

سنگ مقدس در اين جهان بسيار است،

صيقل‌خورده به بوسه‌های لبان خشکيده از عطش.

ايمان به جسم بی‌جان روح می‌بخشد، ليکن

من جسم بی‌جان نيستم، انسانی زنده‌ام من.

 

من نابينايی آدميان را ديده‌ام

و توفيدن گردباد را در عرصه‌ی پيکار،

من آسمان را ديده‌ام

و آدميان را، سرگردان، به مهی دودگونه فروپوشيده.

 

مرا به ايمان، ايمان نيست.

اگر اندوهگينت می‌کند، بگو اندوهگينم.

حقيقت را بگو، نه لابه کن، نه ستايش.

تنها به تو ايمان دارم، ای وفاداری به قرن و به انسان!

توان تحملت ار هست، شکوه مکن.

به پرسش اگر پاسخ می‌گويی، پاسخی درخور بگوی.

در برابر رگبار گلوله اگر می‌ايستی، مردانه بايست

که پيام ايمان و وفا بجز اين نيست! 


 * این شعر را نخستین‌بار در پنجشنبه، ۵ دی ۱۳۸۱/ ۲۶ دسامبر ۲۰۰۲ در تارنمای قدیمم منتشر کردم.


۰

اول<۵۶۷

۸

۹۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴۱۵>آخر

: صفحه

top
دفتر يادها گفت و گوها درسها کتابها مقالات کارنامه
يکشنبه، ۳ شهريور ۱۳۸۱ / پنجشنبه، ۶ دی ۱۴۰۳
همه‌ی حقوق محفوظ است
Fallosafah.org— The Journals of M.S. Hanaee Kashani
Email: fallosafah@hotmail.com/saeed@fallosafah.org
Powered By DPost 0.9